
در نیمهی دوم دههی هشتاد خورشیدی ,وقتی دانشجو بودم اولین بار به واسطهی کتاب مزرعه حیوانات با جورج اورول آشنا شدم و به یاد دارم آن روزها از خواندن آن و شباهتش با آنچه بر ما گذشته و میگذرد شگفت زده شدم. وقتی با شور و هیجان این تجربه را با دیگر کتابخوانها در میان گذاشتم به من توصیه کردند برای تجربهی داستانی عمیقتر به سراغ دیگر اثر اورول یعنی 1984 بروم و بعد از عمل به توصیه آنها هرچند خواندنش برایم به سادگی کتاب قبل نبود اما همواره در ذهنم اثری بسیار مهم باقی ماند و این اهمیت به اندازهای بود که امروز بعد از سالها مجاب شوم به بهانهی کتاب ماه باشگاه مسیر سبز باز هم آن را بخوانم.
سالهای میانی قرن بیستم میلادی را میتوان سالهای اوج گسترش سوسیالیسم یا به طور کلی جریان چپ دانست. جریانی که فارغ از درست یا غلط بودن آن، شاخهها و انحرافات متعددی پیدا کرد و با این حال روشنفکران بسیاری را نیزبه خود جذب نمود. جورج اورول نیز یکی از جمله این روشنفکران بود اما تفاوتی که اورول با دیگر هم نسلانش داشت این بود که همه چیز را کورکورانه نمی پذیرفت، او که در جنگ داخلی اسپانیا برای مبارزه با فاشیسم به نیروهای چپ پیوست تا علیه ژنرال فرانکو بجنگد در میدان جنگ مشاهده کرد که چگونه کمونیستهای طرفدار شوروی حتی نیروهای خودی غیرهمسو با خود را سرکوب و اعدام میکنند و این تجربه به او اثبات کرد که حتی ایدئولوژیهای عدالتخواه هم میتوانند به ابزاری برای سرکوب تبدیل شوند و آزادی و عدالتی که از آن دم میزنند را قربانی کنند. در واقع همین تجربه بود که او را بر آن داشت تا رمانهای مزرعه حیوانات و 1984 را بنویسد، اولی به عنوان تمثیلی از انقلاب روسیه و انحراف از آرمانهای اولیهاش و دومی هشداری برای آیندهای که در آن عدالت بهانهای برای زاده شدن ضحاکها و کنترل کامل برانسانها خواهد شد.
هزار و نهصد و هشتاد و چهار که در سال 1948 نوشته شده رمانی پادآرمانشهری است که دنیا را در چنگ حکومتی تمامیتخواه به تصویر میکشد و داستان آن در جامعهای جریان دارد که تحت نظارت کامل یک حزب به رهبری "ناظر کبیر" اداره میشود. نظارتی که شاید برای برخی ورای تصور باشد و مرزهای آن از نظارت برخصوصیترین روابط انسانها تا کنترل خاطره و اندیشهی افراد و حتی تغییر در گذشته نیز کشیده میشود. دنیا در این زمانه به سه کشور پهناور "اقیانوسیه، شرقاسیه و اروسیه" تقسیم شده است (البته صالح حسینی تصمیم گرفته است که نامهای Oceania/Eurasia/Eastasia را این گونه ترجمه کند). حزب ناظر کبیر بر کشور اقیانوسیه حکومت دارد، ابرقدرتی که از قضا بریتانیا هم جزئی از آن است. جمعیت اقیانوسیه را میتوان به سه بخش اصلی تقسیم نمود که بخش بسیار اندک آن را اعضای حزب مرکزی و بخشی دیگر که باز هم آن را میتوان اندک شمرد به عنوان اعضای حزب عادی و تقریبا 85 درصد باقی ماندهی مردم کارگرانی هستند که در کتاب به نام رنجبران شناخته میشوند.
راوی داستان سوم شخص محدود بوده و شخصیت اصلی، مردی است که همچون من سالهای نزدیک به چهل سالگی خود را پشت سر می گذارد و "وینستون اسمیت" نام دارد. طبق دستهبندی ذکر شده، وینستون یکی از اعضای عادی حزب و کارمند یکی از وزارتخانههاست. اما بگذارید از وزارتخانهها بگویم؛ در واقع امور کشور توسط چهار وزارتخانه سر وسامان داده میشود که "وزارت صلح، وزارت حقیقت، وزارت عشق و وزارت فراوانی" نام دارند. وینستون در وزارت حقیقت کار میکند، وزارتی که در واقع میتوان گفت بویی از حقیقت نبرده است و این تضاد میان عملکرد و نام، مربوط به همهی وزارتخانههای این جامعه است به طوری که؛ وزارت صلح با جنگ سر و کار دارد، وزارت حقیقت با دروغ، وزارت عشق با شکنجه و وزارت فراوانی با قحطی. وظیفهی اصلی وزارتی که وینستون در آن مشغول به کار است دگرگون کردن حقیقت اتفاق افتاده در گذشته در قیاس با آنچه در حال حاضر روی داده میباشد. به طور مثال ...چندی پیش در فوریه وزارت فراوانی وعدهنامهای صادر کرده بود که در سال 1984 کاهشی در سهمیه شکلات روی نخواهد داد، اما تا آنجا که وینستون اطلاع داشت سهمیه شکلات در پایان هفته جاری از 30 گرم به 20 گرم تقلیل مییافت، کاری که وینستون باید میکرد این بود که وعدهی اصلی را با این هشدار جایگزین سازد که سهمیه شکلات در آوریل شاید بر حسب ضرورت تقلیل داده شود. چنین کاری نه فقط دربارهی روزنامهها انجام میشد که در مورد کتابها، نشریات ادواری، پوسترها، اعلامیهها، فیلمها، نوارهای صدا، کارتونها و عکسها نیز همینطور، هر نوع نوشتهجات یا سندی که دلالت سیاسی یا ایدئولوژیکی داشت روز به روز و تقریباً دقیقه به دقیقهی گذشته با کیفیت حال منطبق میشد.
در این میان وینستون اسمیت در تلاش است تا در زیر این چرخ دندههای قدرت مقاومت کرده و استقلال فکری خودش را حفظ کند، اما در جهانی که هر حرکت و حتی هر فکر انسان تحت نظارت است این مقاومت کاری بسیار دشوار خواهد بود. در واقع کتاب 1984 که داستان آن مبارزهی وینستون با تمامیتخواهی است هشداری به آینده به حساب میآید و میخواهد بگوید که آی آیندگان بدانید که ایدئولوژیهایی که با حرفهای زیبا دم از عدالت و آزادی میزنند هم ممکن است این گونه به راحتی مورد تحریف قرار گیرند و هشدار که چقدر زود فراموشی و بی تفاوتی و اعتماد کورکورانه باعث میشود دروغ جای حقیقت را بگیرد و در نهایت این پند که در چنین جامعهای که صدای حقیقت به جایی نمیرسد اولین قدم مقاومت میتواند تفکر باشد.
+ در ادامه مطلب تلاش میکنم با بخشهایی از متن کتاب بیشتر دربارهی داستان بنویسم.
++ از اینجا هم میتوانید به یادداشت دوست خوبم دربارهی این کتاب در وبلاگ میله بدون پرچم دسترسی داشته باشید.
مشخصات کتابی که من خواندم: چاپ سیزدهم، پائیز 1389، در 3300 نسخه، انتشارات نیلوفر