پیش از اینکه به سراغ خواندن کتاب شوهر آهو خانم بروم در یادداشتهای فراوانی خوانده بودم که این کتاب اولین داستان ایرانی به حساب می آید که به معنای واقعی میتوان آن را رمان نامید و یا در جایی دیگر خواندم که یکی از بهترین رمانهای پنجاه سال اخیر است، برخی هم گفتهاند صحنههای ترسیم شده در این رمان خوانندگان را به یاد نویسندگان بزرگی مثل بالزاک و تولستوی میاندازد. در این رابطه پس از پایان کتاب به این نتیجه رسیدم که احتمالا یا من خیلی از موضوع پرت هستم یا حتما این افرادی که در بین آنها نامهای بزرگی هم دیده میشود مقصودشان کتاب دیگری بوده است. این را می دانم که تا حدودی هم باید کتابها و نقدها را بر مبنای زمان انتشار کتاب موردنظر نگاه کرد و این احتمال هم وجود دارد که این برداشتها به سال انتشار این کتاب در دههی چهل مربوط باشند. اما ما در ادبیات خودمان در آن سالها آثار درخشان کم نداشتهایم. از این ها گذشته نظرات خوانندگان امروز این کتاب در فضاهای مجازی که همگی به به و چه چه گویان از آن سخن گفتهاند حسابی گیجم کرده است. به هر حال حالا که من کتاب را خواندهام فکر میکنم هر کدام از ما اگر زمان کافی برای خواندن ۸۰۰ صفحه کتاب داشته باشیم، گزینههای بسیار بسیاربهتری از این کتاب برای خواندن وجود دارد.
کتاب شوهر آهو خانم در سال 1340 همانطور که اشاره شد در بیش از 800 صفحه و جالب است که مثل خیلی از شاهکارهای دنیای ادبیات پس از رد شدن از جانب همهی ناشران به دلایل مختلفی از جمله حجم زیاد، دست آخر با هزینهی شخص نویسنده منتشر شده و پس از آن به شهرت رسید. این کتاب ماجرای هفت سال از زندگی یک خانوادهی کوچک و شهرستانی را روایت میکند و شاید تا حدودی شخصیتپردازی و بیش از آن بخاطر پرداختن بسیار زیاد به جزئیات، آن هم برای کتابی ایرانی در سال ۱۳۴۰، نظر مخاطبان و منتقدان دورانش را به خود جلب کرده است. این کتاب سعی کرده در خلال ماجرای سادهی خانوادهای شهرستانی به مسائل اجتماعی و فرهنگی کشوراشاره کند و به این جهت در متن خود از مثلهای فراوانی استفاده می کند که اتفاقاً بسیاری آن را از نقاط قوت کتاب میدانند، در صورتیکه یکی از مهترین ایرادهایی که در نظر یک خوانندهی معمولی به چشم میآید همین موضوع است، به طوری که شخصیتهای اصلی کتاب همانطور که نویسنده تصویر میکند افرادی فاقد سواد و اهل شهرستان آن هم حوالی سال 1313 خورشیدی هستند اما در میان کلام آنها حرفهای قلمبه سلمبه و مثالهایی از داستانهایی از قبیل تروآ و سخنانی از فلاسفهی یونانی و ایرانی و امثالهم وجود دارد که به هیچ وجه با فضا و چنین شخصیتهایی همخوانی ندارد. نویسنده همچنین تا حدودی تلاش کرده به شرایط اجتماعی آن دوران مثل نقش زن در خانواده و اجتماع و ماجراهایی مثل کشف حجاب در آن سالها نیز اشاره کند اما این موارد مثل موارد اجتماعی دیگری که بیان شده نقش خیلی کمرنگی در داستان دارند و بیشتر به مسائل اصطلاحاً خاله زنکی پرداخته شده و به نظرم بخشهای زیادی از گفتگوهای کتاب نیز بی تشابه به فیلم فارسیهای آن سالها نیست.
داستان در یک بعدازظهر زمستانی در سال 1313 در کرمانشاه آغاز میگردد. شخصیت اصلی کتاب مرد میانسالی به نام سید میران سرابی است که البته خیلی زود متوجه میشویم ایشان همان شوهر آهو خانم هستند که نام کتاب را هم به خود اختصاص دادهاند. سید میران سالها پیش با آهو که دختر اصطلاحاً همه چیز تمامی بوده ازدواج کرده و امروز به همراه فرزندانش خانوادهی خوب و با صفایی دارد. او بخش زیادی از جایگاهی را که امروز به آن رسیده مدیون آهوست و در واقع سید میران سرابی معروف با هوش خود و کمک و یاری آهو در زندگیاش موفق شده از شاگردی مغازهی نانوایی به نانوا تبدیل شده و مغازهی نانوایی خودش را نیز دایر کند. همچنین او مردی امین و با آبروست و به خاطر خصوصیات اخلاقی نیکوی خود به عنوان رئیس صنف نانوایان شهر نیز انتخاب شده است. همانطور که گفته شد در یکی از بعدازظهرهای زمستانی وقتی سیدمیران طبق روال زندگی خود پشت ترازوی نانوایی مشغول کسب و کار خود بود با زنی زیباروی روبرو میشود که نظرش را بیشتر از یک مشتری نانوایی به خود جلب میکند، سیدمیران که مرد متدینیاست با توجه به ماه رمضان و زبان روزه بودن، به خود و نگاه خود تشر زده و از کنار این ماجرا میگذرد اما این موضوع او را رها نمیکند تا اینکه چند روز بعد مجدداً زن برای خرید نان به نانوایی مراجعه میکند و سیدمیران این بار سر صحبت را با این زن هما نام دارد باز می کند. باز کردن سر صحبت و نشستن پای درددلهای این زنِ تازه از شوهر جدا شده همانا و آغاز ماجرای تکراری این مدل داستانها همان. از این پس تا پایان کتاب، داستان حول محور ماجرای ورود این زن به زندگی سید میران و خانوادهاش میگردد و تا پایان نیز ادامه پیدا میکند.
علی محمد افغانی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی از پدر و مادری اصفهانی در کرمانشاه بدنیا آمد، تحصیلات خود را در دانشگاه افسری تهران پی گرفت و با رتبهی ممتاز برای ادامه تحصیل به امریکا اعزام شد. او پس از بازگشت به ایران به خاطر عضویتش در حزب توده به اعدام محکوم شده و پس از آن با یک درجه تخفیف برای حبس ابد به زندان فرستاده شد اما در نهایت با آرام شدن وضعیت کشور پس از گذراندن دوران حبس خود از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ از زندان آزاد گردید. او کتاب شوهر آهو خانم را در همان سالهای زندان نوشته است. از دیگر آثار شناخته شده این نویسنده میتوان به کتابهای "شادکامان درهی قره سو"، "شلغم میوه بهشته"و "بافتههای رنج" نام برد. او هم اکنون نیز در امریکا زندگی میکند.
مشخصات کتاب من: من نسخه صوتی کتاب که توسط موسسه نوار با صدای پیمان قریب پناه در 40 ساعت و 57 دقیقه منتشر شده است را شنیدم. نسخه چاپی کتاب نیز توسط انتشارات نگاه و امیرکبیر به چاپ میرسد که در اولی در 800 صفحه به چاپ سی و پنجم و در دومی در 1024 صفحه به چاپ دهم رسیده است.
+ نکتهای که در رابطه با این نسخهی صوتی مطرح میباشد این است که این کتاب مثل اکثر کتابهای صوتی تک گوینده اجرا شده و صدای گویندهی کتاب (که البته ایشان خودشان گویندهی رادیو نیز هستند) صدای بسیار خوبی است اما صدایی که برای نقشهایی که خودشان خصوصا جای زنها و بچههای داستان اجرا کردهاند واقعا تصنعی و آزاردهنده بود و هیچ همخوانی نداشت. کاش ایشان که توانایی این کار را نداشتند دیالوگهای آنها را نقل قول میکردند و سعی نمیکردند صدای ایشان را اجرا کنند.
نمی دانم شما رسول پرویزی را می شناسید یا نه، خب من ایشان را نمیشناختم. ایشان در دهه بیست خورشیدی نویسندهای اهل تنگستان استان بوشهر بود که اتفاقاً در دوره خودش سیاستمدار مهمی هم بوده و در کارنامه شغلیاش چند دوره نمایندگی مجلس شورای ملی و حتی معاونت نخست وزیری هم به چشم میخورد. اما خب ما با این مناصب ایشان کاری نداریم. جناب پرویزی در دهه بیست و سی خورشیدی یک سری داستان کوتاه نوشته بود که البته آنها هم معروف هستند، حالا این که من آنها را هم نمیشناختم دیگر کوتاهی از خودم بوده است. اسم آن مجموعه داستان شلوارهای وصله دار نام داشت که یکی از داستانهای آن داستانی بود به نام "شیرمحمد" که بر اساس ماجرایی واقعی که بر شخصی به نام زائرمحمد گذشته بود نوشته شده است. ماجرای زائر محمد ماجرای معروفی در بوشهر است و به همین جهت چند سال بعد از این داستان نویسنده دیگری به نام صادق چوبک چه آن داستان کوتاه پرویزی را خوانده و چه نخوانده باشد به سراغ این موضوع می رود.
اگر داستان پرویزی را که در هشت صفحه نوشته شده بخوانید ( که البته پیش از خواندن تنگسیر به دلیل افشا شدن ماجرای داستان اصلا توصیه نمی شود) متوجه خواهید شد که نویسنده، چیزی را از قلم نینداخته و آنچه رخ داده است را کاملا در همان تعداد صفحات شرح داده است. پس این نشان از چیره دستی صادق چوبک دارد که چنین ماجرایی را که می شود در کمتر از چند صفحه شرح داد تا دویست صفحه ادامه میدهد آن هم روایتی بدون اینکه لحظهای در خواننده احساس خستگی ایجاد کند. چوبک داستان را با شرح موقعیتها و شخصیتپردازیهای بسیار عالی ، پرکشش و تا حدودی سینمایی پیش میبرد و اصطلاحاً لحظهای مخاطب را به حال خود رها نمیکند.
زائر محمد مرد زحمتکش تنگستانی، پدر دو فرزند و همسر زنی به نام شیرو است. او که به میانسالی پا گذاشته در دوران جوانی خود هم رکاب رئیسعلی دلواری در برابر انگلیس ها تفنگ به دست گرفته بود و دلاوری به خرج داده بود و چند نفر انگلیسی ها را نیز در جنگ کشته بود. او بعد از بیست سال کار و زحمت که از قضا بخشی از آن را هم در خدمت خارجیها بوده دو هزار تومان پول برای خودش پس انداز می کند و بعد از آن تصمیم می گیرد که دیگر برای خارجی ها کار نکند. پولش را نزد امام جمعه بوشهر می برد تا به اصطلاح پولش را پاک کند. او هم با برداشتن سیصد تومان از پولش به قول خودش آن را پاک میکند. زائر با باقی پول راهی کربلا میشود و در برگشت مغازه جوفروشی می خرد و هزار تومان باقی مانده را به اصرار یکی از همشهریانش به شخصی به نام کریم حاج حمزه میسپارد تا او با پولش کار کند و سودش را با هم تقسیم کنند. کریم حاج حمزه هم طی ماجرایی کلاه بر سر زائر محمد میگذارد و حتی با به میان آمدن قاضی و شیخ شهر هم مشکل که حل نمی شود هیچ بلکه پیچیدهتر میشود و همگی با یکدیگر دست به یکی میکنند و اصطلاحاً پول زائر محمد را می خورند و یک آب هم رویش. زائر محمد میماند چند نفر کلاه بردار که از قضا شخصیت های مهم شهر هم هستند؛ "این چه شهری است که تاجرش دزد، داروغهاش دزد، آخوندش دزد، پس حق من را چه کسی باید بگیرد"
پس زائر محمد که دیگر دستش به هیچ جا بند نیست تصمیم میگیرد خودش حقش را بگیرد و ادامه ماجرا...
مشخصات کتابی که من خواندم (شنیدم) : انتشارات نگاه، در 232 صفحه، نشر صوتی آوانامه، با صدای علی دنیوی ساروی، در 6 ساعت و 44 دقیقه
صادق چوبک در سال 1295 هجری خورشیدی در بوشهر به دنیا آمد و در همان شهر و شیراز و پس از آن در کالج امریکایی تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1316 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. آثار او همگی رنگ و بوی مردم جنوب دارند. نام صادق چوبک در تاریخ ادبیات داستانی ایران در کنار صادق هدایت و بزرگ علوی به عنوان پدران داستان نویسی نوین ایران قرار دارد. آثار چوبک مثل بیشتر نویسندگان با دغدغهی آن دوران، جهل و خرافهی مردم دوران را در قالب داستان هایش هدف قرار می داد. از آثار مشهور او در کنار تنگسیر می توان به مجموعه داستان "انتری که لوطیاش مرده بود"و رمان "سنگ صبور" نیز اشاره کرد.
نمایشنامه صالحان با نام اصلی (Les justes) نمایشنامه ای پنج پرده ای است که داستانش در روسیه و درسال 1905 اتفاق می افتد و داستان گروهی را شرح می دهد که برای مبارزه با استبدادِ حاکم بر کشورشان حاضرند دست به هر کاری بزنند، آنها این بار قصد دارند عموی تزار روس (کنیاز سرگئی) را ترور کنند تا دستگاه حاکم را دچار رعب و وحشت کرده و به هدفشان نزدیک شوند. هدفی که براندازی نظام مستبد و برقراری عدالت است. اعضای این گروه که کالیایف، دورا ،آننکوف، وٌینوف و استپان هستند پس از ماه ها تحقیق و برنامه ریزی حالا آماده اجرای عملیات ترور هستند.
نمایشنامه با بازگشت استپان نزد دورا و آننکوف آغاز می شود، گویا استپان سه سال پیش در حین یک ماموریت دستگیر شده و امروز بعد از خلاص شدن از زندان قرار است جای خالیِ عضو تازه از دست رفته ی این گروه را پر کند. آننکوف رهبر گروه است و دورا که تنها شخصیت زن گروه هم می باشد مسئول ساختن بمب ها برای اجرای ترور بوده و کالیایف و وُرنوف هم دیگر اعضای گروه هستند که مسئولیت اجرا را به عهده دارند.
در صفحات ابتدایی کتاب حین خواندن گفت و گوی اعضا با یکدیگر،خواننده با وضع موجودِ حاکم بر کشور و البته آرمان های گروه آشنا و همینطور کم کم به لحظه ی اجرای ترور نزدیک می شود، شخصی که در این عملیات موظف شده تا بمب را داخل کالسکه ی در حال گذرِ کنیاز بیندازد کالیایف است. به نظر می رسد کالیایف از هر جهت برای این کار آمادگی لازم را داشته باشد، چرا که او طبق عقاید و آرمانهایی که غالبا در این گروه ها رواج دارد مُردن در راه عدالت و آزادی را بهترین و زیباترین اتفاق برای خودش می داند و به نظرش با کشتن کنیاز چنان خدمت بزرگی به روسیه می کند که پس از آن حاضر است با آغوش باز مرگ را بپذیرد، حتی از اینکه چنین موقعیتی برای مردن (که به قول خودش فرصتی است برای کمک به زیبا کردن روسیه) نصیب او شده در پوست خودش هم نمی گنجد، او طبق برنامه پیش می رود و بدون ترس و هیچ تردیدی آماده است تا بمب را پرتاب کند اما در آخرین لحظه داخل کالسکه حامل کنیاز(تزار) دو کودک می بیند که کنار کنیاز نشسته اند، دستانش سست می شود، گویا همه آرمان هایش یک آن بر باد می رود ودر نتیجه از کارش منصرف می شود.
کالیایف وقتی نادم و پشیمان نزد دوستانش باز می گردد از این که در عملیاتش موفق نشده خودش را بزدلی لایق مردن می داند اما از طرفی می گوید اگر صد بار دیگر هم برای این کار برود و با کودکان روبرو شود باز هم این کار را نخواهد کرد. در واقع این تصمیم و مکالماتی که پیرو آن در گروه انجام می شود نقطه عطف داستان است، اعضای گروه طبق شعارشان خود را برادر یکدیگر می دانند و گمان می کنند با هدفی مشترک تفکرشان هم یک رنگ خواهد بود اما می بینیم آنها درباره اصلی ترین هدف هایشان هم نگاه های مختلفی به قضیه دارند.
کالیایف در بین دوستانش از طبع لطیفی برخوردار بوده و در بین آنها به جناب شاعر معروف است، لقبی که البته به قول استپان خیلی هم به یک تروریست نمی آید، کالیایف معتقد است نباید برای ترور یک مستبد، خون بچه های بی گناه ریخته شود. استپان اما چنین عقیده ای ندارد، او معتقد است که برای رسیدن به هدف، هر کاری مجاز است و آن کودکان هم توله سگ های همان کنیاز هستند و اگر بمیرند کودکان روسیه از گرسنگی نجات پیدا می کنند.
در ادامه در کنار پیش بردن خط داستانی نمایشنامه، کامو به جدال این دو طرز تفکر از زبان شخصیت های داستانش می پردازد و در واقع ابتدا این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می کند که آیا هدف وسیله را توجیه می کند ؟
قصد ندارم بیش از این از نمایشنامه و داستانش بگویم و خوانندگان این سطور را از لذت خواندنش محروم کنم اما اگر قصد مطالعه این کتاب را نداشتید اما درباره آن کنجکاو بودید می توانید از >اینجا< بیشتردرباره اش بخوانید.
.......................
مشخصات کتابی که من خواندم: نشر ماهی - ترجمه ی خشایار دیهیمی - چاپ اول - 2000 نسخه - 108 صفحه قطع جیبی- پائیز 1391
چندی پیش طی داستان هایی که در پست قبل به آنها اشاره کردم تقریبا بی دلیل دست و دلم آنچنان به خواندن نمی رفت و برای روی دور افتادن موتور کتابخوانی تصمیم گرفتم به چند بازخوانی فکر کنم و در حال تصمیم گیری بودم که دوست عزیزم در وبلاگ میله بدون پرچم با مطلب کتاب "آس و پاس در پاریس و لندن" خاطرات اورول را برایم زنده کرد وبه سراغ مزرعه حیوانات رفتم.
به یاد دارم حدود ده سال پیش،مدتی قبل از خوانش اول این کتاب،انیمیشن سینمایی زیبایی دیدم با نام اصلی Barnyard که به نام "رئیس مزرعه" ترجمه شده بود و دوبله خوبی هم داشت.داستانش درباره ی مزرعه ای بود که حیوانات در آنجا کنار صاحب مزرعه زندگی می کردند و هر شب بعد از پایان روز و خوابیدن صاحبشان در یک اجتماع شبیه به انسانی دور هم جمع می شدند و به رقص و آواز و شادی می پرداختند و خوش می گذراندند تا اینکه رئیس مزرعه به دلایلی که الان در خاطرم نیست مزرعه را ترک می کند و حیوانات به فکر انتخاب یکی از بین خودشان جهت اداره مزرعه می افتند و ادامه ماجرا...
شاید کتاب مزرعه حیوانات به غیر از بخشی از این جزئیات که به آنها اشاره کردم در موارد دیگر شباهت چندانی با این انیمیشن نداشته باشد اما هنگام خواندن کتاب،پیش زمینه های ذهنی از آن انیمیشن درتصویرسازی به من کمک کرد و برام جالب بود.
کتاب درباره ی مزرعه ای است به نام "مزرعه اربابی" که توسط شخصی به اسم آقای جونز اداره می شود . میجرِ پیر ،گرازِ سفید یالِ صاحب مدال ،خوابی می بیند و تصمیم دارد آن را برای دیگر حیوانات نقل کند و در واقع با این کار قصد آگاه کردن حیوانات از وضعیت کنونی شان را دارد :
... حالا رفقا،ماهیت زندگی چیست ؟ بیایید با خودمان روراست باشیم ،زندگی ما ادبار و کوتاه و پر از درماندگی است .به دنیا می آییم ،فقط و فقط به اندازه ی بخور و نمیر به ما می دهند و تا جان داریم از گرده مان کار می کشند و به دردنخور که شدیم ،با بی رحمی از دم تیغ می گذرانند . انسان تنها مخلوقی است که مصرف می کند و تولیدی ندارد. انسان شیر نمی دهد ،تخم نمی گذارد .سرعتش در دویدن به پای خرگوش هم نمی رسد .با این حال آقا بالاسر همه ی حیوانات است .آنها را به کار وا می دارد .در عوض فقط قوت بخور نمیری به ما می دهد و باقی را برای خود نگه می دارد .با کار وزحمت ماست که زمین کاشته می شود ،کود ماست که زمین را حاصلخیز می کند .منتها هیچکدام از ما جز باد به دست نداریم.
میجر به سخنانش ادامه می دهد و به آنها می گوید که تنها راه نجات ما حیوانات بیرون کردن بشر از مزرعه است و وعده انقلاب یا شورشی بر علیه انسان ها را به آنها داده و به آنها هشدار می دهد که از یاد نبرید روزی که بر انسانها پیروز شدید به هیچ وجه نباید شبیه انسان ها شوید و فراموش نکنید که هیچ یک از عادات انسانی نیست که شَر نباشد و مهمتر از همه اینکه هیچ حیوانی نباید در حق همنوع خود جفا کند ،قوی یا ضعیف ،زیرک یا کودن همه با هم برادریم،هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد و همه ی حیوانات با هم برابرند.
میجر این سخنان را با سرودی قدیمی و فراموش شده به نام وحوش انگلیس به پایان می رساند و سه شب بعد با دلی آرام در خواب از دنیا می رود.
پس از او حیوانات باهوش تر مزرعه با دید تازه ای به زندگی نگاه می کردند و ماه های بعد فعالیت های زیرزمینی بسیاری صورت گرفت و شورش حیوانات خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردند به وقوع پیوست و چند خوک که از بقیه باهوش تر بودند اداره ی امور مزرعه را بعد از پیروزی در شورش به دست گرفتند و تعلیمات میجر پیر را در هفت فرمان" تغییر ناپذیر" خلاصه کردند و روی دیوار مزرعه بزرگ نوشتند :
1-دوپا رونده دشمن است . 2- بر چهارپارونده و بال دار دوست است . 3-هیچ حیوانی نباید لباس تن کند . 4- هیچ حیوانی نباید بر تخت بخوابد . 5- هیچ حیوانی نباید خمر بنوشد . 6- هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد .7- همه ی حیوانات برابرند.
آنها خودشان محصولات را درو می کردند و حالا دیگرسهم کامل محصول برای خودشان بود و سیر می خوردند و می خوابیدند و اگر کار می کردند خیالشان راحت بود که برای خودشان کار می کنند نه برای انسانها.
همه چیز به خوبی و همانگونه که به حیوانات وعده داده شده بود پیش می رفت و روز به روز اوضاع محصول هم بهتر می شد ، اما با قدرت گرفتن خوک های حاکم بر مزرعه اوضاع تغییر کرد و با شیبی ملایم و نا محسوس خدشه هایی در هفت فرمان تغییر ناپذیر وارد شد.
و من به این فکر کردم که همه ما هم (تا حدودی و هر کس به سهمی) قبل و بعد از به قدرت رسیدن در مسائل جزئی و کلی زندگی با این که همان آدم قبل هستیم اما متاسفانه تفاوت اعمال و حرفهایمان از زمین تا آسمان است و نکته غم انگیزش هم اینجاست که گاهاً با چنان نبوغی برای آن دلیل می تراشیم که خودمان هم باورمان می شود.
......................................................................................
> اریک آرتور بِلر با نام مستعار جورج اوروِل( زاده ی 25 ژوئن 1903 و در گذشته در 21 ژانویه 1950) داستان نویس،روزنامه نگار،منتقد ادبی و شاعر انگلیسی که به غیر از این اثر ،کتاب 1984 و روزهای برمه از شناخته شده ترین آثار او هستند .
>> مشخصات کتاب من : مزرعه حیوانات -ترجمه صالح حسینی و معصومه نبی زاده - چاپ پنجم1389 -3300 نسخه - انتشارات دوستان -158 صفحه .
>>> اینجا می توانید مطلب وبلاگ میله بدون پرچم درباره این کتاب را بخوانید .
>>>> فکر نمی کنم دانستن پایان این کتاب پیش از خواندن آن ضربه ای به آن بزند. در ادامه مطلب بخش هایی نسبتا طولانی از متن کتاب که بنظرم جالب توجه بوده اند را انتخاب کرده ام که شاید امکان لوث شدن داستان در آنها وجود داشته باشد. شاید هم نه.
ادامه مطلب ...
یک داستان کوتاه ،که ما آن را در غالب یک فیلم و یا نمایشی کوتاه می بینیم.
چخوف چیزی حدود یک قرن پیش در قالبی ساده به مسئله ای اشاره کرده است که گویی انسان در همه دوره ها با آن درگیر است .
در این که در گذشته عدم آگاهی انسان ها به حق و حقوقشان باعث مظلوم واقع شدنشان می گردیده است شکی نیست .با این حال هرچند بشرِ امروزدر شناخت حق و حقوقش و دفاع از آن نسبت به گذشته آگاه تر شده و در این زمینه پیشرفت کرده است ، اما به همان اندازه درزمینه های مکر و حیله و... پا پس نکشیده و به پیچیده ترین اشکال در این مسیر نیز پیشرفت کرده است .
شما می توانید این نمایش 5دقیقه ای که بر اساس داستان کوتاهِ بی عرضه اثر آنتون چخوف ساخته شده است را از" اینـجــا "مشاهده نمائید .