نمایشنامه صالحان با نام اصلی (Les justes) نمایشنامه ای پنج پرده ای است که داستانش در روسیه و درسال 1905 اتفاق می افتد و داستان گروهی را شرح می دهد که برای مبارزه با استبدادِ حاکم بر کشورشان حاضرند دست به هر کاری بزنند، آنها این بار قصد دارند عموی تزار روس (کنیاز سرگئی) را ترور کنند تا دستگاه حاکم را دچار رعب و وحشت کرده و به هدفشان نزدیک شوند. هدفی که براندازی نظام مستبد و برقراری عدالت است. اعضای این گروه که کالیایف، دورا ،آننکوف، وٌینوف و استپان هستند پس از ماه ها تحقیق و برنامه ریزی حالا آماده اجرای عملیات ترور هستند.
نمایشنامه با بازگشت استپان نزد دورا و آننکوف آغاز می شود، گویا استپان سه سال پیش در حین یک ماموریت دستگیر شده و امروز بعد از خلاص شدن از زندان قرار است جای خالیِ عضو تازه از دست رفته ی این گروه را پر کند. آننکوف رهبر گروه است و دورا که تنها شخصیت زن گروه هم می باشد مسئول ساختن بمب ها برای اجرای ترور بوده و کالیایف و وُرنوف هم دیگر اعضای گروه هستند که مسئولیت اجرا را به عهده دارند.
در صفحات ابتدایی کتاب حین خواندن گفت و گوی اعضا با یکدیگر،خواننده با وضع موجودِ حاکم بر کشور و البته آرمان های گروه آشنا و همینطور کم کم به لحظه ی اجرای ترور نزدیک می شود، شخصی که در این عملیات موظف شده تا بمب را داخل کالسکه ی در حال گذرِ کنیاز بیندازد کالیایف است. به نظر می رسد کالیایف از هر جهت برای این کار آمادگی لازم را داشته باشد، چرا که او طبق عقاید و آرمانهایی که غالبا در این گروه ها رواج دارد مُردن در راه عدالت و آزادی را بهترین و زیباترین اتفاق برای خودش می داند و به نظرش با کشتن کنیاز چنان خدمت بزرگی به روسیه می کند که پس از آن حاضر است با آغوش باز مرگ را بپذیرد، حتی از اینکه چنین موقعیتی برای مردن (که به قول خودش فرصتی است برای کمک به زیبا کردن روسیه) نصیب او شده در پوست خودش هم نمی گنجد، او طبق برنامه پیش می رود و بدون ترس و هیچ تردیدی آماده است تا بمب را پرتاب کند اما در آخرین لحظه داخل کالسکه حامل کنیاز(تزار) دو کودک می بیند که کنار کنیاز نشسته اند، دستانش سست می شود، گویا همه آرمان هایش یک آن بر باد می رود ودر نتیجه از کارش منصرف می شود.
کالیایف وقتی نادم و پشیمان نزد دوستانش باز می گردد از این که در عملیاتش موفق نشده خودش را بزدلی لایق مردن می داند اما از طرفی می گوید اگر صد بار دیگر هم برای این کار برود و با کودکان روبرو شود باز هم این کار را نخواهد کرد. در واقع این تصمیم و مکالماتی که پیرو آن در گروه انجام می شود نقطه عطف داستان است، اعضای گروه طبق شعارشان خود را برادر یکدیگر می دانند و گمان می کنند با هدفی مشترک تفکرشان هم یک رنگ خواهد بود اما می بینیم آنها درباره اصلی ترین هدف هایشان هم نگاه های مختلفی به قضیه دارند.
کالیایف در بین دوستانش از طبع لطیفی برخوردار بوده و در بین آنها به جناب شاعر معروف است، لقبی که البته به قول استپان خیلی هم به یک تروریست نمی آید، کالیایف معتقد است نباید برای ترور یک مستبد، خون بچه های بی گناه ریخته شود. استپان اما چنین عقیده ای ندارد، او معتقد است که برای رسیدن به هدف، هر کاری مجاز است و آن کودکان هم توله سگ های همان کنیاز هستند و اگر بمیرند کودکان روسیه از گرسنگی نجات پیدا می کنند.
در ادامه در کنار پیش بردن خط داستانی نمایشنامه، کامو به جدال این دو طرز تفکر از زبان شخصیت های داستانش می پردازد و در واقع ابتدا این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می کند که آیا هدف وسیله را توجیه می کند ؟
قصد ندارم بیش از این از نمایشنامه و داستانش بگویم و خوانندگان این سطور را از لذت خواندنش محروم کنم اما اگر قصد مطالعه این کتاب را نداشتید اما درباره آن کنجکاو بودید می توانید از >اینجا< بیشتردرباره اش بخوانید.
.......................
مشخصات کتابی که من خواندم: نشر ماهی - ترجمه ی خشایار دیهیمی - چاپ اول - 2000 نسخه - 108 صفحه قطع جیبی- پائیز 1391
سلام و درود.
با توضیحات شیوا و روان شما، به نظر می رسه کتاب خوندنی و جذابی باشه. به خصوص وقتی گروهی که ظاهرا هم عقیده و هم رای هستن، دچار تضادهای عقیدتی می شوند. ممنون و تشکر.
سلام و درود بر شما دوست گرامی
با توجه به شناخت اندکی که از کامو داشتم تصور می کردم نتونم به راحتی از پس خوندنش بر بیام اما نمایشنامه برام روان بود و در عین کوتاه بودن به نکته خیلی مهمی اشاره کرده بود که یکیش همینی بود که شما اشاره کردی و دیگری همین نکته ای که آیا هدف وسیله رو توجیه می کنه ؟
ممنون از حضور و همراهی شما
جالبه دلم خواست من تو فیدیبو به اسم دادگستریها ترجمه پرویز شهدی پیدا کردم حالا دنبال دانلود میگردم چون خشایار دیهیم یه چیز دیگه است
سلام
آره موافقم، من زیاد شهدی رو نمیشناسم اما یه کتاب ازش خونده بودم که آنکل رو یه فصل درمیون دایی و عمو ترجمه کرده بود،
اما خشایار دیهیمی رو که واقعا راضیم ازش، منم تو طاقچه متاسفانه نگاه کردم نبود.
اما تو فیدیبو و طاقچه کتابی پیدا کردم به نام شهربندان و عادل ها با ترجمه سپانلو که عادل ها همین کتابه .
ممنون از حضور و توجه شما
سلام مهرداد
ممنونم بابت معرفی این نمایشنامه. ناخودآگاه هر کجا اسم و اثری از بچه باشه نسبت بهش هوشیار میشم. اما اینجا دارم به اون جمله ای فکر می کنم که از زبان استپان نقل شده. واقعا اون بچه ها در آینده می تونند دیکتاتور باشند؟ و یا برعکس؟! می شه امیدی داشت بهشون؟!... نمی دونم چرا دارم خودم رو در موقعیت آدم های این ترور قرار می دم!
سلام بربندباز عزیز
منم ممنونم، این که هر جا اسمی از بچه ها باشه حواست بهش جمع میشه نشون از یه دل مهربون داره و چه خوب که معلم نقاشی بچه ها همچین دل مهربونی داشته باشه.
اما اون جمله استپان و پاسخ دادن به سوالت یه دوره روان شناسی و جامعه شناسی می طلبه اما به هر حال نظر خودم رو می گم و به نظرم هم آره هم نه، همه ما دور و برمون آدمهایی رو دیدیم که ربطی به خونواده شون نداشته اند، هر چند اینا کمن اما هستند، پس میشه امیدی داشت،
این اعجاز این نمایشنامه اس، منم خودم رو جاشون قرار دادم، اصلا درگیرش شدم،
تازه وقتی صحبت های همسر کنیاز(یعنی شخصی که قراره ترور بشه) رو بشنوی دیگه بیش از این درگیرش میشی ، حسابی کله رو تکون میده، اگه بهت پا داد بخونش خیلی وقت نمی گیره،100 صفحه جیبی، خیلی کوتاهه.
سلام آقا مهرداد عزیز ،دوست کتابخوان من
آفرین...چقدر خوب و روان نوشتی درباره کتاب ...من این نمایشنامه رو نخوندم هنوز متاسفانه
با توصیفات خودت حتما نوبت خوانشش رو جلوتر میزارم.
به به ، چه خوب که چشم ما به جمال شما روشن شد، سلام
خوبی از خود کامو و البته شماست، پس قصد خوندنش رو دارید، خوبه، از اون کتاباییه که خوراک خود شماست، پس بعد از خوندنش مارو هم در این پست بی بهره نذار
متشکرم مهرداد این حرف از لطف توست.
امیدوارم که کتابخونه اینجا داشته باشدش. واقعا هم فکر می کنم اگر یک اثر بتونه آدم رو درگیر خودش بکنه، اثر موفقیه. وگرنه که در حد یک محصول باقی می مونه.
سلام ،ما که همه حقیقت ها رو گفتیم.
راستش فکر نمی کنم کتابخونه این ترجمه رو داشته باشه، البته با توجه به اون کتابهای جدیدی که میله اون دفعه گفت موجود بوده هیچ کتابی بعید نیست که در این کتابخونه ها موجود باشه.
راستش در این زمینه تجربه گویا ثابت کرده که این اثرمورد نظر روی آدم ها و درگیر کردنشون هم تا حدودی بستگی به خود آدها و شاید سلیقه هاشون هم داره و نمیشه نسخه براش صادر کرد.
سلام
این یک معرفی خیلی خوب بود... مرسی
ابتدای نمایشنامه کمی به یکی از نمایشنامهةای سارتر شباهت داشت... دستهای آلوده.
سلام
خوشحالم که این یادداشت به اصطلاح مقبول طبعت افتاده
آره به نمایشنامه دستهای آلوده شباهت زیادی داره، مقاله ای خونده بودم که در مقایسه تفکرات و روش بیان حرفهای کامو و سارتر این دو نمایشنامه رو مثال آورده بود و تشریحش کرده بود، در اون یادداشت تو زمینه شیوه بیان داستانی حرفهای فلسفی و مهم کامو برنده بود.
اوه، الان دیدم دستهای آلوده رو زمستون پارسال خوندم، چقدر زود گذشت، عمرمون داره مثل برق میره ها
http://ketabnameh.blogsky.com/1396/10/12/post-37