آلبرتو موراویا

 آلبرتو پینکرله که ما او را به نام موراویا می‌شناسیم در 28 نوامبر1907 به دنیا آمد. او فرزند خانواده‌ای ثروتمند اهل رم بود ولی در کودکی به سل استخوانی مبتلا شد به طوری که تا شانزده سالگی را در بیمارستان و آسایشگاه گذراند. دوران طولانی بیماری را با مطالعه و نوشتن پر کرد و تحصیلات آکادمیک ندید. زبان‌های انگلیسی و فرانسه را نزد معلم خصوصی آموخت و در کودکی به مطالعه آثار بوکاچو، آریوستو، شکسپیر،؛ مولیر و داستایوسکی پرداخت. در سال 1925، پس از درمان قطعی در شهر برسانونه نخستین رمان خود "بی تفاوت‌ها" را نوشت (منتقدان هنوز این رمان را بهترین اثر او می شناسند) البته این رمان  اولین رمانی که از او چاپ شد نبود بلکه دو سال بعد پس از اینکه همکاری‌اش با مجله نوه‌چنتو را آغاز کرد رمان "ندیمه خسته" را به زبان فرانسه منتشر کرد. از همان سال بود که نام مستعار آلبرتو موراویا را برای خودش انتخاب کرد. پس از آن تصمیم گرفت رمان بی تفاوت‌ها را به همان ناشر نوه‌چنتو پیشنهاد دهد، اما ناشر آن را مشتی کلمات گنگ نامید و از انتشار آن سر باز زد و در نهایت موراویا آن را با هزینه خود به چاپ رساند و پس از نوشتن چند داستان دیگر به طور گسترده همکاری خود با روزنامه‌ها و مجلات آغاز کرد و به عنوان خبرنگار روزنامه لاستامپا به لندن رفت. 

در سال‌های پس از 1935 به نفوذ فرهنگی فاشیسم در ایتالیا اعتراض کرد و این باعث شد چاپ کتابش که "زندگی زیبا" نام داشت با موانعی روبرو شود و حتی پس از چاپ نیز وزارت فرهنگ مردمی ایتالیا به روزنامه‌ها دستور داد درباره‌ی آن نقد ننویسند و این رمان با توطئه سکوت مواجه شد و پس از آن موراویا مدتی از زندگی خود را در آمریکا و مکزیک گذراند و پس از بازگشت به ایتالیا، در سال 1937 با دختر جوان و نویسنده‌ای به نام "الزا مورانته"_همسر آینده‌اش_ آشنا شد. در سال 1940 در داستان‌های طنزآمیز و سورئالیست خود، وضعیت ایتالیا را به باد هجو گرفت. در این سالها ایتالیا وارد جنگ شده بود، از این رو به همراه الزا به جزیره‌ی کاپری گریخت و در آنجا با الزا ازدواج کرد. یکسال بعد رمانی به نام "صورتک" نوشت که داستان طنزی اجتماعی درباره کشوری خیالی در امریکای مرکزی بود اما از فحوای آن می‌توانستند سیمای ایتالیا را در آن روزگار تمیز دهند و به همین دلیل دستور جمع‌آوری این کتاب در ایتالیا صادر شد، چند سال بعد و پس از سقوط فاشیسم موسولینی در ایتالیا، موراویا بار دیگر همکاری خود را با روزنامه ها را ادامه داد. اما وقتی موسولینی به کمک هیتلر از زندان فرار کرد و در شمال ایتالیا جمهوری سالو را تشکیل داد، بازهم اوضاع برای موراویا سخت شد و به ناچار به ناپل گریخت و همراه همسرش 9 ماه در طویله‌ای بالای یک کوه به سر برد. حاصل این تجربه رمانی به نام "زنی از چوچارچا" از موراویا و رمانی به نام "تاریخ" از الزا مورانته بود. در سال 1944 با ورود ارتش آمریکا و رانده شدن فاشیسم از ایتالیا، موراویا سرانجام به رم بازگشت و به نوشتن و انتشار آثارش ادامه داد و در سال 1954 نخستین جلد از سلسله "داستان‌های رُمی" که سال ها در روزنامه کوریه‌را دلا سرا چاپ می شد را منتشر کرد و پس از آن با داستانهای بسیار دیگری ادامه داد که برخی از آنها تحت تاثیر سفرهایی بودند که به همراه همسرش و یا به همراه پازولینی _نویسنده و کارگردان سرشناس آن روزگار_ به هند یا چین رفته بود یا حتی چند سفرنامه از سفرهای آفریقا نیز در کارنامه او دیده می‌شود و دو نکته جالب برای ما ایرانی‌ها هم یکی این است که موراویا در سال 1976 در اوج مسائل بحران انرژی سفری به ایران و کویت داشت و نتیجه مشاهدات خود را در تلویزیون ایتالیا عرضه کرد و همچنین فیلم دستفروش ساخته‌ی مخملباف نیز بر اساس داستان نوزاد از مجموعه داستان‌های رمی ساخته شده است. 

با این حال موراویا در جامعه‌ی کتابخوانانی که من تا به حال با آنها روبرو بوده‌ام کمتر شناخته شده است. این در صورتی است که او یکی از مهمترین رمان‌نویسان معاصر ایتالیا به حساب می‌آید و در قصه‌ها، مقالات و سفرنامه‌هایش به طور خستگی ناپذیری همه مسائل اجتماعی ایتالیا را مورد توجه قرار داده و از سن هجده سالگی تقریباً به طور مرتب سالی یک کتاب نوشته است و هیچگاه دست از تلاش برنداشته و حتی در سال 1982 و در سن هفتاد و پنج سالگی با انتشار رمانی به نام 1934 همه منتقدان را به شگفتی وا داشته است. زبان او خشن، بی پیرایه، سرگرم‌کننده و از نظر روانشناسی، تحلیلی‌ است و از فرمالیسم رایج دوران خود دوری جسته است. او درداستان‌هایش فساد اخلاق، ناکامی‌های اجتماعی و جنسی، و نکبت‌های دوران فاشیسم ایتالیا را منعکس کرده است.

+ در یادداشت بعدی که مربوط به معرفی کتاب "من که حرفی ندارم" (مجموعه داستان‌های رُمی) از این نویسنده خواهد بود سعی می‌کنم بیشتر از او و سبک داستان‌هایش بگویم. 

++ بخش زیادی از این یادداشت برگرفته از زندگی‌نامه نویسنده که در ابتدای این مجموعه ارائه گردیده برداشت شده  است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد