19- فیلم سینمایی "دورافتاده" (2000) - رابرت زمیکس

من عادت دارم وقتی یک نفر را پیدا می‌کنم که دوستش دارم دیگر بیخیال آن شخص نمی‌شوم و آنقدر این گیر دادن ادامه پیدا می‌کند که اغلب آن شخص خودش من را ول می کند و می رود پی کارش. حالا به این موضوع در قالب همان دنیای کتاب و وبلاگ بپردازیم بهتر است، اگر یادتان باشد یک دوره‌ای آن شخص، جناب پل استر بود و چندتایی از آثار ایشان را خواندم. کتابهای هری پاتر را هم که در جریانید، الان هم چند ماهی هست که بر روی آثار جناب داستایوسکی و فیلم‌های تام هنکس تمرکز کرده‌ام و بیخیال این دو عزیز هم نخواهم شد. 

بعد از فیلم‌های فارست گامپ و مسیرسبز که از فیلم‌های شاخص با بازی تام هنکس به حساب می‌آیند این بار به سراغ فیلمی کم‌افتخارتر اما شاید بسیار دیده‌شده‌تر با بازی او،  یعنی فیلم "دورافتاده" رفتم. فیلمی که بسیاری از ما آن را با توپ معروف ویلسون که ردی از یک دست بر روی آن نقش بسته بود می‌شناسیم. این فیلم اثر دیگری از رابرت زمیکس است که پیش از این با فیلم فارست گامپ جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کرده بود و با این فیلم یک گام تجاری خوب برداشته و فیلمی خاطره انگیز از خود بر جای گذاشت.

داستان این فیلم در مورد یک مامور پستی به نام چاک نولاند است که در شرکت مشهور فدکس کار می‌کند و بنا به مسئولیت شغلی‌اش به نقاط مختلف جهان سفر می‌کند تا عملکرد شرکت را بررسی کند. او در یکی از آخرین سفرهای کاری‌اش که مقارن با روزهای عید کریسمس است در همان صحنه‌های تقریباً آغازین فیلم در فرودگاه با نامزدش خداحافظی می‌کند و راهی سفر می‌شود اما هنوز ساعتی از پروازش نگذشته که هواپیمای حامل او دچار حادثه می‌گردد و به قلب اقیانوس سقوط می‌کند و جز چاک و تعدادی بسته‌ی پستی هیچ بازمانده‌ی دیگر از خود به جا نمی گذارد. چاک به زحمت خود را به یک خشکی می‌رساند که جزیره‌ای ناشناخته و خالی از سکنه است. فیلم ماجرای تلاش چاک در ابتدا برای نشان دادن اثری از زنده ماندن خود به هواپیماهای امداد و نجات، و پس از آن تلاش برای نجات از این جزیره است. این کوشش از روشن کردن آتش و سعی در شکار گرفته تا در نهایت تلاش برای زنده ماندن، لحظه به لحظه‌اش دیدنی‌ست و بازی خوب تام هنکس هم در واقعی جلوه دادن آن تحسین برانگیزبوده است.

....................

از نکات جالب این فیلم همان ماجرای توپ والیبال است. این توپ که چاک آن را در میان بسته‌های پستی سالم مانده از آن سقوط می یابد، بعد از گذراندن روزهای طولانی تنهایی چاک، تنها همدم و یار او  و حتی شاید تنها دلیل زنده ماندن او در جزیره است.

نظرات 3 + ارسال نظر
مشق مدارا چهارشنبه 13 مرداد 1400 ساعت 12:17 http://www.mashghemodara.blogfa.com

سلام
جمله‌ای را از روسو خواندم درباره‌ی رمان معروف دنیل دفو،"رابنیسون کروزوئه"، که مانند چاک نولاند گمگشتگی مشابهی را تجربه کرده‌: «همه جوانان بخوانند، تا زندگی در آزادگی و سادگی و سازندگی را بیاموزند»... روایت بی‌نظیر هر دو داستان از تجربه‌ی فردگرایی، درون‌کاوی، آشتی با طبیعت و از نو آغاز کردن و البته نکته‌‌ی شاخص در این فیلم، باز هم بازی فوق‌العاده‌ی تام هنکس! اشاراتی تامل‌برانگیز برای این‌روزهای ما و این‌که بعد از قرنطینه چه خواهیم شد،که بعید می‌دانم تغییری محسوس صورت بگیرد . برخلاف روزگار ما، طبیعت آن‌ها بی‌نهایت بکر و در دسترس بود و تا به این حد در معرض آسیب و خشونت قرار نداشت.

سلام
حرف از دنیل دفو و ژان ژاک روسو شد و کتابهای رابینسون کروزوئه و اعترافات که بسیار دوست دارم بنشینم و با لذت بخوانمشان. به قول علما خداوند توفیق دهد به خواندنشان برسیم.
به نکات خوب و مرتبطی درباره داستانهای یاد شده و این فیلم اشاره کردید و من هم فکر می کنم این درون کاوی و به خصوص آشتی با طبیعت نتایج بسیار مثبتی در بر خواهد داشت،اما درباره اشاره شما درباره این که ما بعد از قرنطینه چه خواهیم شد فکر می کنم در چند ماه ابتدایی دوران کرونا تاثیرات این قرنطینه مثبت بود و تا حدودی به ما یادآور شد که بیشتر قدر همدیگر را بدانیم و دانستیم و منتظر ماندیم تا آن دوران تمام شود اما وقتی تمام نشد و تا دو سال هم ادامه پیدا کرد و علی رغم تصور اولیه، امروز از همیشه هم شدیدتر است. احتمالا حالا دیگر با شنیدن خبرهای مرگ پی در پی اصطلاحا پوستمان کلفت شده و حتی همان آدم قبل که تنها غافل بود هم نیستیم.
امیدوارم وضعمان بهتر شود. امیدوارم

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 21 مرداد 1400 ساعت 15:24

سلام

این فیلم را چندین بار از تلویزیون دیدم... همراهی با تام هنکس واقعاً آموزنده است.
یکی از نکات آموزنده فیلم رابطه دوطرفه شخصیت اصلی فیلم و شرکت فدکس است. برای ما که اینجا در این سازمانهای فکسنی به سر می‌بریم خیلی عجیب است این سطح از احساس دوطرفه

سلام
من به نکات آموزنده فراوان همراهی با تام هنکس فکر کرده بودم اما راستش رو بخوای به این ارتباط دوطرفه شخصیت اصلی فیلم با شغلش فکر نکرده بودم. برای ما که آره خیلی عجیب بود.
اصلا برای ما این طرفی ها، خیلی چیزهای آن طرفی ها عجیب است. یک نمونه اش همین رایگان کردن چندماهه مترو و سینما برای جوانهای آن طرفی ها در ازای واکسن زدن، حالا شما مقایسه‌اش کن با ما اینطرفی ها که لنگ یک سرم نمکی هستیم.
اصلا ما سرزمین عجایب هستیم، آلیس راه رو اشتباه رفته بود.

پیرو سه‌شنبه 26 مرداد 1400 ساعت 19:30

سلام مهرداد عزیز
امیدوارم از مسافران دیوانه در امان باشید!
تام هنکس و رابین ویلیامز از آنهایی هستند که فیلم هایشان به دل می نشینند. انگار غیر از بازیگر خوب بودن آدم های خوب و دوست داشتنی ای هم باشند. مرسی از یادآوری این فیلم قشنگ.

سلام بر پیرویِ شیرین
من هم امیدوارم شما خوب و سلامت باشی. مسافران هم که دیگر جایی برای کوچترین و بزرگترین درمانگاه های شهر برای ما نگذاشته اند و به هر حال ما داریم روی لبه تیغ حرکت می کنیم و فقط دعا می کنیم تا جایی که ممکن است گذرمان به این مراکز درمانی نیفتد که اگر بیفتد خدا می داند برگشتش با ما خواهد بود یا خیر.بیچاره کادر درمان
با جناب تام هنکس که چند وقتی هست همدم شده‌ام و از ایشان حسابی راضی‌ام. اما با اینکه تقریبا هیچ فیلمی را بطور کامل از رابین ویلیامز ندیده ام همیشه از چهره آرام و مهربانش حس خوبی می گرفتم و از شیوه رفتنش همچنان متحیرم.
به هر حال خیلی دوست دارم فیلم های رابین ویلیامز را هم ببینم، به خصوص فیلم انجمن شاعران مرده که این همه مشهور است و من هنوز آن را ندیده‌ام.
مرسی از تو و توجهی که هنوز به نوشته هایم داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد