همیشه با خودم فکر میکردم که اگر قرار باشد روزی اثری از ساموئل بکت بخوانم بیشک آن اثر مشهورترین نمایشنامهی او یعنی در انتظار گودو خواهد بود یا حتی به سه گانهی مشهور او نیز فکر کرده بودم، اما به هر حال به صورت خیلی اتفاقی به سراغ نمایشنامهای رفتم که بیش از این حتی نام آن را هم نشنیده بودم. نمایشنامهای به نام همهی افتادگان که من نسخه صوتی آن را شنیدم، البته از ابتدا هم این اثر یک نمایشنامهی رادیویی بوده که در سال1967 توسط بکت نوشته شده است. این نمایشنامهی تک پردهای ماجرای یک روز از زندگی یک زوج سالخورده است که در ابتدا به نظر تمرکز بیشترِ نویسنده بر روی یکی از شخصیتهای اصلی آن یعنی خانم رونی است. خانم هفتاد سالهای که در ابتدای داستان خود را به سختی به ایستگاه را آهن میرساند تا به استقبال شوهرش برود، شوهری که از قضا مرد کهنسالی نابیناست. بخش زیادی از نمایشنامه به همین مسیری که خانم رونی آن را تا راه آهن میپیماید اختصاص پیدا کرده است و با صحبتهای این خانم و اتفاقات و اشخاصی که او در این مسیر با آنها روبرو میشود حس استیصال بشر امروزی را به خوبی به مخاطب انتقال میدهد، تمامی اهالی روستایی که در طول مسیر با خانم رونی برخورد میکنند هر کدام به شکل خاص خودشان بدبخت هستند و به همین دلیل در میان روابط آنها خبری از همدردی نیست و بیگانگیِ دنیای امروز و تنهایی بیش از پیشِ بشر در همهی افتادگان موج میزند، همانطور که از نام نمایشنامه بر میآید انگار همهی شخصیتهای این نمایشنامه در واقع افتادگان معناباختهای هستند که به نوعی شاید منتظر شخصی هستند تا دست آنها را بگیرد، شاید شخصی همچون "گودو"ای که هیچ وقت از راه نخواهد رسید.
+ این اثر همانطور که آوازهی نویسندهاش انتظار داشتم در راستای همان تئاتر معناباختگی که به نام او شناخته میشود، نمایشنامهای تلخ اما خواندنی بود.
++ مشخصات کتابی که من خواندم(شنیدم): ترجمهی مراد فرهادپور و مهدی نوید، نشر نی ، در 79 صفحه جیبی، ناشر صوتی: آوانامه، با صدای گروهی از گویندگان، در 1 ساعت و 29 دقیقه.
ساموئل بارکلی بکت در 13 آوریل 1906 در شهر دوبلین ایرلند به دنیا آمد، خانواده او پروتستان بودند. او دورهی ابتدایی را در شهر زادگاهش سپری کرد و به واسطه علاقهاش به زبان فرانسه در این رشته ادامهی تحصیل داد و و در سال 1928 عازم پاریس شد و پس از آن به تدریس مشغول شد و در همان زمان بود که با جیمز جویس آشنا شد و بی شک این آشنایی با جویس نقش به سزایی در شکوفایی استعداد های او داشت. بکت به شخصیت عجیب و غریب و در واقع تا حدودی منزویاش معروف بود و همواره سعی میکرد از رسانهها دوری کند و حتی وقتی در سال 1969 برنده جایزه نوبل ادبیات شد هم مدتی خود را در هتل محلی که جهت تعطیلات به آنجا سفر کرده بود مخفی کرد و حتی برای دریافت جایزه نوبل هم این ناشرش بود که بجای او به استکهلم سفر کرد و در واقع دلیل این فراری بودن خودش از بیشتردیده شدن و مشهور شدن را در این میدانست که اعتقاد داشت جایزه بردن آثارش، آثار او را به کالاهایی سرمایهای تقلیل خواهد داد. موضوعی که امروز هم برای هر برندهی جایزه ادبی و سینمایی رخ می دهد. در نهایت بکت در 22 دسامبر 1989 این دنیا را ترک گفت اما آثار مهمی همچون در انتظار گودو، مالوی، مالون میمیرد، نام ناپذیر و دست آخر و... از او باقی ماند.
سلام و درود.من یادم میاد،یک جاهایی از نمایشنامه به صورت غیر مستقیم رابطه جنسی رو به تصویر میکشه!
سلام به شما
من متوجه چنین چیزی در نمایشنامه صوتی که شنیدم نشدم. البته شخصیت خانم داستان چند دیالوگ این چنین با پسوند از سن و سال ما گذشته داشت که احتمالا منظور شما همان باشه.
سلام
ممنون از معرفی این نمایشنامه.
سلام
ممنون از توجهت
سلامت باشی