مسیر سبز یکی از اولین فیلمهایی به حساب میآید که سالها پیش دیدگاه من به فیلم و سینما را تغییر داد و به طور جدی مرا با این نوع مطالعه آشنا کرد. فیلمی که در نوع خود یکی از محبوبترین فیلمهای تاریخ سینما به حساب میآید و ساخته فرانک دارابونت است. درست است که این کارگردان در چند سال گذشته در زمینه سریال سازی فعالیت داشته و با ساختن سریال مردگان متحرک (Walking Dead) طرفداران فراوانی در ژانر درام و وحشت برای خود دست و پا کرده است اما در دنیای سینما بیشتر دارابونت را به خاطر فیلم سینمایی رستگاری از شائوشنگ شناخته و تحسین میشود، فیلمی که سالهاست در صدر لیستهای معتبری همچون imdb جا خوش کرده و در دنیا فیلم بسیار شناخته شدهایست. از آنجا که قرار نیست درباره آن فیلم که اتفاقاً اولین فیلم این کارگردان امریکایی هم بوده و بسیار هم درخشیده الان با هم صحبت کنیم از زمان ساختش پنج سالی به جلو می رویم و به سال 1999 میرسیم، دارابونت 5 سال بعد از آن درخشش اثر اول، برای ساختن فیلم بعدی خود باز هم به سراغ داستانی از استیون کینگ، رماننویس مشهور امریکایی رفت و فیلم سینمایی مسیر سبز را همچون فیلم اول بر اساس رمانی از این نویسنده به روی پرده برد. با وجود اینکه امروز مسیرسبز یکی از محبوبترین فیلمهای تاریخ سینما در نزد علاقهمندان دنیای تصویر به حساب میآیدو حتی بسیاری از منتقدان و سینماگران هم امروز چنین نظری دارند، اما در سال 2000 اوضاع چنین نبود و حداقل درنظر هیچکدام از داوران آکادمی اسکار برای این فیلم چنین اقبالی وجود نداشت و مسیرسبزدر هر چهار رشتهای که در آن سال نامزد شده بود جایزهها را به رقیب خود یعنی فیلم زیبای امریکایی که به نظر شخصی من در مقایسه با مسیر سبز اصلا هم فیلم خوبی نبود واگذار کرد.
اما بعد از این همه مقدمه کم کم برسیم به داستان فیلم؛ حتماً شما هم با من هم عقیده هستید که "مسیرسبز" نام زیبایی است و حس خوبی را هم القا میکند، آنقدر خوب که آن روزها که هنوز پای این ویروس منحوس کرونا به زندگیمان باز نشده بود، من به همراه چند تن از دوستان این نام را بر روی باشگاه کتابمان گذاشته بودیم. باشگاهی که به واسطه آن هفتهای یک بار دورهم جمع میشدیم و با هم از کتابها و فیلمها حرف میزدیم. اما داستانِ نام مسیر سبز در فیلم فرانک دارابونت ربطی به این حال خوش و این حرفها ندارد و موضوعش بسیار متفاوت است. در واقع مسیرسبز در این فیلم نام بندی از یک زندان در امریکاست که در آنجا از مجرمینی نگهداری میکنند که در انتظار حکم اعدام خود هستند، آنهم یک اعدام وحشتناک به نام اعدام با صندلی الکتریکی. هرچند فکر نمیکنم اعدام غیر وحشتناکی هم وجود داشته باشد.
فیلم با نشان دادن مردی کهنسال که بر روی تخت خود در خانه سالمندان از خواب می پرد آغاز می شود. پیرمردی که پل اجکام نام دارد، او در جوانی خود حوالی دهه سی میلادی مسئول و سرنگهبان بخشی از یک زندان (همان بخش مسیرسبز) در امریکا بوده است. بعد از نمایش اندکی از چگونگی زندگی او در خانهی سالمندان بیننده شاهد خواهد بود که این پیرمرد برای یکی از دوستانش شروع به تعریف کردن یک خاطره میکند. خاطرهای که مربوط به دوران خدمتش در زندان بوده و تمامِ زندگیِ او را تحت تاثیر قرار داده است. شرح این خاطره و سفر بیننده به آن سال ها بخش اصلی این فیلم 188 دقیقهای را تشکیل میدهد. در این خاطره با زندانی سیاه پوست و بسیار تنومندی آشنا میشویم که به تازگی به این زندان انتقال داده شده است. جرم او تجاوز و قتل دو کودک خردسال است. جرمی که طبیعتاً می بایست در همان دقایق آغازین تکلیف بیننده را با این شخصیت داستان مشخص کند. اما خیلی طول نمی کشد تا با اولین جملهای که از این زندانی میشنویم اوضاع متفاوت شود. آنهم وقتی است که آقای جان کافیِ درشت هیکل توسط پل به سلولش هدایت می شود و هنگام خروج مسئول زندان از سلول از او می پرسد: "رئیس، شبها چراغها را خاموش می کنید؟ آخه من از تاریکی می ترسم." همین جملهی آغازین نشان میدهد که یک چیزی انگار جور در نمیآید، قاتل و متجاوز کودکان آن هم با آن ظاهر و هیکل تنومند آن وقت ترس از تاریکی؟ آنهم به شکلی کودکانه؟
فیلم یک روایت طولانی بدون اتفاقات هیجان انگیز خاصی است که اغلب محبوب بینندگان امروزیست، اما فیلم بسیار خوبیست و هربار که آن را دیدهام برای من بسیار تاثیرگذار بوده است.
..............
+ از دوستانی که یادداشتهای این وبلاگ را دنبال میکنند به خاطر نبودنم در این مدت پوزش میخواهم. دلیل این روزهای غیبت حال ناخوشم بود که به خاطر از دست دادن عزیزی از اقوام اتفاق افتاد و تازه باورم شده که دیگر نیست و نخواهد بود.
++ بیش از یک ماه است هیچ کتابی نخواندهام اما اگر چیزی از آخرین خواندهها در خاطرم مانده باشد بزودی سعی خواهم کرد یادداشتهای نیمه کارهای که باقی مانده را تکمیل و منتشر کنم.
+++ سلامت باشید و شاد.
سلام
خدا همه اسیران خاک رو رحمت کنه
این فیلم رو فکر میکنم حداقل دو بار دیده باشم
و در بعضی صحنه ها مثل صحنه اعدام ناحق جان کافی اشکم در اومده و فکر کرده ام که به قول قدیمی ها
"دنیا چقدر بی ارزشه "
و اینکه چقدر راحت میشه ناخواسته در گیر ماجرایی بشی که حتی به تو مربوط نیست و زندگی خودت و اطرافیانت داغون بشه
سلام.
انشالله و ممنون.
من آمار بارهایی که این فیلم رو دیدم از دستم در رفته اما فکر می کنم منم تقریبا 5 باری دیده باشم و هر بار که به شخصی دیگر معرفیش کردم خودمم کنارش به تماشای فیلم نشستم که چندباری از این دیدن ها هم بخاطر پخش از تلویزیون بوده.
به هر حال چه ما بخوایم و چه نخوایم دنیا چنین روی مزخرفی هم داره و از قضا چند سالی هم هست که بیشتر این رویش را به ما نشان می دهد.
سلام به دوست گرامی!
در روزهای تلخ فقط میشه برای هم آرزوی صبر داشت و آرامش! امیدوارم حالتون خوب باشه!
اگرچه تامهنکس، اما در چنین اوضاع و احوالی روحیهم خیلی ظرفیت تماشای چندبارهی رنج جان کافی رو نداره. برادرزادهی من پسرک دهدوازدهسالهایه که هر وقت اسم مسیر سبز میاد میگه شما هم با دیدن این فیلم اشکتون در میاد یا فقط من اینجوریم؟!
سلام بر شما دوست خوب
و البته عرض پوزش بابت این همه تاخیر در پاسخگویی به این پیام
ممنونم، بخاطر آرزوی شما هم سپاسگرازم.
راستش این روز ها روزهایی شده که با اینکه فصل بهاره و در اردیبشت هستیم، اما از دنیای بیرون بجای خبرهایی که نشان از شکوفایی داشته باشد خبرهایی از مرگ و قتل و خشونت میشنوم و داغدیدگان از درون سوخته ای چون ما که در دنیای بیرون به دنبال مفری می گردیم باید با حجمه های روحی این چنینی در جامعه نیز روبرو شویم و این واقعا دردناک و خفقان آور است. بد زمانه ای شده است. بد
ما در طول زندگی مان بارها همچون جان کافی می شویم، خسته از همه ظلم ها و پلشتی های این دنیا. اما کاش بتوانیم مفری پیدا کنیم و همچون جان کافی خسته نشویم و برای رسیدن آن لحظه پایانی روزشماری نکنیم.
ممنون از حضور شما
سلام
براتون صبر آرزو میکنم.
روحشون در آرامش
سلام بر شما دوست خوب و همراه
ممنون از لطف شما
من هم برایتان سلامت و آرامش آرزو می کنم
از آن فیلم های دوست داشتنی ست و دیدنش دل را نمی زند.
برایتان صبر و آرامش آرزو می کنم، درد فراق عزیزان دل، جانسوز است.
سلام بر پیروی عزیز
امیدوارم خوب و سلامت باشی
بله حق داری من این فیلم را به دلایل مختلف دوست دارم، چون همیشه دلایل دوست داشتن یک فیلم حس شادی گرفتن از یک فیلم نیست.
بابت آرزویت هم سپاسگزارم. من هم برای شما و همه ی آرزوی سلامت و آرامش دارم.
سلام
ما هم دو عزیز رو در ماه گذشته به خاک سپردیم
زندگی آدم بدون بعضی از آدم ها یک جور دیگر است
عجیب است که در همین مدت کتاب موجهه با مرگ را می خواندم...
در مورد فیلم هم باید بگویم که مانند همه ی فیلم های دیگر این را ندیدم و دوست دارم ببینمش
سلام بر دوست نادیدهی خوبم
به شما هم تسلیت میگم و برای شما و خانواده آرزوی صبر و آرامش دارم.
همه ما در طول زندگی مان به شکل های مختلف به مرگ فکر کرده ایم. اما وقتی با مرگ عزیزی رو برو می شویم و به این فکر می کنیم که او دیگر هیچوقت نیست و هیچ گاه دیگر او را نخواهیم دید تازه متوجه می شویم که چه خبر است و واقعا اوضاع از چه قرار است.
نمی دانم در وبلاگ درباره کتاب مواجهه با مرگ چیزی نوشته اید یا نه. اما علاقه مندم بدانم چه جور کتابیست.
درباره این فیلم، من هم خیلی دوست دارم که شما دیدنش را تجربه کنید.
سلام مجدد
برای مواجهه با مرگ یادداشتی برای وینش نوشتم که به زودی منتشر میشه
منتشر که شد لینکش رو براتون می فرستم
سلام
چقدر خوب
لطف می کنید، ممنون
سلام مهرداد عزیز
مجدداً تسلیت میگم.
مسیر سبز را چندبار دیدهام و فارغ از بحثهای عقیدتی خود داستان هر بار برایم جذابیت دارد. و البته اشک! دفعه اول طبعاً بیشتر از دفعات بعد. فیلم خوشساختی است.
سلام حسین جان
پوزش من رو بابت این تاخیر در رویت و پاسخگویی پیامت بپذیز، همچنین به این دلیل است که از چند پست بسیار خوبت در وبلاگ جا مانده ام.
بابت تسلیت هم متشکرم. انشالله همیشه سلامت و شاد باشی و کتابخوان.
درباره مسیر سبز هم بینندگانش یا آن را تا انتها نمی بینند یا اگر دیدنت همچن من و شما و چند نفر از دوستان دیگر آن را بارها و بارها می بینند.
سریال ساختهی دارابونت را ندیدم و البته به نظرم موضوع جالبی هم برای من نداره اما فیلم های سینمایی که از او دیدهام همگی دیدنی و خوش ساخت بودند.
درود،
تسلیت می گم آقا مهرداد. خدا به اتون صبر بده.
دالان سبز نمونه ای خوب از چگونگی نمایش معجزه در سینماست!
فیلمنامه ی فیلم، قوی ترین قسمتشه.
سلام بر اسماعیل خان بابایی بزرگوار،
ممنونم، انشالله شما هم همیشه سلامت و شاد باشی.
درباره این فیلم و قوی بودن فیلمنامهاش هم باهات موافقم، داستان مهمترینه، این روزها هم زیاد دیدم که هر فیلمی که گل کرده پشتش یک کتاب موفق بوده.
ممنونم از حضورت
سلام. از محدود فیلم هایی هست که اشک من رو در آورده.