اگر متولد نیمهی دوم دهه پنجاه، دههی شصت و یا نیمهی اول دههی هفتاد خورشیدی باشید حتما با نام این نویسنده آشنا هستید، البته کمتر احتمال دارد که ایشان را به عنوان یک نویسنده بشناسید و شاید نام او را با یک پیشوند دکتر به عنوان یک سخنران و تحلیلگر انتخاباتی شنیده باشید که در بیست سی سال گذشته اغلب حضورش برای عموم مردم در چنین بازههای زمانی آشکار شده و با حرفهای غالباً چالشیاش جوانان مملکت از جمله خودم را تا حدودی به سمت خودش جلب کرده است. از فعل گذشته استفاده کردم چرا که به نظرم دیگر آن مدل حرف زدنهای ایشان و همنسلانش در چنین فضایی خریدار نخواهد داشت، هرچند پیش از این هم به نظرم برای اهل آگاهی میبایست اینگونه باشد و در نظر نسل تازه جوان امروز هم او تنها یک سوپاپ اطمینان برای دوستان واقعیاش به حساب میآید و نه بیشتر. بنابراین شاید خواندن کتابی آن هم با موضوع مهمی چون آنچه که در عنوان فرعی این کتاب با تیتر "ریشهیابی علل عقب ماندگی ایران" آمده، از چنین نویسندهای انتخاب مناسبی نباشد. اما گاهی به سراغ کتابی میرویم(میروم) تا به ما ثابت شود که آیا آن حرفهایی که بر علیه کتاب و نویسندهاش زده شده صحیح است یا آنچه که منتقدانش نوشتهاند. نویسنده در بخشی از همین کتاب در جایی که قصد دارد نظرش را درباره مورخین مختلف بیان کند میگوید: "حقیقت یکی است و تغییرناپذیر، اما برداشت و فهم ما از آن یکسان نیست، بنابراین از گذشته و سیر تحولات آن بیش از یک روایت وجود دارد." حال بماند که گاه همان حقیقت تغییرناپذیر چنان مدفون می گردد که راهی برای روایتی از آن باقی نخواهد ماند. به هر حال در این راستا یکی از روایتها هم روایت ایشان است حتی اگر در صداقتش شک کنیم.
کتاب ما چگونه ما شدیم که چاپ اول آن در سال 1374 منتشر شد تا به امروز به چاپ سی و چهارم رسیده است. در این کتاب تلاش گردیده علل عقب ماندگی ایران در قیاس با پیشرفت غرب مورد بررسی قرار گیرد. زیباکلام در ابتدا به باورهای رایج علل عقب ماندگی در نظر عموم که از جمله حمله اعراب، حمله مغول، استعمار و نظریه توطئه میباشد حمله میکند و اعتقاد دارد چنین پاسخهایی به پرسش علل عقب ماندگی ایران پاسخهایی سهل انگارانه و مسئولیتگریزانه است. او در ابتدای این کتاب با طرح این سوال که آیا ایران کشوری عقب مانده است یا خیر؟ و پاسخ مثبت به این پرسش، کتابش را آغاز میکند و پس از آن در شش فصل به بررسی علل این عقب ماندگی میپردازد. در مقدمه و فصل ابتدایی سعی میکند به خواننده بگوید که کشور ایران چگونه جایی است، در این فصل که گویا به همراه فصل پنجم کتاب از فصلهایی بوده که تاکید نویسنده بیش از بقیه بر آنها بوده سعی می کند از وضعیت آب و هوایی و جغرافیای کم آب ایران سخن بگوید و آن را با اروپای پر باران مقایسه کند، از طرفی شرح میدهد که مردم ایران از دیرباز به دلیل اقلیم خود و پراکندگی جمعیت و فاصله زیاد آبادیها از یکدیگر غالبا به صورت عشایری، صحرانشینی و قبیلهای زندگی میکردهاند و در مقابل آن اروپائیان با سکنی گزیدن در یک منطقه به دلیل خوش آب و هوا بودن و عدم نیاز به کوچ، به کشاورزی روی آوردند و با نزدیکی اجتماعات نیز رشد کردند. نویسنده همینطور از مارکس سخن به میان میآورد و وجود ساختار نظام فئودالی در غرب را یکی از دلایل اصلی پیشرفت غرب در برابر شرق یا ایران میداند. او معتقد است نظام فئودالی در غرب و تقسیم قدرت در میان کلیسا و پادشاه یکی از دلایل اصلی رشد غرب در برابر شرق بوده که بر خلاف آن کشورها همواره قدرت مطلق در دست پادشاه کشور بوده و اهرمهایی مشابه با فئودال در کشور وجود نداشته تا قدرت را کنترل کند و جلوی لجام گسیختگی آن را بگیرد. از طرفی گسترش مسیحیت و سفر به سرزمینهای ناشناخته به واسطه گسترش دریانوردی یکی دیگر از دلایل پیشرفت غرب در نظر اوست و در بخشهای دیگر به موضوعات دیگری از جمله حمله مغول و دیگر دلایل عقب ماندگی ما اشاره میکند، اما مهمترین بخش کتاب به نظر نویسنده بخش پنجم آن است که با عنوان خاموشی چراغ علم ارائه گردیده است، نویسنده در این بخش اشاره میکند که در دورهای از تاریخ، اسلام و ایران که بخش مهمی از سرزمین های اسلامی بوده در علم سرآمد بود و بسیار از غربیان پیشی گرفته بود. اما از یک جایی به بعد و پس از اینکه علم و فلسفه در نظر حکمای آن روزگار با اسلام در تضاد قرار گرفت به صورت تدریجی فتیلهاش رو به پائین رفت و با جو حاکم بر کشورها و فشار و آزار و اذیت اهل علم، مردم نیز دیگر علاقهای به کسب علم و دانش نشان ندادند و چراغ علم در سرزمینهای اسلامی به تدریج رو به خاموشی گرائید. تاسیس مدارس نظامیه در ایران توسط خواجه نظام الملک توسی و با آرای شخص مهمی همچون محمد غزالی در دوران سلجوقیان یکی از دلایل مهم این خاموشی بیان شده است. به نظر مولف هدف از تاسیس این مدارس تربیت نسلی از فقها و عالمان دینی بود که از طریق آموزشهایی که در طی این مدت تحصیلشان در این مدارس فرا می گرفتند قادر شوند تا افکار و عقاید دیگر از اسماعیلیه، شیعه و فاطمیه گرفته تا معتزله و عالمان و فیلسوفان دیگر به مبارزه بپردازند و در نتیجه فضای متشتج و متفرق آن عصر را مبدل به فضایی یکپارچه، آرام و متمرکز نمایند. (نکته جالب و در تناقض این کتاب هم همین است که نویسنده کتابش را در کنار ابراهیم همت و محمد خرازی به امام محمد غزالی تقدیم کرده است که در این به قول خودش خاموشی نقش مهمی داشته است. در این راستا دیگر تناقضی که در این کتاب به چشم میآید این نکته است که نویسنده در فصل خاموشی چراغ علم براین نکته که خلفای اسلامی تاثیر بسزایی در این خاموشی داشتند تاکید دارد اما باز هم در کلیت کتاب میتوان اینگونه دریافت که بر این اصرار دارد که این عقب ماندگی چندان ارتباطی با اسلام ندارد. البته اگر منظورش انحرافاتی باشد که در اسلام موردنظرش وارد شده، می توان به او حق داد).
من چاپ بیست و نهم کتاب را خواندم که در 480 صفحه به چاپ رسیده است، البته از صفحه 350 تا پایان کتاب یعنی 130 صفحه را چندین جلسه نقد و بررسی و پاسخ نویسنده به آنها تشکیل میدهد، یکی از تندترین نقدهایی که در انتهای کتاب آورده شده نقدی از احمد سیف به این کتاب است با عنوان "ریشه یابی یا ریشه تراشی" که توسط خود نویسنده در انتهای کتاب الحاق شده و در ادامه توسط نویسنده در مقاله ای به آن پاسخ داده شده است. در انتهای خوانش این کتاب و پیش از خواندن نقد یاد شده، دلایل نقدهای فراوانی که شخصا به این کتاب داشتم را عدم مطالعه مکفی در این زمینه میدانستم و همواره آن سوالها را به محض شکل گرفتن در ذهن ساکت می کردم اما بعد از خواندن این نقد متوجه شدم که خیلی از این تناقضهایی که در کتاب تشخیص داده بودم اشتباه نبوده و به عنوان یک خوانندهی معمولی خیلی هم بیراهه نرفتهام و نظرم در بسیاری از موارد اشاره شده به این منتقد نزدیک بوده است. همانطور که اشاره شد این نقد تند به صورات جسورانهای توسط خود نویسنده در انتهای کتاب آورده شده تا با پاسخ محکم زیباکلام به آن در انتهای کتاب به اصطلاح حجت را تمام کند. اما پاسخهای نویسنده حداقل برای من به هیچ وجه قانع کننده نبود و همچنان با همان منتقد هم نظرم و معتقدم این کتاب برای یک خواننده مثل من که مطالعات تاریخی و اجتماعی چندانی هم ندارد هم با تناقضاتی در میان فصلهای مختلف و گفتههای نویسنده روبروست چه برسد به شخصی که در این زمینه مطالعات بیشتری داشته باشد. با این حال ضمن دلایلی که در ابتدای این فرسته آوردم از خواندن این کتاب پشیمان نیستم و فکر میکنم باید برای رسیدن به یک پاسخ نسبتاً قانع کننده برای خود، می بایست از زاویههای مختلف تاریخ را خواند. ضمن اینکه در بخشی از پاسخ نویسنده به منتقد یاد شده، زیباکلام اشاره میکند که "یکی از اهداف اصلیاش در نوشتن این کتاب این بوده است که یکبار هم که شده به جای ذهنیت غالب که همواره غرب، حملهی مغول و اعراب و استعمار را به عنوان مقصرین عقب ماندگی می دانیم، به خود و ضعفهایمان بنگریم و برای آینده در صدد رفع آنها برآئیم."
به هرحال به نظرم میتوان خواندن این کتاب را به شخصی که قصد داشته باشد درباره این موضوع منابع دیگری را هم مطالعه کند پیشنهاد نمود. اما فقط به شرطی که خواننده آن قول بدهد تنها به این کتاب اکتفا نکند.
مشخصات کتابی که من خواندم: انتشارت روزنه، چاپ بیست و نهم، سال 1396 در 5000 نسخه و 480 صفحه
سلام مهرداد
من فقط از زیبا کلام یک چیز رو بیاد دارم
نوکر رفسنجانی بودن !!!
یادم میاد زمان حکومت اکبر شاه این یارو همه اش بنفع اوضاع موجود حرف میزد و کفر ما رو که از ایجاد شکاف طبقاتی و جرات طبقه مرفه در نشون دادن ثروتشون در جامعه ناراحت بودیم ، در میآورد.
یادت که هست سالهای بعد انقلاب پولدارها می ترسیدن و ظاهر کار رو حفظ می کردن .
از زمان اکبر شاه ماشینهای گرون و خونه های قصر مانند کم کم خودشون رو نشون دادن
و
داشتن ثروت نه تنها دیگه شبه " از کجا آورده ای نداشت" بلکه باعث تفاخر و فخر فروشی هم بود
این یارو یکی از ماله کش های اکبرشاهی بود که جاده صاف کن حضور فخر فروشانه صاحبان ثروت در جامعه شد.
همین شکاف عمیقی که الان توی خیابونها بین
پراید و پژو ....سوارها با لکسوس و بی ام و ... سوارها به راحتی دیده میشه .
سلام بر شما دوست گرامی
راستش رو بخوای من این آقا رو از همون موقع که در یادداشت اشاره کردم به بعد میشناسم و در زمان بالانشینی این اکبر آقایی که می فرمایی من یک خردسال یا نهایتا نونهال بودم و شاید هر چه از آن دوران می دانم از شنیده ها بوده و یا اندک خوانده هایی که داشته ام.
اما به راستی با تجربه همین چند سال اخیر می توان به این نتیجه رسید که دیگر به همین راحتی نمی توان به خیلی از وعده ها و یا گرگ های میش نما اعتماد کرد. اما فارغ از همه این مسائل با اشاره به نکته ای که یک دوست در کامنتش در اینجا به آن اشاره کرده است موضوع این کتاب یا به هر حال موضوعی که این شخص برای نوشتن کتابش به دنبال آن رفته موضوع بسیار مهمی است که واقعا ما در مطالعه و تحقیق آن حسابی غافل مانده ایم و بهتر است که تا می توانیم در این زمینه مطالعه کنیم. دلیل اینکه در یادداشت هم اشاره کردم که خواندن این کتاب به نظرم تنها مناسب افرادی است که به این کتاب بسنده نخواهند کرد و باز هم خواهند خواند چیزی شبیه به همین نکته بود. من هم همین راه را پیش خواهم گرفت.
از این کامنتت ممنونم دوست گرامی، به من نکاتی رو داد که درباره اش جستجو کنم و بیشتر با این مسائلی که اشاره کردی آشنا بشم.
بابت تاخیر طولانی در پاسخگویی هم لطفا عذر مرا نشینده بپذیر
سلام مهرداد عزیز
نویسنده اشاره به بلوای ۵۷ در عقب ماندگی و آسیب های اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی ایران نکرد؟
گمان نکنم، خودش جزو خاینان شرکت کننده در آن بلوا بوده مثل خیلی های دیگر.
سلام بر شیرین عزیز و با دغدغه
این غیبت طولانی من هیچ چیز اگر نداشته باشد برای من این خیر را داشت که چند نفر از دوستانی که مدت ها منتظر کامنت آنها در اینجا بودم را دوباره در اینجا دیدم. امیدوارم تو هم در این روزهای ناخوبِ همه ما نسبتا خوب باشی.
درباره کتاب و نویسنده هم ما یا در واقع من از ایشان به عنوان پلی برای رسیدن به این موضوع تیتر کتاب استفاده کردیم و از ایشان عبور کردیم، خیالت راحت.
سلام
من این شانس را داشتم که در زمان دانشجویی ایشان را از نزدیک ببینم و منش ایشان را به عنوان استاد از نزدیک تجربه کنم. سالهاست که دورادور نظرات و نوشته های ایشان را دنبال میکنم.
سوپاپ بودن و این فحشهایی که گاه و بیگاه نثار ایشان میشود به نظر من خیلی مسخره است. در مورد علل عقب ماندگی ایران هر چه بخوانیم کم است. اتفاقاً من با این کتاب در همان چاپ اول وارد این موضوع شدم و از این بابت همیشه ممنون ایشان هستم.
اگر بخواهم یک کتاب را به عنوان دریچهای به این مبحث معرفی کنم به نظرم کتاب گفتمان عقب ماندگی نزد روشنفکران ایرانی گزینه مناسبی است.
سلام
، بزودی می خوانمش
من و امثال من و حتی بسیاری از هم نسلهای شمایی که در دوران دانشجویی با ایشان روبرو شدید و البته این نسل دانشجوی اخیر چنین فکری نمی کنند. در واقع شاید چون اکثرمان چنین شانسی که شما داشته ای را نداشتهایم تا به این نکته برسیم. بله، شاید این سوپاپ بودن و فحشهایی که شما اشاره میکنی مسخره است هم در راستای همان علاقهی وافر ما مردم به تئوری توطئه و از این حرفها نشات بگیرد. اما همانطور که در پاسخ دادن به کامنتهای قبلی به موارد مورد اشاره شما اشاره کردم اینجا هم میگویم که حرف شما را قبول دارم. در واقع این کتاب برای من هیچ چیز هم نداشته باشد (که البته داشته) این دستاورد را داشته که باعث شده من به این موضوع فکر کنم و البته بهتر از آن این که علاقهمند شوم که در این زمینه بیشتر مطالعه کنم و از بابت معرفی آن کتاب هم ممنونم که می تواند قدم بعدی من برای چراغ انداختن در این مسیر باشد.
دوست عزیزِ من و شما در وبلاگ میله بدون پرچم هم روزگاری آن کتاب گفتمان عقب ماندگی نزد روشنفکران نوشته علی اکبر را معرفی کرده بود
سلام مجدد مهرداد عزیز
صحبت من درباره این جناب ورای بحث سوپاپ و این حرفهاست.
منظورم جهت گیری آدم هاست و مسیرشان و انتخاب و موضع گیری هایشان در بزنگاه ها. من هیچوقت وارد بحث های خرد و کلان مربوط به اصول گرا و اصلاح طلب نشدم و اصل نظام و ولایت فقیه باطل است برایم.
اینکه شمایل یک استاد می تواند برای شاگردانش کاریزماتیک باشد بحث دیگری ست و ربطی به صحبت من ندارد. سوال من تغییری نمی کند: احیانا ایشان بلوای ۵۷ را که در آن شرکت کرده بود از عوامل عقب ماندگی ایران ندانسته در کتابش؟
سلام مجدد و پوزش بابت تاخیر در پاسخگویی.
در پاسخ به سوال باید بگم، نه، در کتاب به سال 57 اشاره ای نشده. در واقع اصلا خیلی به دوران معاصر پرداخته نشده است.