۱۱_ فیلم سینمایی "دزد دوچرخه" (۱۹۴۸) - ویتوریو دسیکا

از آخرین یادداشت از سلسله پست‌های مربوط به معرفی صدو یک فیلم چهار ستاره تاریخ سینما بیشتر از یک ماه گذشته است و اگر خاطرتان باشد در شماره دهم، سری به سینمای فرانسه زدیم و با دیدن فیلم آنی هال با هم کندوکاوی در زندگی وودی آلن داشتیم. حالا با وجود قلع قمع بی رحمانه‌ی ویروس خبیث کرونا در کشور چکمه، تصمیم گرفتم سری به این کشور بزنم و از آنجا که آدم عاقل دوبار از یک سوراخ گزیده نمی شود (هرچند تضمینی هم در این نیست) برای در امان ماندن از آن ویروس نامبرده هفتادو دو سالی به گذشته سفر کرده و در سال ۱۹۴۸ (حداقل آنوقت از کرونا خبری نبود) قدم بر خیابان‌های ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم گذاشتم، ایتالیایی که درآن دوران همچون دیگر کشورهای درگیر جنگ دچار بحران‌ اقتصادی گشته و مردمانش با فقر و بیکاری دست و پنجه نرم می کردند. فیلم دزد دوچرخه فیلمی‌ست که در ادامه‌ی فیلم‌های ساخته شده در مکتب نئورئالیسم به کارگردانی ویتوریو دسیکا ساخته شد و نمایانگر همین وضع اقتصادی و بیکاری مردم ایتالیا در آن دوران است، هرچند بی شک پرداختن به این موضوع را نمی توان تنها دلیل اصلی اهمیت این فیلم دانست.

فیلم با صحنه ای از تجمع کارگران جویای کار آغاز می شود، افرادی که در مکانی شبیه به یک بنگاه کاریابی منتظرند تا بلکه شانس با آنها یار باشد و بالاخره نام آنها را برای استخدام در شغلی صدا بزنند. انتظاری که باورش سخت است اما در دیالوگ‌های آغازین فیلم متوجه می‌شویم که گاهی شاید به سال هم بکشد. شخصیت اصلی این فیلم که آنتونیو نام دارد یکی از همین کارگران است که بعد از مدت ها انتظار نامش را برای شغلی صدا می زنند. شغل مورد نظر، چسباندن اعلان یا همان آگهی‌های تبلیغاتی در سطح شهر است. طبیعتاً استخدام در این شغل آن هم پس از مدت ها بیکاری خبر خوبیست اما مسئله اینجاست که از شرایط اولیه و اصلی کسب این شغل داشتن دوچرخه است. این در صورتی‌ست که آنتونیو چند وقتی است دوچرخه‌اش را در ازای مبلغ ناچیزی، گرو بانک گذاشته تا بتواند خرج خانواده‌ی دوست‌داشتنی‌ خودش را بدهد. خانواده‌ای که متشکل از همسر و پسر کوچکش برونو است که البته نقش پر رنگی هم در فیلم دارد. در واقع فیلم ماجرای شغلی‌ست که آنتونیو بدست آورده و در پی حفظ آن است. راستش را بخواهید قصد ندارم همینطور ادامه دهم و کل فیلم را به این شکل برای شما دوستان همراه تعریف کنم و ترجیح می دهم بیشتر دیدن این فیلم را به شما همراهان وفادار توصیه کرده باشم.

اما فارغ از داستان فیلم باید گفت فیلم دزد دوچرخه حکایت زندگی است. فیلمی که دوربین را به کف خیابان آورده و مخاطب را با سختی‌ها و درد‌هایی که قهرمان داستانش برای بدست آوردن یک لقمه نان متحمل می شود همراه می‌کند. در لیست‌های مختلفِ برترین‌های تاریخ سینما به نامهایی برمی‌خوریم که با وجود اهمیت بسیار در تاریخ و همینطور جریان‌ساز بودنشان، تماشای آنها برای اغلب مخاطبان امروز جذابیت چندانی ندارند. اگر از بین همین لیست محدودِ معرفی شده در این وبلاگ بخواهم گزینه‌ای را به عنوان مثال بیاورم می‌توانم به فیلم همشهری کین اشاره کنم، فیلمی که از لحاظ سینماگران با توجه به آنچه پیش از آن در سینما بوده و آنچه که همشهری کین ارائه داده فیلمی همه چیز تمام به حساب می‌آید و با توضیحات فنی و تخصصی، بسیار هم درست است، اما خب همانطور که اشاره شد شاید مخاطب امروزی با دیدن آن حظ چندانی نبرد، ولی فیلمی مثل دزد دوچرخه که از لحاظ موارد فنیِ فراوانِ یادشده و جریان سازی‌اش در سینما جایگاهی نسبتاً مشابه دارد، فیلمی است که به قول کارشناسان همچنان محکم و سرحال و قدرتمندانه به حیاتش ادامه داده و با گذشت بیش از هفت دهه از تولدش(یا تولیدش) همچنان دیده می شود و هنوز رنگی از کهنگی به خود نگرفته است و این می تواند دلایل بسیاری داشته باشد که در این یادداشت کوتاه نمی‌گنجد و از آن مهم‌تر در حد سواد من هم نیست. 

اما چیزی که می‌دانم این است که نویسندگان یا کارگردان‌های بسیاری در آثارشان به جنگ و تاثیرات پس از آن مثل فقر و بیکاری و مسائلی از این دست پرداخته‌اند و حتی در آثار سینمای کشور خودمان هم در یک دهه گذشته با توجه به وضعیت جامعه، علاقه زیادی به این موضوع نشان داده شده است. اما خب به قولی در این مورد آنچه که اهمیت دارد، تنها پرداختن به این موضوع نیست و در واقع "چگونه پرداختن" به این موضوع است که اهمیت بسیاردارد که ویتوریو دسیکا این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داده است.


پی نوشت‌۱: پسر آنتونیو که برونو نام دارد یکی از شخصیت های محبوب من تا همیشه خواهد بود. این نقش را "انزو استایولا" بازی کرد. فردی که در بزرگسالی بازیگری را ادامه نداده و معلم ریاضی شد و امروز 80 ساله است.

پی نوشت‌۲: می‌دانم بارها اعتراف کرده‌ام که این نوشته‌ها نه تنها نقدی از فیلم‌ها نیستند بلکه تحلیل هم نمی توانند باشند و صرفاً برداشتی شخصی هستند اما با این حال همچنان نوشتن درباره آنها برایم دشوارتر از نوشتن درباره کتابهاست.

نظرات 7 + ارسال نظر
کامشین جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 19:25

به نظر من که نوشتن در مورد فیلم خیلی آسونتر از کتابه اما به شرطها و شروطه ها!
کیانوش عیاری با آبادانی ها به این فیلم ادای احترام کرده. کارش هم بد نیست.
وقتی صدا و سیما هنوز نمرده بود و به آشغالی که الان هست تبدیل نشده بود، اوضاع پخش فیلم های سینمایی از لحاظ کیفی خیلی بهتر بود. سال 1370 برنامه سینما هفته با اجرای آقای اکبر عالمی یک جلسه را به پخش و تفسیر این فیلم اختصاص داد. اکبر عالمی در آن برنامه می توانست کسل کننده ترین فیلم ممکن را با نقد و نظر خودش و مهمان برنامه اش به شاهکار تبدیل کنه.
برای نوشتن در مورد فیلم باید یک مدت خوره نقد فیلم شد. حالا که نه صدا و سیما دیگه برنامه ای مثل سینما هفته می سازه و نه دیگه از مجله فیلم رو به موت نوشته قابل اعتنایی در میاد، اوضاع سینما نویسی از این هم خراب تر خواهد شد.

سلام بر کامشین فیلم بین و عزیز
من برای حضور هر از گاهیِ شما بزرگوار هم که شده باید خودم را ملزم به نوشتن درباره فیلم هایی که می بینم بکنم.
این که به نظر شما نوشتن درباره فیلمها آسان‌تر است برای من چیز عجیبی نیست، من در بین دوستانم در بلاگستان فیلم‌بین تر از شما ندیده ام و اصلا هم نیست حالا این به جای خود، شما خودتو با ما مقایسه نکن شما درباره هرچیزی مینویسی خواندنی میشه.
آبادانی ها را نمیشناختم اما دزد دوچرخه برای من اینقدر محترم بوده که همین الان اقدام به دانلود آبادانی ها کردم تا ببینمش. بابت معرفیش هم ازت ممنونم.
آره درست میگی این صداو سیما رسماً نابود شده و افتاده به پخش شبانه روزی فیلم های تکراری و چرت و پرت و اخبار های یک ساعت و نیمه. با این جناب عالمی که گفتی آشنا نیستم. اما حتی تا همین یک دهه قبل هم برنامه سینما چهار و سینما یک برنامه های پر باری برای من بودند ومن از دیدن تحلیل‌های فیلم‌هاشون لذت می بردم و اما حالا گاهی فکر میکنم منابع تحلیل هاشون شده ویکیپدیا.
درباره توصیه ات درباره نقد خوندن هم باید بگم مسئله همین جاست که من خیلی آدمِ خوره نقد شدن نیستم و زیاد حال نقد فیلم خوندن ندارم. هرچند بعد از دیدن هر فیلم تمام نقد هایی که پیدا می کنم رو سعی می کنم بجو ام اما مثل خوره های این عرصه این کار رو با لذت انجام نمی دم.
این جمله آخرت رو هم از دهن نیما حسنی نسب هم شنیده بودم. حالا خودمونیم نقد به جای خود، اصلا به نظرت این روزا در این مملکت چیزی رو به آباد شدن هم پیدا میشه؟

zmb شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 10:20 http://divanegihayam.blogfa.com

من اگر می تونستم خودمو راضی کنم فیلم ببینم خیلی خوب بود
حداقل ماهی یه دونه :|

شما نهایت سعی‌ات رو در راضی کردن خودت انجام بده و به ایشون بفرما که حتماً ارزشش رو خواهد داشت و اتفاقاً همین الزام در ماهی یک فیلم هم خیلی خوبه.
گزینه‌های خیلی خوبی برای آغاز هست، دزد دوچرخه هم میتونه یکی از این آغازهای خوب باشه.:

monparnass یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 00:54 https://monparnass.blogsky.com/

سلام
خودمون قصه و درد کم داریم شما دیدن فیلمهای نئو ریالیستی رو توصیه هم میکنی؟


یعنی بعد دیدن این فیلم دیگه روحیه ای برای بیننده اش باقی میمونه؟
سینمای واقعیت گرا عموما فیلمهای سیاه میسازه چون زندگی واقعا سیاهه ولی ما سعی میکنیم به کمک هنر از انواعش زندگی رو سفید یا متمایل به سفید ببینیم . حالا اگر خود هنر
رسالتش رو نه امید دادن به مردم بلکه بزرگنمایی سیاهی های زندگی کنه پس کی باید به آدمها امید بده؟

سلام بر شما بزرگوار
البته که غم و غصه به اندازه کافی در زندگی ما حضور داره و شاید لزومی نداشته باشه که خود خواسته اونو وارد زندگیمون بکنیم. اما به نظر منی که اطلاعات چندانی هم درباره هنر ندارم فیلمی مثل فیلم دزد دوچرخه همه این مواردی که شما درباره هنر نام بردید را داراست.
اتفاقاً در کتاب برج سکوت که اخیراً خواندم و در وبلاگ هم درباره‌اش نوشته ام با این موضوع درگیر بودم و گله مند از این که چرا در داستان آن کتاب هیچ جای امیدی برای خواننده وجود ندارد و چرا روایت سراسر آزار است و درد. البته نویسنده هم همچون این کلام شما دلیل را این گونه بودن زندگی واقعی بیان کرد. اما به نظرم فیلم دزد دوچرخه این گونه نبود.
ممنون از توجه شما

خسرو دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 21:52 http://Treememories.ir

قلمت مانا دوست من ، این فیلم را به زودی خواهم دید ، گفته بودی که نشانی وبلاگم را گم کرده ای ، اینجا برایت نوشتم ، به دلیل محدودیت های بلاگفا و بلاگ اسکای تصمیم گرفتم در وردپرس کارم را ادامه دهم و چون تازه کار هستم و کار نابلد هنوز وبلاگ به طور کامل آماده نشده . باقی بقایت.

سلام . ممنون از لطفت. شما کار بلدی. اغلب وبلاگ نویسان به کوچ عادت دارند.
بزودی روی دور خواهی افتاد و به قول خودت با نوشتن نجات پیدا خواهی کرد.

ماهور جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 21:00

سلام دوست عزیز
من هم داشتم به این فکر میکردم چه لزومی داره که تو این همه سختی و مشکلات و نومیدی بشینیم و اینجور فیلمهارو ببینیم
و از اون مهمتر دیدن همچین فیلم به اصطلاح سیاهی چرا حال دلمو بد نمیکنه
به دو تا نکته رسیدم
یک اینکه مثلا ایتالیا که داره مشکلات مخصوصا اقتصادی بعد از جنگ رو نشون میده حتما در دلش رسالتی داره
مثلا اینکه جنگ بدون عواقب نیست
یا اینکه باید مجدد ساخت و از نو بنا کرد و مشکلاتو حل کرد
که ظاهرا که این رسالتو خوب پیش برده
و دوم اینکه چند بخش از فیلم خیلی امیدبخش بود
مثلا جایی که پدر پسرش رو برد رستوران و گفت نمیشه که بخاطر مشکلاتمون خودمونو بکشیم
یا اونجایی که حدس زد پسر در حال غرق بچه ی خودشه انگار تلنگر خورد که به داشته هاش هم توجه کنه یا اینکه اوضاع میتونست بدتر ازین باشه

و چه بازی خوبی این بچه داشت هم بازی خوب هم شخصیت فوق العاده
در کنار اینکه باهوش و زرنگ و قوی بود کاملا هم کودک بودنش پررنگ بود

ممنون که بهونه ای شدی برای دیدن مجدد این فیلم

سلام بر ماهور
درسته دیدن فقر دردناکه، مخصوصاً برای ما ایرانی ها که هر کدوم به نوع و درجه‌ای اون رو تجربه کردیم. درست گفتی که نشون دادن تبعات جنگ و دوباره بلند شدن میتونه پیام خوب فیلم باشه، کاری که آلمانی ها حتی بهتر از ایتالیایی ها هم بلد بودنش.
فارغ از همه اینا من با دیدن این فیلم از هنر کارگردان و همینطور بازی بازیگراش بخصوص همون نقش بچه‌ی فیلم حسابی لذت بردم. اصلا این خانواده رو دوست داشتم، هر سه تاشون رو.
وقتی چند روز پیش هم تلویزیون این فیلم رو پخش کرد و منم که بعد با خبر شدنم از زمان پخشش یکی دونفر رو به دیدن فیلم دعوت کردم بازخوردای متفاوت و ناامیدکننده‌ای از اونا گرفتم و دیگه داشتم به این فکر میکردم که حتما من یه چیزیم میشه. که با دیدن این کامنت و کامنت بعدی جناب اسماعیل بابایی به این نتیجه رسیدم که نه، درسته
خواهش میکنم، چنین بهونه ای بودن حس خوبیه. منم بهونه های خوبی برای ادامه دادن دارم. دوستان خوب

اسماعیل بابایی دوشنبه 10 شهریور 1399 ساعت 08:29 http://fala.blogsky.com

سپاس بابت یادآوری خاطرات خوب.
از فیلم های مورد علاقه ی منه و نمونه ی شاخصی از سینمای موسوم به نئورئالیسم.
یادداشت من درباره ی این فیلم:
https://fala.blogsky.com/1394/08/22/post-119/دزدان-دوچرخه

سلام براسماعیل خان بزرگوار
سپاس از توجه خودت بر این خانه درویشی ما.
فیلم دزد دوچرخه در ذهن من هم تا همیشه در دسته فیلم های خاطره انگیز قرار میگیره.
چه خوب که یادداشتی درباره اش داری، حتما میام میخونمش و لینکش رو هم در یادداشت میزارم
ممنون

میله بدون پرچم چهارشنبه 19 شهریور 1399 ساعت 18:31

سلام بر مهرداد
اتفاقاً هفته پیش این فیلم را دوباره دیدم و واقعاً موافقم که بعد از گذشت هفتاد سال هنوز هم قابل دیدن است و این چیز کمی نیست.

سلام بر دوست رهیده از غیبت طولانی
خوش برگشتی
همینطورهدر بین کلاسیک هایی که دیده‌ام و سعی کردم در وبلاگ درباره آنها بنویسم این فیلم را بیشتر از بقیه دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد