هرچند هیچوقت به سفر در نوروز علاقهای نداشته و تقریباً هیچ عیدی را هم با سفر پشت سر نگذاشتهام و همواره عید را با مزمزه کردن بهار در خانه و گهگاه با دید و بازدیدش دوست دارم، اما قبل از این اعتراف، قصد داشتم در ابتدای این یادداشت از ناراحتیم برای وجود کرونای مزاحم و گرانی دلار یا وضعیت نابسامان هواپیماهای مسافربری با آن بلیطهای وحشتناک به عنوان موانع سفر نرفتن بگویم و یا مثلا بگویم جهت جلوگیری از موج هفتمی از کرونا که شاید پس از نوروز در پیش باشد تصمیم گرفتهام ازسفر به دور دنیا دست بکشم، اما شما که غریبه نیستید! از این خبرها نیست، ما را چه به سفر دور دنیا! آن هم با این جیب سوراخ و مشغلهی بدون مرخصی و تعطیلی!... همین که با خواندن یک سفرنامه به پاریس، آن هم پاریس عهد قاجار سری بزنیم و برگردیم، راضی هستم. تازه، این سفر موردنظرِ من مزایای بیشتری هم از یک سفر واقعی دارد، چرا که بیشک دیگر برای هیچکدام از ما مقدور نیست به زمان قاجار سفر کرده و این شهر را از نگاه مسافری از آن دوران تجربه کنیم.
مجموعهی پنججلدی "تماشای شهر"، مجموعهای از سفرنامههای کوتاه ایرانی است که توسط سیاحانی که در دوره قاجار زندگی کرده و اصطلاحاً به فرنگ رفتهاند نوشته شده است. کتاب "پاریس از دور نمایان شد" با عنوان فرعی "پاریس به روایت مسافران دوره قاجار" جلد اول این مجموعه است و همانطور که از نامش پیداست به چند سفرنامهی مربوط به شهر پاریس اختصاص دارد که در بین نویسندگان آنها که همان مسافران هستند به غیر از مردم عادی، نامهای سرشناسی مثل ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به چشم میخورد. همانطور که گردآورنده این کتاب در مقدمهی آن اشاره کرده است، بیش از ده قرن از عمر سفرنامهنویسی ایرانی میگذرد اما این سفرنامهها را در واقع میتوان اولین متنهای موجود از مواجههی ایرانیان با یک شهر دانست که تصویری تو در تو از زندگی و فکر مسافران را به نمایش میگذارند، ضمن اینکه این نکته را هم میبایست در نظر داشت که تا پیش از قاجار حکومتهای کشور ما اغلب با غرب در جدال بوده و مردم کمتر مجال چنین سفرهایی را داشتهاند. اولین نکتهای که توجه خوانندگان این سفرنامه را به خود جلب میکند تحّیر سیاحت کنندگان آن دوران از نظم و زیبایی و فرهنگ شهروندی و حتی نظافت مردم آن دیاردر قیاس با مردم ایران در آن روزگار است؛ داخل شهر پاریس شدم که دارالسرور شهرهای فرنگستان است و پایتخت دولت جمهوری فرانسه است که آوازهی نکویی و آبادی آن عالمگیر است و تمام خلق عالم آرزوی دیدن این شهر قشنگ و مرغوب غمزدا را دارند. زمین آن از هر جهت بر تمام پایتختهای آباد دنیا شرف و افتخار دارد. مردمانش همه با علم و تربیتترین ملل بیدار روی زمین میباشند... هر کسی که در دنیا آمده باشد و پاریس را ندیده باشد مثل این است که هیچ در دنیا از عدم به وجود نیامده است، میتوان بهشت روی زمین گفت. پاریس معدن علم است و هنر، نه علم و هنر بیثمر، بنده هنگامی که وارد این شهر شدم چنان مات و متحیر بودم که راه رفتن خود را نمیدانستم که به کدام سمت میروم. چشمم تیره و عقلم خیره شد. قریب یک ساعت در پای ماشین راه آهن بی هوشانه این طرف و آن طرف نظر میکردم و حیران و سرگردان بودم. بعد هم بیهوشانه و مبهوت، سوار اتومبیل شده، روانه شهر گردیدم.
همانطور که اشاره شد کتاب، حاصل جمعآوری سفرنامههای مختلف با محوریت شهر پاریس در یک کتاب است و نویسندگان آن افرادی از طبقات مختلف اجتماعی (از مردم عادی تا پادشاه) هستند و این خود یکی از نکات مثبت کتاب میباشد چرا که نظر خواننده در مواجههی افرادی با دیدگاههای متفاوت از شهر را به خود جلب میکند و این خواندنیست. هر چند هنوز هم پاریس موارد بسیاری برای تحیر مسافران ایرانی امروزی دارد. در ادامه مطلب بخشهایی از متن کتاب که برایم جالب بود را خواهم آورد.
مشخصات کتاب: پاریس از دور نمایان شد، نشر اطراف، چاپ 1398، در 228 صفحه. نسخه صوتی کتاب در نوین کتاب گویا هم موجود است که توسط گروه گویندگان اجرا شده و من همان را شنیدهام اما در این نسخه صوتی، به جز یکی دو اجرا بقیهی اجراها اصلا خوب نبودند و حتی یکی از گوینده ها هم با آن ادا و اطواری که در خواندنش به سبک متن های قاجاری داشت حسابی حرص شنونده را در میآورد.
نوروز و سال نو بر شما دوستان همراهم مبارک
شهر پاریس شأناش اجل از آن است که کسی بتواند چگونگی آن را بنویسد. همینقدر در جلالت قدر این شهر بس است که در موقع اکسپوزیسیون تقریباً دو میلیون مهمان در خودش می پذیرد بدون آنکه نانش گرانتر یا نظمش کمتر بشود...
.... به محض آن که روی آن نیمکت نشستیم و آن پیشخدمت آمد تو و درب را محکم بست، به یک پستانکی که مثل زنگ اخبار به دیوار آن اتاق بود دست گذارده، فشرد. من احساس کردم که ثقل بدنم در کار است، سبک می شود، و مثل آنکه اثر جذبیه از نقطه جاذبه کره گرفته شده باشد و سنگینی تمام اجساد مبدل به سبکی شده باشد، خیلی خیلی حالت تماشاییِ قشنگیست، اگر چه، چیزی نمی گفتم. شازدهفر حالت بهت مرا ملتفت شده گفت: این هتل هفت مرتبه است و برای شما در مرتبه پنجم منزل گرفته ایم و با پله پیمودن این راه خیلی زحمت دارد، و این که درش نشستهایم آسانسور است. این کلمه که تمام شد من دیدم سنگینی جسم من به جای خود آمد، معلوم شد آسانسور ایستاد.
هر ساعت و هر روز در همهی شهر اسباب خوشی و شادی حاضر و آماده و فراهم است، چونان اسبابی فراهم آورده اند که مردم از عیش نمی توانند غفلت نمایند. نشستن و راه رفتن آنها تماماً عیش است، به هرجایی که نشستند اسباب عیش آماده است. به هر جایی که عبور کردند چشمشان گل و سبزه و ریاحین می بیندو مشامشان همه از بوی گل معطر، گوششان ساز و نواز می شنود. ...در این مدت مدید، تغیر و عبوسی و بدخلقی و بدگویی و فحش از خلق پاریس نشنیده و ندیدهام، حتی اطفال هم فحش و بدگویی یاد ندارند. باری، قصه ها و تماشاهای پاریس همه از همین قبیل است و هوش و گوش مردم را برای این کارها دزدیدهاند و مردم اوقات خود را بعد از کسب، صرف تماشای این نوع مضحکهها و لهو لعب ها می نمایند و ابداً در تمام پاریس دین و مذهب و دیانت و معنویت و روحانیت و حقیقت و انسانیت و ناموس و مردی و مردانیت و غیرت به هیچ وجه من الوجوه یافت نمی شود، دنیای محض، جهل محض، ظاهر محض، مجاز محض، ظلمت محض، ظلالت محض، گمراهی محض رواج دارد، خداوند شخص را از توقف در این جا ها حفظ فرماید و اهل اسلام را به این ولایت نیاورد و مسلمی را در این جا ها نمیراند. معنا؛ الدنیا سجن المومن و جنه الکافر.
...در غرفه ها مردم، زن و مرد، دختر و پسر نشسته، غالبا دوربینی در دست و از دور و نزدیک مشغول به تماشا، خاصه هنگام رقص و آوازخوانی که ملبوسات ایشان به رنگ بدن انسان است و گویا برهنه هستند و چراغ های الوان در میدان رقص و بازی ایشان روشن، محشر غریبی بود مثل آنکه ابری پدید گردیده و آفتاب برآن تابیده، از یک طرف بسیار روشن و از یک طرف به سان مس گداخته و از یک طرف هوایی زیر ابر و از طرفی مثل خورشید و در میان ابرها حوری ها با لباس های بسیار لطیف، گویا مجسمه بودند که یک مرتبه از زمین بیرون می آمدند، غیر متحرک و آهسته آهسته به نوای موافق موسیقی که می نواختند، آنها بر آسمان تیاتر می رفتند وچیزهایی که آن شب آنجا دیده شد قول این سیاح فقیر حیران است. شب بدان گونه نیمی گذشت و بر عمر البته سالی افزوده شد، با خود گفتم سبحان الله، این ها چگونه می میرند، معروف است که غصه از عمر می کاهد، اینان که ابدا غصه ندارند باید هرگز نمیرند.
... رفتیم به کلیسای نتردام که بزرگترین کلیسای پاریس است، تمام بنا از سنگ است و ستون های سنگی زیادی دارد، در قرن دوازهم بنا و در قرن چهاردهم به اتمام رسیده که حالا ششصد هفتصد سال می شود، مجسمه های زیادی در آنجا دیده شد، از جمله مجسمه لویی سیزدهم و لویی چهاردهم و مجسمه ژاندارک، دختر معروف که خواب دید و بعد فرانسه ها را بر ضد انگلیس اغوا کرد وآنها را از مملکت فرانسه خارج نمود، مجسمه ای از حضرت عیسی بود که یک متر طول داشت، یکپارچه از عاج بود، اسباب هایی که برای تاجگذاری ناپلئون اول از الماس و جواهرات نفیسه بود دیدیم...
سلام مهرداد
![](//www.blogsky.com/images/smileys/124.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
- قرار شد بیرون غذا بخوریم
![](//www.blogsky.com/images/smileys/114.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/114.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/114.png)
سال نو مبارک
" هیچوقت به سفر در نوروز علاقهای نداشته ..."
" با این جیب سوراخ ... "
شاعر می فرماید :
جانا سخن از دل ما می گویی !!!!
اما
از اونجایی که اختیار زندگی من هم مثل خیلی ها فقط دست خودشون نیست بنا بر خواست
- دستور -
اهل و عیال از سازمان محترم، تقاضای محل اقامت در استانی دیگر رو کردیم و پذیرفته شد
فقط از مصایبی که این جیب بینوا باهاش در مدت اقامت د اونجا باهاش مواجه شد همین یک مورد رو بگم که روز آخر و بنا به درخواست -
از صف بیرون رستوران و انتظار برای رفتن تو نگم بهتره
وقتی آخرش نوبتمون شد و رفتیم تو و منوی غذا رو دستمون گرفتیم آب دهانم خشک شد !!!
تقریبا قیمت تمام غذاهای گوشتی بالای 250 بودند
با مکافات و با دید میکروسکوپی آخرش غذایی شبیه به کوبیده با 160 تومن و یک خورشت با قیمت 110 پیدا و انتخاب کردیم
اما
نکته آزاردهنده گروه چهار نفره میز بغل بودند که یکیشون که حدود سی و پنج سالش هم بود داشت می گفت
امروز کباب سلطانی گرفتم چون دیروز فیله خوردم !!!.
من میگم اینها از کجا پول در میارن ؟
باید استاد دانشگاه باشیم یا پزشک متخصص یا جراح
که بتونیم دو روز پیاپی بریم رستوران و فیله و سلطانی بخوریم و آخر ماه کم هم نیاریم
یا شاید
نون توی بازار آزاده و ما مسیر رو اشتباهی اومدیم ؟
بی خیال
گفتی مدینه کردی کبابم !!!
سال خوبی رو برات آرزو میکنم
پر پول
پر از سلامتی و شادی
و
پر از کتابهای شنیدنی !!!!
سلام بر شما دوست گرامی![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/122.png)
عذرمیخوام که در پاسخگویی به این کامنت این همه تاخیر داشتم.
من هم سال نو را به شما تبریک می گویم و امیدوارم سال خوبی برای خود و خانواده بسازید و سلامت باشید.
بحث اختیار شد، راستش با این روزگار اختیار خیلی از ما افراد چه مجرد و چه متاهل دست خودمان نیست.
با این منوی غذایی که شرح دادی اولش دهانم حسابی آب افتاد و بعد مجدد با خواندن قیمت ها خشک شد
والا استاد دانشگاه شاید اما پزشک و جراح ها اینقدر درگیر این کسب درآمد میشن که دیگه وقت تفریح کردن و خرج کردن پول براشون فراهم نمیشه، البته این موردهایی که من دیدم اینطور بودن.
امیدوارم از خوندن و شنیدن کتابهایی که امسال به سراغشون میریم لذت ببریم.
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
سال نو مبارک
امیدوارم روزهای روشن و امیدبخشی در طالع این سرزمین باشد.
موافقم که بهار، تعطیلات عید و توی خانهماندن و "پادشاه وقت خود بودن" چیز دیگریست اما امسال باید حتی در دل بارانیترین روزها از شلوغی شهر میزدیم بیرون تا بلکه بشورد و ببرد... و شاید دوباره سبز شویم.
ممنونم
معرفی خوبی بود.
سلام
سال نو شما هم مبارک![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
ممنون
امید خوبی داشتید. با وجود اینکه این روزها ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست در دست هم می دهند که اینگونه باشد و نمی شود.اما خب ما به امید زنده ایم و من هم به این امیدوارم.
شاید همین سبز شدن و سبز بودن اقلیم ما شمالی ها باعث شده که دلمان نیاید از آن جدا شویم.
امیدوارم سفر به شما خوش گذشته باشد.
ممنون
سلام بر مهرداد
ما امسال چون فرزند کنکوری داشتیم مرام به خرج دادیم و در خانه ماندیم. البته پارسال به خاطر ابتلا به کرونا در خانه مانده بودیم و سال قبلش از ترس کرونا
ولی قبلاًها یادمه که مسافرت میرفتیم![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
سال نو مبارک
ْآقا دست ما رو هم بگیرید و از این سفرها ببرید
این تکههای سفرنامهها خیلی جذاب بود. قابل تامل بودند.
مثل همیشه خالی از افراط و تفریط هم نبودند...
دعای آن شخصی که از لهو و لعب و اینها نالیده بود در مورد ما مستجاب شده است و ما را به آن ولایات راه نیست
سلام و عرض ادب![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
اتفاقاً قصد دارم به جهت آنالیز ریشهای فوتبال انگلیس، پیش از جام جهانی سفرنامه دیگری از این مجموعه تحت عنوان "آسمان لندن زیاده می بارد" رو بخونم تا بلکه به کادر فنی تیم ملی هم کمک کنم![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
شما هم انشالله بعد از اینکه کنکوریتان پزشک شد و دستش حسابی به دهانش رسید شما را یک سر به آن سر دنیا خواهد برد![](//www.blogsky.com/images/smileys/105.png)
گرفتارمان کرد وسط خاور
سال نو شما هم مجددا مبارک
داداشِ من، این سفرها که به دست گرفتن ما نیاز ندارد، به کتاب دست گرفتن خودتان نیاز دارد
این افراط و تفریطی که اشاره کردی هم نکته مهمیه، در مقالهای خوانده بودم که خیلی از برداشتهایی که در ذهن ما امروزیهای فرنگ نرفته شکل گرفته، ریشه در همین برداشتهای اولیهی نهادینه شده در جامعه داره. هرچند این بیشتر در یکی دو نسل پیشین و قبل از اون صادقه، چرا که آنها مثل ما در دنیای ارتباطات زندگی نکردهاند و همین متن ها و خاطره ها تنها راههای گرفتن خبر از آن سر دنیا برایشان بود.
خدا بگویم روح آن شخص را چه کار نکند با این دعایش
سلام
بهبه چه سفرنامه ی جذابی
آن هم به پاریس
چقدر آسانسوره بامزه بود
همه بخشهاش اینقدر خواندنیست؟
کلا سفرنامه خیلی دوست دارم من
به به؛ سلام بر ماهور کم پیدا![](//www.blogsky.com/images/smileys/105.png)
خوشحالم باز هم کامنتت را در اینجا میبینم.
بله در نوع خودش سفرنامه جالبی بود، درباره خواندنی بودنش که شاید همه بخشهایش همینقدر خواندنی نباشد، اما بخشهای خواندنیاش فراوان است. همین زمان نوشته شدنش خودش بر جذاب بودنش میافزاید.
امسال بیشتر سفرنامه خواهم خواند.