وقتی به کتابهای کتابخانهی کوچکم نگاه میکنم در میان آنها نام چند نویسنده به چشم میخورد که با آثار بیشتری نسبت به سایر نویسندگان مهمان من هستند (یا به تعبیری حتی میتوان گفت من مهمان آنها هستم)، این قاعدتاً باید به این دلیل باشد که احتمالا روزی یک اثر از آن نویسنده خواندهام و پس از پسندیدن آن، در صدد اضافه کردن کتابهای دیگری برآمدهام. اما استثنائاتی هم وجود دارد که یکی از آنها همین جناب "امیل زولا"ست که احتمالا ناخواسته و با پیروی از روش پییر بایار در کتاب "چگونه درباره کتابهایی که نخواندهایم حرف بزنیم" بارها دربارهی او و کتابهایش و همینطور برای مثال زدن از مکتب ادبی ناتورالیسم در جمعهای مختلف سخن گفتهام و اغلب اوقات هم در میان خریدهایم یک کتاب از آثار او به چشم میخورد، این در صورتی است که تا پیش از این هیچ کتابی از زولا را به این شکل که کتاب مورد نظر را دست بگیرم و از ابتدا تا انتها آن بخوانم وجود نداشته است و گویا بعد از این همه مدت حالا زمان آن رسیده که چندصباحی با قدم زدن در دنیای آثار او بگذارنم و نانتاس آغاز راه من با آثار زولا خواهد بود، کتاب کم حجمی که در مجموعهی کتابهای جیبی نشر افق جای میگیرد، مجموعهای که ناشرش آن را شاهکارهای پنج میلیمتری نامیده و من پیش از این کتابهای "جانشین" و "مردی چنان دیوانه که با حیوانات میزیست" را این مجموعه خوانده بودم که هر دو کتابهای خوبی بودند.
نانتاس در واقع نام شخصیت اصلی این نوول 74 صفحهای است که در سال 1878 توسط زولا نوشته شده است. او یک مرد جوان روستایی باهوش است و رویاهای بزرگی در سر دارد اما اصطلاحاً به جبر جغرافیا در دل روستا یا حداقل یک شهر کوچک زاده شده و پس از سالها زندگی سخت، که در آن درآمدهایش فقط کفاف زندگی روزمرهاش را میداد به نگهداری از پدرش در سالهای پایانی عمر او پرداخته و پس از فوت پدر تصمیم میگیرد دل را به دریا بزند و به پاریس بیاید تا بتواند با اراده و پشتکاری که از خود سراغ دارد به سمت رویاهای خود گام بردارد، اما او همواره با فقر دست و پنجه نرم میکرده و با به شهر آمدنش نیز این موضوع بیشتر به چشم میآید و طبیعتاً کم کم رویاهایش رو به نابودی کشیده شده و پس از به پایان رسیدن آخرین سکههایش در اوج ناامیدی به فکر خودکشی میافتد. اما در همین افکار است که زنی از طبقهی ثروتمند جامعه به او پیشنهادی میدهد که میتواند زندگی او را متحول کند. پیشنهاد ازدواجی صوری برای حفظ آبروی زن...
حالا از اینجای داستان وقت آن است که نویسنده با ایجاد تضادهایی مثل فقر و غنا، اخلاق و مصلحت، آرمانگرایی و واقعیت و ایجاد موقعیتهای این چنین کاملاً متضاد با یکدیگر، من و شمای خواننده را با زوایای مختلف دو وجه آشنا کند و خواننده را در رابطه با ساختارهای اجتماعی و اخلاقی به فکر وا دارد. این داستان همچون اکثر آثار زولا در خود رگههایی از ناتورالیسم دارد و تاثیر محیط و وراثت بر زندگی انسان که یکی از مولفههای اصلی این سبک است به خوبی در آن دیده می شود. در خلال داستان و با خواندن تضادهای اخلاقی و اجتماعی و همینطور کشمکش های درونی نانتاس به این پی میبریم که او هم همچون بسیاری انسانهای دیگر می تواند نماد فردی از جامعه باشد که قربانی شرایط و منافع طبقهای خاص شده و با واقعیتهای زمانه که از رویاهای او فاصله زیادی دارد آشنا می شود.
مشخصات کتابی که من خواندم: نشر افق، ترجمه محمود گودرزی، چاپ سوم، 1401، در 80 صفحه جیبی
حتما تا به حال نام "اسماعیل کاداره" به گوش تان خورده، من که تعریف آثارش را در وبلاگ ها و سایت های مختلف زیاد خوانده ام. کادارi از آن نویسنده های مهمی است که در کشور ما زیاد جدی گرفته نشده و خوانندگان زیادی به سراغ آثارش نرفته اند، راستش را بخواهید تا به حال نشده در یک کتابفروشی کتابی از او ببینم، هر وقت هم سراغ کتابهایش را می گرفتم یا چاپ تمام بود و دیگرتجدید چاپ نمی شد یا اصلاً کتابفروش آنها را نمی شناخت.(هر چند گویا حالا اوضاع بهتر شده) تا اینکه چندی پیش در کتابخانه محل در حال گشتن دنبال کتاب "ما" ی زامیاتین بودم که به کتاب کم حجمی با جلد آبی رنگ برخوردم، کتاب به تشخیص کتابدار از خانواده روس ها تلقی گردیده بود و در قفسه ادبیات روسیه قرار داشت. آن کتاب که "مهتاب" نام داشت، اثر نویسنده سرشناس اهل آلبانی یعنی اسماعیل کاداره بود که از آمار سیستم کتابخانه هم جا مانده بود.
محمود گودرزی در مقدمه این کتاب نوشته است: خوانندگان پیگیر ادبیات بی شک با زندگی اسماعیل کاداره آشنا هستند و می دانند که در چه شرایط دشوار و با چه محدودیت هایی در دوره حکومت کمونیستی انور خوجه قلم زده و کتاب نوشته است، در دوره ای که به گفته کاداره کسی نمی توانست به دیگری تلفن کند و جز احوالپرسی چیزی بگوید، چون می دانست که تماس ها بلااستثنا شنود می شوند. شاید به همین دلیل رمان های او آکنده از استعاره و تلمیح است: تمثیل هایی که عناصر و شخصیت های اسطوره ای شان با مشکلات اجتماعی امروزی دست و پنجه نرم می کنند، با آدم هایی که نظامی خودکامه مسخشان کرده، دورویی و ریاکاری را در وجودشان پرورانده و سپس آن ها را به جان هم انداخته است. تملق بالادست و اجحاف در حق زیردست، دروغگویی برای حفظ خود و سقوط نکردن، تهمت و افترا به دیگران برای پائین کشیدنشان، این ها ویژگی های شخصیت هایی است که در رمان های کاداره می بینیم: رمان هایی که با جملات بلند و تو در تو به سبکی کاملاً خاص و منحصر به فرد روایت شده اند. رمان کوتاه مهتاب اثری است با چنین ویژگی هایی.
....
همانطور که مترجم کتاب هم اشاره کرده است داستان مهتاب مثل بیشتر کتابهای این نویسنده در آلبانی و در همان دوران حکومت کمونیستی می گذرد، داستان با یک مهمانی آغاز می شود، جشنی که به مناسبت اهدای جایزه شور سوسیالیستی به موسسه ای که شخصیت های اصلی داستان در آن کار می کنند اهدا شده است. البته به نظرموسسه نماد کشوری کمونیستی و کارکنان موسسه هم مردم آن کشور می باشند. راوی هم یکی از همین کارمندان موسسه است که ما نام او را نمی دانیم ،او برای روایت داناست اما فکر می کنم یک دانای محدود.
دختر جوانی به نام ماریان یکی از کارمندان همین موسسه است. او در یکی از شب هایی که مهتاب در زیبا ترین حالت خود نمایان است در راه بازگشت به خانه اتفاقی با پسری که از همکاران اوست هم مسیر می شود و تحت تاثیر زیبایی مهتاب سوالی از او می پرسد:
"حقیقت دارد که عشق در مردان، احساسی قوی تر است؟"
سوالی که در آینده ی نه چندان دور موجب دردسرهای زیادی برای او می گردد. این سوال ساده با برداشت انسان های حقیر و بیماری که در چنین جامعه هایی فراوان یافت می شوند یک سوال مغایر با اخلاق و نجابت دانسته شده و در واقع زمینه ساز ماجراهای بعدی کتاب.
به یاد دارم کتاب "آبروی از دست رفته ی کاترینا بلوم" نوشته ی هاینریش بل یک عنوان فرعی داشت که این جمله بود: "خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد". جمله ای که در حین خواندن کتاب "مهتاب" بارها به یادش افتادم. هرچند فکر می کنم حرفی که این نویسنده در کتابش می زند حرف بسیار مهمتری است. البته احتمالاً شما هم با خواندن این کتاب مثل من به یاد خودتان و جغرافیایی که در آن زندگی می کنیم خواهید افتاد. چرا که به نظرم حرف مهم این نویسنده حرفیست که بدرد ما (مردم این جغرافیا) هم می خورد، نکته قابل توجه کتاب این است که نویسنده در طول داستان از حکومت دیکتاتوری یا سیاستمدار خاصی نام نمی برد و در واقع هدفش این است که با هوشمندی نشان دهد که چگونه در جوامع سرکوبگر، مردم هم بازتولید کننده ی رفتار حاکمان خودشان هستند. حتما شما هم شنیده اید که در کشوری مثل کره شمالی مردم حق ندارند موهای سرشان را به مدلی غیر از مدل های اعلام شده اصلاح کنند یا موارد بسیاری شبیه به این که توسط حاکمان این کشور ها برای یکدستی همگانی در این سیستم ها اجرا می شوند. در این کتاب هم اطرافیان ماریان تحمل تفاوت بین خودشان و ماریان را ندارند و همواره سعی بر این دارند یا انسان های متفاوت را شبیه به خود کنند و یا آن ها را از میان بر دارند.
..............
کتاب تنها 86 صفحه دارد و همانطور که گفتم احساس میکنم نویسنده در همین صفحات کم حرف و هدفش را به خوبی بیان کرده است. به هر حال من هم قصد ندارم با زیاده گویی لذت خواندن این کتاب را از خوانندگان این یادداشت دریغ کنم.
مشخصات کتابی که من خواندم: ترجمه محمود گودرزی، انتشارات چترنگ، چاپ دوم 1397
در ادامه مطلب چند بخش کوتاه از متن را آورده ام .
ادامه مطلب ...