مقدمهای بر مقدمه: دانستن پیشزمینههایی ذهنی از زمان و مکانی که داستان گتسبی بزرگ در آن اتفاق میافتد به درک آن کمک میکند و به همین دلیل من هم به تاثی از دوست عزیزمان در وبلاگ میله بدون پرچم تصمیم گرفتم پیش از پرداختن به کتاب، مقدمهای دربارهاش داشته باشم.
و حالا مقدمه: در تاریخ آمریکا از سال 1920 رشد بیسابقهای در اقتصاد این کشور رخ داد که ما شاید بیشتر دربارهی پایان این دهه یا در واقع دههی بعدی آن که به رکود بزرگ اقتصادی ختم شد شنیدهایم یا مثلاً در آثاری مثل "خوشههای خشم" دربارهاش خواندهایم. اما در دوران رشد اشاره شده که به عصر جاز مشهور است علاوه بر رشد اقتصادی و پدیدار شدن افراد ثروتمند بیشتری در جامعه که تجملگرایی را نیز اشاعه میداد، پیشرفتهای تکنولوژی و تغییرات بزرگ فرهنگی نیز در این کشور و در بخشی از اروپا اتفاق افتاد و با توجه به اینکه این مولفههای یاد شده در رقص و موسیقی جاز که در آن سالها باب شده بود نمایان بود به همین دلیل نام آن دوره به عصر جاز مشهور گردید. از میان آثار ادبی نیز، برخی کتابهای اسکات فیتز جرالد، خصوصاً گتسبی بزرگ را نمایانگر این عصر میدانند که به خوانندهی اثر، تصویری از دهه 1920 آمریکا ارائه داده و در لایههای زیرین داستان خود که ابتدا به نظر میرسد تنها به عشق مربوط باشد ضمن نشان دادن تصویری از جامعه در این دهه، به مسائلی همچون شکاف طبقاتی حاصل از این تغییرات، هویت، طبقههای اجتماعی و زمان، نگاهی عمیق داشته و از همه مهمتر با اثر خود به نقد رویای آمریکایی میپردازد.
"در سالهایی که جوانتر و زودرنجتر بودم، پدرم نصیحتی به من کرد که هنوز آن را در ذهنم مرور میکنم. پدرم گفته بود: هر وقت دیدی که میخوای از کسی ایرادی بگیری فقط یادت باشه که آدمهای دنیا همه این موقعیتها رو نداشتن که تو داری."
این جملات آغازین داستان است، جملاتی که از زبان جوانی از طبقهی متوسط جامعه به نام نیک کاراوِی بیان میشود، شخصی که به عنوان یکی از شخصیتهای داستان بار روایت کتاب را نیز به دوش میکشد. او که برای کار به شهر نیویورک مهاجرت کرده، خانهای را در منطقهای به نام "وست اگ" اجاره میکند که به صورت تصادفی در همسایگی شخصی به نام گتسبی قرار دارد. گتسبی نیز مرد جوانی است که هر چند او هم مدت زیادی نیست به اینجا آمده اما در منطقه به مهمانیهای اشرافی خود مشهور شده است. به این نکته هم باید اشاره شود که در کنار محلهی "وست اِگ" که خانهی این دو قرار دارد محلهی دیگری به نام "اِست اگ" نیز وجود دارد که به محلهی پولدارهای با اصالت مشهور است.(در صورتی که وِست اگ را به نام محلهی ثروتمندهای تازه به دوران رسیده میشناسند.) همین نکتهی آغازین و اشاره به دستهبندی محلههای مجاور را میتوان آغاز تلاشهای نویسنده در بیان حرفهایش دانست، حرفهایی که از دل زخمهای شکاف طبقاتی بر میآید. (در ادامه مطلب تلاش خواهم کرد بیشتر دربارهی این دستهبندی بگویم) همانطور که اشاره شد نیک، راوی داستان است اما میتوان گفت در ابتدا چندان راوی قابل اعتمادی به حساب نمیآید. دانای کل نیست و همراه با من و شمای خواننده حین پیش رفتن داستان و روشن شدن برخی مسائل نظرش راجع به شخصیتها و وقایع تغییر میکند، به طور مثال در ابتدای داستان همچون مردم منطقه، گتسبی را فردی مرموز میداند در صورتی که در ادامه نظرش عوض میشود یا همینطور دیدگاهش نسبت به مردم ثروتمند جامعه و تغییر آن تا به انتهای داستان از دیگر مثالهای این موضوع است که البته میتوان این را از نکات قوت کتاب دانست چرا که خواننده را به فکر وا میدارد تا خودش موضوعات و انگیزههای شخصیتهای داستان را واکاوی کند و به نتیجه برسد نه اینکه راوی لقمه را آماده در دهانش بگذارد یا حکمی صادر کند. یکی از دلایلی که کتاب گتسبی بزرگ را باید با آرامش و دقت خواند و به جزئیات مطرح شده در آن توجه کرد همین است.
اما گتسبی (بدون اسپویل داستان) کیست؟ در ابتدای داستان فقط همان شخصی است که به نظر زندگی رازآلودی دارد و همگی او را با آن مهمانیهای با شکوه و پر زرق و برقی که برگزار میکند میشناسند اما کسی نمیداند واقعاً او کیست و ما هم به عنوان خواننده به همراه نیک کاراوی قدم به قدم به او نزدیک میشویم و اینگونه از طرفی به رازهای پشت پردهی این جلال و جبروت پی خواهیم برد و هم در خلال آن با یک داستان زیبای احساسی اما در عین حال واقعگرایانه همراه میشویم.
در ابتدا تا حدودی شخصیت گتسبی را در این بخش از یادداشت معرفی کرده بودم اما بعد حس کردم با معرفی آن به لذت خواندن برای دوستانی که هنوز کتاب را نخواندهاند آسیبی وارد میکنم و آن را به ادامهی مطلب منتقل کردم. به این جهت شاید ادامه مطلب کمی طولانیتر از یادداشتهای پیشین باشد. در پایان این بخش دوست داشتم به این نکته اشاره کنم که به نظرم اگر کتاب را سرسری بخوانیم شاید بتوانیم نهایتاً در یک پاراگراف کوتاه داستانش را تعریف کنیم و شاید به نظر برسد با خط داستانی سطحی و سادهای طرف هستیم، اما به واقع اینگونه نیست و تنها با خواندن با آرامش و دقت این رمان پر از جزئیات است که میتوان به زوایای مختلف آن دست یافت. در ادامه مطلب سعی خواهم کرد ضمن اشاره به شخصیتهای داستان، بیشتر دربارهی این جزئیات بنویسم.
+ رمان گتسبی بزرگ در سال 1925 منتشر شد و اواسط دههی 1940 مورد توجه قرار گرفت و منتقد سرشناسی همچون هارولد بلوم معتقد است در سرزمینی که در نیمهی اول قرن بیستم بهترین رمانها و نویسندگان را به جهان عرضه کرده است به جرات میتوان گفت گتسبی در میان آنها همتایان چندانی ندارد و فقط چند اثر از ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، ویلا کاتر و تئودور درایزر در کنار آن قرار میگیرند و این یعنی میتوان گتسبی بزرگ را به عنوان یکی از برترین رمانهای قرن دانست.
مشخصات کتابی که من خواندم: من یک بار چاپ سوم نسخهی نشر ماهی، ترجمهی رضا رضایی که در سال 1396 در 203 صفحه چاپ شده را خواندم و بار دوم نسخهی صوتی این کتاب که از روی نسخه ترجمهی مهدی افشار در نشر بهسخن خوانده شده را شنیدم. هرچند اولین و مشهورترین ترجمه این اثر ترجمهی کریم امامی است اما با توجه به اینکه از آن ترجمه بیش از 60 سال گذشته است و نقدهای زیادی هم به آن وارد بوده، بهترین گزینهی حال حاضر ترجمهی رضا رضایی در نشر ماهی میباشد.
ادامه مطلب ...
به قول نویسنده سرشناس ایتالیایی ایتالو کالوینو: آثار کلاسیک آثاری اند که نمی توانیم در برابرشان بی تفاوت بمانیم و یاریمان می دهند که از طریق آن ها و احتمالاً در تضاد با آن ها، خود را تعریف کنیم.
.
ساعات زیادی از زمستانی که گذشت را همینطور که در حال قدم زدن بودم سری به بلندی های بادگیر زدم، همچون آقای لاک وود پای صحبت های خانم اِلن دین نشستم و از زبان او به شرح انگلیسیِ "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها" گوش و دل سپردم، چند صباحی با کاترین قدم زدم و شبهایی را هم با عذاب های هیت کلیف گذراندم، روزها به لینتون فکر می کردم و شبها به رقیب بی نوایش. بارها در طول روز و حتی شبها پیش از خواب وقتی به یاد این کتاب می افتادم موقعیت کاترین در گذر سال ها ذهنم را حسابی درگیر خودش می کرد. کتاب بلندی های بادگیر فارغ از دوست داشتن یا دوست نداشتنش برایم یک قصه ی نافذ بود. از آن جنس قصه های آشنا که در باقی آثار کلاسیک می بینیم و در واقع شنیدنش برایم در طول روز و شبهای این زمستان همچون وعده ای غذا بود، به شکلی که بعد از اتمامش تا چند روز احساسی همچون گرسنگی در وجودم احساس می کردم. نوعی گرسنگی که با داستانهای پرتنش کتابهایی که بعد از آن به دست گرفتم رفع نشد و پس از آن هنوز هم نتوانستم گوشهایم رابه هیچ داستان صوتی دیگری بسپارم.
....................................................................
آثار نوشته شده ی خواهران برونته از مهمترین آثار کلاسیک قرن نوزدهم بریتانیا و جهان به حساب می آیند و در میان آنها کتاب های "جین ایر" اثر شارلوت برونته و "بلندی های بادگیر" اثر امیلی برونته از شناخته شده ترینِ این آثار هستند.
"وادرینگ هایتس" یا به زبان خودمان "بلندی های بادگیر" که در ایران با نام "عشق هرگز نمی میرد" هم شناخته می شود تنها اثر به جا مانده از امیلی برونته است که در سال 1847 منتشر شد. اولین بار این رمان (همانطورکه در عکسی که در ادامه مطلب آورده ام قابل رویت است) به صورت کتابی 3 جلدی انتشار یافت که جلد اول و دوم آن را "بلندی های بادگیر" و جلد سوم را کتاب "اگنس گری" نوشته ی آن برونته تشکیل میداد که البته تحت تاثیر جامعه آن روز هر دو نویسنده کتابشان را با نام مستعار به چاپ رسانده بودند.
امیلی برونته این کتاب را با لحنی دراماتیک و شاعرانه و با ساختاری غیرمعمول نسبت به آثار آن دوره نوشته است. یکی از ویژگی های مهم و متمایز کننده این اثر این است که نویسنده درباره خوب یا بد بودن شخصیت های داستانش اظهارنظر نمی کند و قضاوت را به عهده خواننده می گذارد. اما بخش اصلی این تمایز که خواننده امروزی هم به خوبی آن را درک می کند معماهایی است که نویسنده در فصل ابتدایی کتاب برای یکی از راویان کتاب یعنی آقای لاک وود به وجود می آورد و خواننده را هم با خود همراه می کند.
.....................................
نسخه صوتی این کتاب از روی ترجمه رضا رضایی در نشر "نی" تهیه شده و موسسه "نوار" آن را در سال 1395 و با صدای رضا عمرانی و بهناز بستان دوست در سایت خود منتشر کرده است که بصورت قانونی با پرداخت هزینه آن قابل دریافت است. این کتاب در نسخه صوتی 15 ساعت و 39 دقیقه و در نسخه کاغذی 438 صفحه است.
+ در ادامه مطلب چند خطی درباره داستان این کتاب نوشته ام.
++ سال نو رو به همه دوستانی که لطف می کنند و این صفحه را می خوانند شادباش میگم. امیدوارم سال آینده در این روزها از سال پشت سر گذاشته راضی باشیم.