من همیشه چند تا بچه کوچیک رو مجسم میکنم که دارن توی دشت بزرگ بازی میکنن، هزار تا بچهی کوچیک اونجان و هیچکی جز من اونجا نیست... ، منظورم آدم بزرگه. منم لب یه پرتگاه بلند ایستادم و کارم اینه که باید هر بچهای که به سمت پرتگاه میاد بگیرم. منظورم اینه که اگه اونا دارن میدوئن و خودشون نمی دونن دارن کجا میرن من باید بیرون بیام و اونا رو بگیرم. این تنها کاریه که باید توی روز انجام بدم... فقط ناطور مزرعه می شم... .
ناطور دشت از آن دسته آثاری به شمار می رود که اکثر کتابخوانهای حرفهای آن را خواندهاند. اما خب من تا همین یکی دو هفته پیش به سراغش نرفته بودم. گفتم کتابخوانِ حرفهای؟ خب البته من ادعایی در کتابخوان حرفهای بودن ندارم اما با توجه به اینکه ناطوردشت در سراسر جهان تا کنون میلیون ها نسخه فروش داشته و به اکثر زبانهای دنیا هم ترجمه شده، فکر میکنم کوتاهیام تا همین جا هم جایز نبود و با خرید نسخه صوتی این اثر مشهور از آوانامه به سراغش رفتم.
داستانهای زیادی درباره دوران بلوغ و گذر از آن نوشته شده، داستانهایی که چنین دورانی را غالباً دورانی عجیب و در مواردی وحشتناک جلوه دادهاند که البته خیلی هم دور از واقعیت نیست، به واقع نوجوانی دوران عجیبی است. از نمونههای وطنی چنین داستانهایی می توان به کتاب "روز و شب یوسف"، نوشته محمود دولت آبادی اشاره کرد، کتابی که نویسنده در آن شرح یک شبانه روز از زندگی و احوالات یک نوجوان را به رشته تحریر درآورده بود. ناتور دشت اما با وجود اینکه سه شبانه روز از زندگی یک نوجوان را نشان داده و موضوعات درگیردر دوران بلوغ را ارائه می دهد، برخلاف آن کتاب، یک کتاب شیرین به حساب میآید. (حداقل برای من اینطور بود.)
هولدن کالفیلد یکی از معروفترین شخصیتهای داستانی ادبیات جهان شناخته میشود. او نوجوانی شانزده هفده ساله است که برای من و شمای خواننده و یا به تعریفی درستتر برای پزشک روانشناسش یا شخصی مثل او ماجرایی را تعریف می کند که در سال گذشته برایش اتفاق افتاده است؛ اولین چیزی که احتمالاً هر کسی دوست دارد در مورد من بداند چیزهایی از این قبیل است که کچا بدنیا آمده ام و بچگی اسفبارم چطور گذشته و اینکه پدر و مادرم قبل از داشتن من چه کار میکردند و همه آن چرندیاتی که در مورد دیوید کاپرفیلد هست. ولی راستش را بخواهید اصلاً دوست ندارم در این مورد صحبت کنم. اولاً به این خاطر که حوصله این حرفها را ندارم. در ثانی اگر کوچکترین چیزی درباره زندگی خصوصی پدر و مادرم بگویم هر دویشان خونم را می ریزند. آنها مخصوصاً پدرم در مورد چیزهایی که دوست دارند خیلی حساس هستند، در اینکه آنها پدر و مادر خوبی هستند شکی نیست با این وجود خیلی حساس هستند. گذشته از این اصلاً قصد ندارم شرح حال خودم را به طور کامل تعریف کنم. فقط در مورد قضیهای که تقریباً نزدیکیهای کریسمس سال گذشته برایم اتفاق افتاد صحبت خواهم کرد. یعنی درست قبل از اینکه از کار بیکار شوم و اینجا بیایم و بیخیال همه چیز شوم...
+ اگر دوست داشتید یادداشتهایی مفصلتر و البته بهتر درباره این کتاب بخوانید می توانید از اینجا یادداشت وبلاگ "میله بدون پرچم" و از اینجا یادداشت وبلاگ "مداد سیاه" درباره این کتاب را بخوانید.
++ مشخصات کتابی که من خواندم یا بهتر است بگویم شنیدم: ترجمه مهدی آذری و مریم صالحی، ناشر نسخه صوتی: گروه فرهنگی آوانامه با همکاری انتشارات یوبان در سال 1397، با صدای آرمان سلطانزاده در 7 ساعت و بیست و هفت دقیقه.
سلام.
من هنوز هم نتونستم بخونمش. چون هنوز حرفه ای نشدم :
سلام
. هدف از آوردن چنین واژه هایی در ابتدای این یادداشت صرفاً بیان کوتاهی خودم از دیر رفتن به سراغ این کتاب بود.
چقدر بد که یادداشت من چنین حسی رو در شما ایجاد کرده
سلامت باشید
من ترجمه ی محمد نجفی رو خوندم. البته اول سخت با ترجمه کنار اومدم_ با این که شنیده بودم ترجمه ی بهتریه_ اما وقتی فیلم زندگی سلینجر رو دیدم (rebel in the rye ) به فضا و زبان داستان بیشتر نزدیک شدم و واقعا هم از فیلم و هم از کتاب لذت بردم.
منم از ترجمه های مختلف این کتاب زیاد شنیدم . اما بخاطر نسخه صوتی که آوانامه از این کتاب منتشرکرد به همین اعتماد کردم و شنیدمش و به نظرم ترجمه خوبی هم بود. اون فیلم رو هم که تلویزیون به نام یاغی دشت ترجمه و پخشش کرد دیدم . خیلی وقت از دیدنش گذشته اما دو چیز از فیلم که در ذهنم مونده یکیش اینه که فیلم رو دوست داشتم و دیگری اینکه چون فیلم بر اساس زندگی سلینجر ساخته شده بود اون سلینجرِ توی فیلم که بیشتر ناراحت و تحت فشار بود منو ناراحت میکنه. گاهی ما دوست داریم نویسنده کتابهایی که میخونیم جور دیگه ای از خود واقعیشون باشن.
از توجه شما دوست عزیز ممنونم
این کتاب رو تا تَه خوندم و لذت نبردم!
اما خب این اواخر «تعمیرکار» از مالامود، «سه روایت از یهودا» از بورخس و «تونل» از ساباتو رو خوندم و حسابی لذت بردم.
حالا هم دارم «آقای پروست» رو میخونم از سلست آلباره. خاطرات خانوم آلباره از آقای پروست طی ۸ سال همزیستی :) فوقالعاده ست.
سلام بر مهدخت کم پیدا
امیدوارم خوب و سلامت و شاد باشی.
جدا از تجربه لذت نبردنت از ناطور دشت، اینطور که در ادامه نوشتی اوضاع پر بار و لذت بخشی در کتابخوانی داشتی. از همه این هایی که نام بردی تنها تونل ساباتوی دوست داشتنی را خوانده ام و حسابی هم خاطره خواندنش برایم عزیز است.
این اثر آخری هم که گفتی فوق العاده است رو هم اصلاً تا به حال نمیشناختم. ممنون
سلام
راستش ترجمه ای که من خوندم اینطوری بود که چند صفحه رو خیلی واضح از وسط کتاب کنده بودند، یعنی یهو یکی رفت از قصه بیرون که اومدنی نداشت :))
در کل فرهنگ آمریکایی و فضای آمریکایی واقعا متفاوته، و به تبع اینها، ادبیاتش
سلام
متاسفانه کتابهای پرطرفدار در کشور ما اینگونه قربانی ترجمه های فراوان و دم دستی توسط ناشران مختلف می شوند.
به گمانم اگر یک نفر پیدا بشود تا شما را با ادبیات داستانی امریکا آشتی بدهد لطف بزرگی در حق شما خواهد کرد. نه اینکه چیزی باشد که با نخواندنش مشکلی ایجاد شود اما احساس می کنم گاردی این وسط وجود دارد. از مدل گارد ها که خود من هم یک مدلش را در رابطه با ادبیات عرب دارم که اصلا هم خوب نیست.
من آشتی :))
ولی شما با ادبیات عرب آشتی کنید، یه جور عجیبی خوبه
با گاه ناچیزی مرگ شروع کنید... آخ آخ، عالیه
وقتی شما به این راحتی آشتی کردی روا نیست من همچنان شمشیر به دست بایستم. آزمون و خطاهای ناچیزی که با شعر عرب داشتم ناکام بوده، اما این کتابی که شما نام بردی، هرچند کتابخانه شهر موجود نداردش و قیمت بالایی برای من داره اما خب باید بالاخره به فکرش باشم و به پیشنهاد دوست امتحانش کنم.
راستش من همواره فکر میکردم لازمه علقه ای به بن عربی داشته باشم و یا حداقل چیزی ازش بدونم تا به سراغ این کتاب برم. حقیقتا من از او هیچ نمی دانم، با این حال باز هم پیشنهادش می دهی؟
سلام مهرداد جان
ممنون از لطفت...
من هم دیدن فیلم یاغی دشت را توصیه میکنم برای شناخت بهتر نویسنده و فضای شکلگیری داستان.
سلام بر حسین عزیز
مخلصیم. امیدوارم ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدهند و خیلی زود به روزهای آرامش کتابخوانی ات بازگردی.
مدت ها پیش دیدمش اما لازم است بزودی بار دیگر آن را ببینم. ممنون از حضورت
نمگیم که اصلا ابن عربی را با همین کتاب بشناسید ولی نیازی نیست واقعا قبلش چیزی ازش خونده باشید
خوندن ابن عربی خودش سخته واقعا، باید از شارحان ابن عربی شروع کنید و خب کلا یک باب جدید است در عالم هستی چه برسد به کتاب خوانی
ولی گاه ناچیزی مرگ زیبایی زندگی یک مرد خداست و توصیفات و روابط زیبایی در این کتاب هست
بله... کلا کتاب ها خیلی گرون شدند و اگر همشهری بودیم کتاب هامون رو بهم قرض می دادیم :)
پس می شود این کتاب را با وجود نداشتن اطلاعات چندانی درباره این مرد خدا خواند و از خواندنش لذت هم برد. حیف که همشهری دوستان خوبی چون شما نیستم
اما من بر خلاف دنیای واقعی و خجالتی بودنم در اینجا از رو نمی روم و باید روی خدمترسانی اداره پست هم فکر کنم. البته کتابهای نخواندهی در نوبت آنقدر زیاد هست که بشود حالاحالاها مزاحم دوست نشد.
با این همه ممنون از لطف شما