۱ - فیلم سینمایی "همشهری کین" (۱۹۴۱) - اورسن ولز

طبق قرار دو پست قبل(اینجا) بالاخره به سراغ فیلمهای معرفی شده در کتاب ۱۰۱ فیلم چهار ستاره تاریخ سینما رفتم و اولین فیلمی که چند روز پیش آن را دیدم، فیلم سینمایی همشهری کین بود. فیلمی که در سال ۱۹۴۱ در امریکا تولید شده است. (حالا این که سینمای کشور ما در ۷۸ سال پیش در چه وضعیتی بوده بماند.)

کارگردانی و نقش اول این فیلم امریکایی را اورسن ولز به عهده داشته است. داستان فیلم هم با بخشی از اخبار روز آغاز می گردد که در آن خبر مرگ چارلز فاستر کین اعلام می شود، شخصی که ثروتمند ترین مرد کشور و همچنین غول رسانه ای امریکا نیز به حساب می آمده و صاحب پر تیراژ ترین روزنامه ی امریکا یعنی نیویورک اینکوایر بوده است. او لحظات پایانی عمرش را در قصر رویایی خود (زانادو) گذرانده و چند ثانیه پیش از مرگ، نامی را بر زبان می آورد که تا کنون هیچکدام از اطرافیانش آن را نشنیده اند. آن نام "غنچه ی رز" یا در زبان اصلی "رُزباد" است. حالا روزنامه جنجالی خودش، نیویورک اینکوایر و بسیاری از رسانه های دیگر تشنه ی آن هستند که معنای این کلمه پایانی را در یابند، این که آیا غنچه رز اسم کوچک عشق از دست رفته ی آقای کین بوده؟ یا شاید اسم حیوان خانگی مورد علاقه اش؟ یا... 

از اینجا به بعد فیلم از طریق یک سلسله فلاش بک های طولانی و طی روایت پنج نفر از دوستان و آشنایان کین (که البته هیچکدام هم قابل اعتماد نیستند) تعریف می شود و این گونه ولز بیننده را به همراه خبرنگار روزنامه به تماشای این برش ها از زندگی کین (از کودکی تا کهنسالی) می نشاند تا شاید در این بین ردی از "غنچه رز" پیدا شود. این روایت ها از همان کودکی کین که به درخواست مادرش ازخانواده فقیرشان جدا شده و تحت سرپرستی مردی ثروتمند قرار گرفته آغاز و همینطور با دور نسبتاً تندی تا انتها ادامه پیدا می کند . همچنین بیننده طی این مسیر شاهد پیشرفت کین در روزنامه نگاری، استقلال شغلی، ثروت اندوزی، مبارزه با فساد و محبوبیت در بین مردم تا ورود به سیاست و همچنین زندگی عاطفی و خانوادگی خواهد بود.

.......

پی نوشت: من اطلاعات سینمایی چندانی ندارم و باید اعتراف کنم که از لحاظ فنی در این زمینه تقریباً بی سوادم. اما به عنوان یک بیننده معمولی باید بگویم دیدن فیلم همشهری کین جذابیت چندانی از لحاظ داستانی برای من نداشت و شاید در همان ابتدا طرفدار منتقدانی بودم که همشهری کین را فیلمی سرد و بی روح می دانند و معتقدند ولز این فیلم را حسابگرانه به این شکل ساخته تا تنها بیننده و منتقدان را به حیرت بیندازد و شگفت زده کند. اما به هر حال از ماندگاری فیلم و شهرت این فیلم تا به امروز مشخص است که تعداد افرادی که لب به تحسین این فیلم گشوده اند بسیار بیشتر است. همانهایی که این فیلم را بزرگ ترین عامل درک سینما می دانند و دلیل این موضوع را مواردی همچون ضرباهنگ سرگیجه آور فیلم در کنار شیوه فیلمبرداری جدیدش آن هم در نماهای بی سابقه ی آن روزگار(از سقف اتاق یا تالار و موارد مشابه) و همینطور دیالوگ های تو در توی شخصیت ها دانست که همگی همشهری کین را به فیلمی تبدیل می کند که هیچ ربطی به فیلم های سینمایی پیش از خودش نداشته است.

 به قول کارگردان محبوب من مارتین اسکورسیزی: همشهری کین فیلمی بود که شما را به این فکر می انداخت که هر چیزی در سینما امکان پذیر است.

مشخصات فیلم: کارگردان :اورسن ولز . بازیگران: اورسن ولز، جوزف کانن، دوروتی کامینگور، آگنس مورهد و...

 مدت فیلم 119 دقیقه. افتخارات: نامزدی اسکار در 8 بخش و برنده اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی

نظرات 7 + ارسال نظر
سید محسن چهارشنبه 20 آذر 1398 ساعت 13:18 http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما--فیلم را سالهای پیش دیده ام.زمانی که فیلم به پایان میرسد و نقش کارتونها و شهر روی هم ادیت میشود تازه فیلم شروع میشود.ولی نه روی پرده سینما بلکه در ذهن و روح تماشگر و این واقعا معجزه است

با سلام خدمت شما دوست بزرگوار و البته پوزش بابت این تاخیر در پاسخگویی که قطعی اینترنت هم به آن کمک کرد.
من همانطور که در یادداشت هم نوشتم نتوانستم زیاد فیلم را درک کنم و یا راحت تر بگویم نتوانستم از دیدنش لذت ببرم اما موارد مختلفی در فیلم وجود دارد که در یادداشت هم اشاره شد و همینطور صحنه ای که شما به آن اشاره کردید، آن هم در آن زمان، همه این ها چیزی شبیه به معجزه در سینما به حساب می آید.

بندباز سه‌شنبه 26 آذر 1398 ساعت 07:33 https://dbandbaz.blogsky.com/

سلام مهرداد
خوشحالم که دیدن فیلم رو هم شروع کردی.
همشهری کین در من هم حس خاصی ایجاد نکرد. راستش رو بگم الان چیز زیادی به جز صحنه ی دفتر کارش در ذهنم نیست. نمی دونم چرا؟ شاید خوب نگاه نکردم. اما کارهای هیچکاک و کوروساوا یکی یکی توی ذهنم می درخشند. خواستم بهت پیشنهاد کنم از اونها شروع کنی اما به نظرم می رسه خودت یک برنامه ی مشخص داری.
هر چی که هست با دیدن چند تا فیلم اول دلسرد نشو. بذار کم کم جلو بری، حتما لذت خواهی برد.

سلام
ممنون، آره فعلا شروع کردم و دارم فیلم های لیست مورد نظرم رو تا جایی که وقت کنم می بینم اما هر چی باشه ما تازه کاریم و به پای فیلم باز های حرفه ای مثل شما نمی رسیم. همشهری کین به هر حال یک فیلم تکنیکی هست که بیشتر برای اهل سینما جذابه تا یه بیننده معمولی مثل من . به هر حال برداشت الانم از فیلم این بوده و آینده رو نمی دونم.
ممنون از پیشنهادت، حق با توئه یه برنامه ای چیدم که بر اساس همون لیست کتاب 101 فیلم تنظیمش کردم و برخی هم فیلم هایی هستند که خودم هم دوست داشتم ببینم.
برای رفع دلسردی که اشاره کردی سعی می کنم بین کلاسیک ها فیلم های جدید هم ببینم.
ممنون از حضورت

ماهور پنج‌شنبه 28 آذر 1398 ساعت 19:14

چند روز پیش دانلودش کردم جالبه که اولین فیلم اینه
الان تو تعطیلاتم برگردم خونه در اولین فرصت فیلمو میبینمو میام مطلبتو میخونم

چه تصادفی. خیلی هم عالی
فقط به توصیه بندباز هم باید توجه کنیم و ادامه بدیم. توصیه خوبی بود.
منتظر نظر شما درباره فیلم خواهم ماند.

ماهور شنبه 28 دی 1398 ساعت 18:52

سلام مهرداد جان
کاش میشد کمی درباره ی اون تکنیکهایی که اشاره کردی که فیلم دارد بیشتر حرف میزدیم
اینکه چطور یک فیلم اینقدر ماندگار میشه
خب واقعا فیلم جذابی برای من هم نبود و همین باعث شد که دیدنش انقدر طول بکشه
من از صداشم خیلی اذیت شدم صدای موسیقی بیشتر از دیالوگ ها بود
فیلمهای قدیمی زیادی هست که من عاشقشونم
و این یعنی فاکتور قدیمی بودن نمیتونه از جذابیت یک اثر بکاهد
خلاصه اینکه امیدوارم به فیلمهای بعدی و همان توصیه بندباز

سلام بر ماهورِ خوش قول
خوشحالم که فیلم رو دیدی .راستش همانطور که خودت هم اشاره کردی دلایل ماندگاری این فیلم بیشتر دلایل تکنیکیه و من هم از این موارد تخصصی سینمایی اطلاعات چندانی ندارم وگرنه چی بهتر از این که با یک دوست درباره کتاب یا فیلمی مشترک حرف بزنیم.
جایی هم خوندم که یکی از دلایلش ساختار شکنی این فیلم درمقایسه با فیلم های موفق اون دوره مثل بربادرفته بوده.
من هم به این توصیه ایمان دارم، ادامه مسیر حتما هیجان انگیز تر خواهد بود.
راستی من هنوز پای مطلب سوکورو تازاکی منتظرما

ماهور یکشنبه 29 دی 1398 ساعت 11:23

آخ آخ آخ
یادم رفته بود بد
الان میرم بخونمش

راستی در جهت ایرانی خوانی ازین هدایت و دولت ابادی و علوی و جمال زاده و دانشور و ال احمد و همه ی این خوبها که بگذریم(چون نیازی به تبلیغ ندارن) این جدیدی ها آداب دنیا خوب بود هم نوایی شبانه ارکستر چوبها فوق العاده بود ناتمامی نسبتا خوب بود
احتمالا گم شده ام رو من به دلایل شخصی خیلی دوسش داشتم
گنجشکها بهشت را میفهمند عاااااالی بود و عباس معروفی... هی
خلاصه اینکه کتاب خوب و فیلم خوب زیاده
وقت خوب کمه!!!!!!


از آنجایی که من در ایرانی خوانی بسیار مبتدی هستم باید بگم بسیاری از این اسامی بزرگی که نام بردی رو هم نخوندم و باید بخونم. اما از این چند کتاب از نویسندگان جدید تر آداب دنیا و گنجشک ها رو نمیشناختم اما ارکستر رو دربرنامه دارم و از زهرا عبدی هم علاقه مند بودم کتاب تاریکی معلق روز رو بخونم. احتمالا گم شده ام هم نسبت به خوندنش کنجکاوم .
بله همینطوره اگه ده تا کتاب دیگه هم شما نام می بردی باز شاید تو لیست علایق من بود و به قول شما وقت کم و کتاب خوب بسیار.
اما به هر حال همون مثل و شعر قدیمی که آب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باشد چشید.

ماهور یکشنبه 29 دی 1398 ساعت 11:31

بعد عباس معروفی گفتم هی
این هی به معنی اِی یعنی (تا حدودی) نیستا
یعنی (هی امان از بس که خوبه چی بگم دیگه) است

آره، متوجه شدم که به معنی "ای" نیست. منظورم او اون ای هست که یه چیزی تو مایه های ای بدک نبود میشه.
اما چند باری هی رو برا خودم که گفتم به نتیجه ای نرسیدم. فکر کنم اگه شما پاورقی رو نمی آوردی عمرا به (هی امان از بس که خوبه دیگه چی بگم دیگه) می رسیدم ممنون
خودم همیشه تو فکر خوندن سمفونی مردگان بودم . اما بعد از یادداشت میله دیگه شک نکردم و رفتم خریدمش. حالا کی بخونمش رو دیگه خدا میدونه.فکر کنم اگه بشه باید این یکی در میون خارجی و ایرانی رو مد نظر داشته باشم. هر چند خیلی هم این کار برام راحت نیست. چون فکر می کنم بسیاری از رمان های ایرانی خوندنشون سخت تر از رمان های خارجیه . البته این درباره داستان های کوتاه بیبشتر صدق می کنه. خیلی از داستان های کوتاه ایرانی رو من اصلا نمیفهمم داستانه یا یه مشت جملات قلمبه سلمبه ی سخت بدون پایان بندی.

اسماعیل بابایی شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 18:20 http://fala.blogsky.com

فیلم رو حدود سال ۸۳ دیدم؛ یادم مونده چون کلی گشتم تا سی دی ش رو پیدا کردم!
وقتی فیلم رو تماشا کردم برام شاهکار نبود، اما از وقتی تاریخ سینما رو خوندم، برام یه شاهکار شد!

فکر می کنم هر شخص دیگری هم که برای بار اول و بدون اطلاعات تاریخی و تکنیکی مربوط به این فیلم سراغش بره همین حس مشترک من و شما رو داشته باشه. من هم بعداز کمی مطالعه درباره این فیلم به ارزش بالاش پی بردم. هنوزم وقتی در فیلم هایی دیگه نمایی شبیه به اون صحنه های انتهایی فیلم که از سقف فیلمبرداری شده بر می خورم به ارزش ثبت چنین صحنه ای آن هم در آن زمان پی می برم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد