گاهی به همین آسانی ...
---------------------------------------------------------------------------------------------------
"منتظر بعدی خواهم ماند" با عنوان اصلی (J'attendrai le suivant) فیلم کوتاهی است که فیلیپ اورییِندی آن را ساخته و محصول کشور فرانسه است.این فیلم کوتاه 4دقیقه ای در سال 2003 نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه شد اما موفق به کسب این عنوان نگردید.پیشنهاد می کنم این فیلم را از(اینجا) به تماشا بنشینید.
در این دنیای مدرن کافیست نگاهی به اطرافمان بیندازیم و شاهد دست آورد های گوناگون بشر برای سرعت بخشیدن به زندگی باشیم.اگر دلیلش را بپرسیم احتمالاً پاسخ هایی همچون صرفه جویی در زمان و جلوگیری از اتلاف وقت را خواهیم شنید.
اما سوال اینجاست که آیا این همه تلاش برای سرعت بخشیدن به امورات زندگی،در کاهش سرعتِ گذرِ"زمان" هم به انسان ها کمک کرده است؟ ما انسان ها حالا نسبت به قبل زمان بیشتری داریم؟
+زندگی زیباست.و البته بسیار کوتاه. بیشتر قدرش رو بدونیم...
++ پیشنهاد میکنم بجای اینکه بیش از این کلمات ناموزونِ کنار هم ردیف شده من را بخوانید به تماشای این انیمیشن کوتاه 2دقیقه ای بنشینید. از "اینجا"
.............................
>نام اصلی انیمیشن:A Single Life
>تاریخ انتشار: 2014
>مدت زمان :2دقیقه و 17 ثانیه
>کشور سازنده: هلند
کارگردان:Marieke Blaauw-Joris Oprins-Job Roggeveen
>جوایز و افتخارات :نامزد اسکار2015
چند دقیقه قبل ازنمایش بزرگ ،استاد و دستیار مکانیکی اش درحال آماده شدن هستند.اما باحرکت عقربه های ساعت ، زندگی همیشه آن گونه که ما تصور می کنیم نخواهد بود...
درباره ی انیمیشنی که در 5 دقیقه و یا کمتر تمام حرفهایش را میزند هرحرفی از من حکم حرف اضافه را دارد، پس ،پیشنهاد میکنم به تماشای این انیمیشن کوتاهِ خوب بنشینید.
می توانید این انیمیشن را مستقیما از سایت مینی تونز{> اینجا< } دریافت و یا مشاهده نمایید.
..............................
> عنوان اصلی انیمیشن : Maestro
> تاریخ انتشار : 2005
>مدت زمان : 5 دقیقه
>زبان : صامت
>کشور سازنده : مجارستان
>کارگردان: Geza M .Toth
>جوایز و افتخارات : نامزد اسکار 2007
چشم ها را باید شست،
جور دیگر باید دید...
همه ما در زندگی لحظاتی داشته ایم و البته خواهیم داشت که در آن لحظات ترس از قدم گذاشتن به جلو گلویمان را گرفته و نمیگذارد حرکت کنیم. ترس از شکست دوباره ای که شاید روزی نصیبمان شده ،ترس از ناشناخته های پیش رو،ترس از خارج شدن از شرایط موجود روزمره ،جلو نرفتن و ریسک نکردن بخاطرترس از دست دادن داشته های حال حاضرمان ودر واقع ترس از تغیـیـر.
اما گاهی لازمه که جور دیگه نگاه کرد و بر اون ترس غلبه کرد .
پایپِر (Piper) نام انیمیشن کوتاهی است محصول مشترک پیکسار و والت دیزنی که به کارگردانی آلن باریلارو ساخته شده و دردقایقی کوتاه از همین ترس و نتیجه غلبه بر آن با ما سخن می گوید. پایپر ما را به یاد سهراب سپهری و شعر معروفش هم می اندازد.
این انیمیشن در سال 2016 اکران شده و جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه را در سال 2017 از آن خود کرده است.
پیشنهاد میکنم این انیمیشن کوتاه 6 دقیقه ای زیبا رو ببینید.بعد از اون کمی امیدوارترخواهید شد.
دانلود و نمایش این انیمیشن در سایت مینی تونز یعنی "اینجا" و یا در آپارات یعنی " اینجا" میسَر است.
.................................................................
>> نام انیمیشن : پایـپِـر (Piper)
>>تاریخ انتشار Jun 2016 17
>>مدت زمان 6 دقیقه
>>کارگردان Alan Barillaro
>>جوایز و افتخارات برنده اسکار 2017
این روزا به نظرم روزای پایانی شغلم رو می گذرونم
یکی از کارمندای واحد رو قراره تا آخر ماه اخراج کنن.البته اون تقصیری نداره ،قراره دلایل اخراجش این اعلام بشه : "تعدیل نیرو به دلیل کمبود بودجه و عدم توانایی پرداخت حقوق پرسنل" .البته خدا میدونه که فقط این طور که میگن نیست ،آخه حقوق ناچیز اون بیچاره کجای جیب شرکت رو خالی میکنه.
دیگه ذهنیت وهدف این مدیرا رو از بَر شدم :" تا می تونی از نیروهات کار بکش ،وقتی کار دو نفر رو یک نفر با ساعات کار بیشتری می تونه انجام بده وقت رو تلف نکن و یکی از اونا رو حذف کن . حذف یکی از اونا یعنی کم شدن یه بار حقوق ماهانه وبیمه وهزار تا کوفت و زهرمار و درد سر دیگه از شرکت. اصلا هم نگران اون نیرویی که قراره کار دو نفر رو انجام بده نباش چراکه اون تازه اخراج همکارش رو دیده و از ترس اخراج خودش هم که شده کارای خودش که هیچی کارای نیروی اخراج شده رو هم مثل فشنگ انجام میده. و همه اینا یعنی پیشرفت و کاهش هزینه و در مجموع سود برای شرکت."
از دید این مدیر نگران ، اون کارمند ترسو که مثل فشنگ همه کارای خودش و کارمند اخراجی رو انجام میده قراره من باشم.
پذیرفتن این قضیه برای من جدا از مسئولیت سنگینی که روی دوشم میزاره ،بخش زیادی از وقت های آزادم رو هم ازم میگیره .وقت هایی که من با اونا زندگی میکنم ،نه کار. واگر اون وقت ها هم با سروکله زدن و حساب کتاب بگذره دیگه جسم که جای خود داره چیزی از روحم هم نمی مونه.
اما وَرای همه اینا یه مسئله دیگه هم هست که شاید اینروزا خودشو ازهرچیزی مهمتر جلوه میده .مسئله ی : "غمِ نان" . از طمع وحرص جایگاه شغلی بهتر و پول بیشتر حرف نمیزنم ،نه، منظورم معنای واقعی کلمه اس :غمِ نان. با علم و باور به همه چیزاییی که توی سطرای بالا گفتم ،در ازای افزایش حقوقی معقول به دلیل آخرمجبوربه قبول زخمی کردن روحم هستم.
اما به نظرم شرکت با افزایش حقوق موافقت نمیکنه . و در این صورت چاره ای جز رفتن ندارم . احتمال اینو میگه. هرچند هنوز تا اون روز که این تکلیف مشخص بشه چهارده روز باقی مونده .
این روزا وقتی میرم سرکار صدای آواز گنجشک ها رو از پنجره ی نیمه باز دفتر میشنوم که تا حالا متوجه اونا نشده بودم و چیزهای تازه ای روی میز و داخل کشو ها و قفسه ها میبینم که با این که همیشه اونجا بودن هیچوقت ندیده بودمشون .
این روزا گل های نسترن و شمعدونی و نیلوفر فضای سبز محل کار چقدر قشنگ و خوش آب و رنگ شدن .انگار نه انگار پائیزه.
و اینکه این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای یاد روزای بیکاری بین شغل های قبلیم میفتم که گاهی به چند ماه میرسید.
این روزا میزان پس اندازامو تقسیم بر میزان قسط هام میکنم تا ببینم چند ماه میتونم بدون نگرانی عقب افتادن قسطا پیِ کار بگردم وقسطارو از اونجا پرداخت کنم.
این روزا بیشتر از هر چیزی یاد لحظه های بعد از شنیدن این جمله میفتم :
"شما شمارَتون رو یادداشت کنیدما باهاتون تماس می گیریم"...
.......................................
+ به تازگی داستان کوتاه معرکه ای از عزیز نسین شنیدم با عنوان "هِی کمتر شدیم " که بی ربط به این روزام نبود.
++ همراه بودن این روزهای من با کتاب نان سالهای جوانی از هانریش بُل هم مزید برعلت این حال و احوال شده است.
+++ این مطلب رو دیشب نوشتم و صبح دیدم به همراه چند کامنت دوستان که دیروز بر پست قبلی گذاشته بودند همه با هم پاک شده اند.گویی بلاگ اسکای هم در عنوان این مطلب با من و حال و احوال این روزهایم همراه بوده است.