به واسطه تکلیفی، بهار امسال را با خواندن داستانهای کوتاهِ مجموعه داستان دو دنیا نوشتهی گلی ترقی همراه بودم. کتابی که شامل هفت داستان کوتاه است و نویسندهی آن در مقدمهی کتاب اشاره کرده است که در واقع این کتاب دنبالهی بخشی از کتاب دیگر او یعنی "خاطرههای پراکنده" است و داستانهای "اتوبوس شمیران"، "خانه مادربزرگ" و "دوست کوچک" که در کتاب خاطرههای پراکنده آمده بودند متعلق به این مجموعه هستند و داستان "پدر" نیز که در آن کتاب منتشر شده بود به نظر نویسنده ناکامل آمده و در این کتاب تکمیل و مجددا منتشر شده است. در مقدمهی بسیار کوتاه کتاب اشاره شده است که کل داستانهای هر دو مجموعه خاطرههایی از یک دوره هستند، این موضوع و ارتباط اندکی که در میان داستانها به چشم میخورد هم گویای این موضوع است. (حوالی دهه 20 تا انتهای دهه60 خورشیدی). اولین داستان که "اولین روز" هم نام دارداینگونه آغاز می شود:
"اوت 1988، کلینیک روانی ویل دوری. حومه پاریس
من اینجا چه کار دارم؟
آدم های مچاله با صورت های مقوایی و چشم های مسدود، روی نیمکت های چوبی کنار هم نشستهاند. آدمهای ویران با دستهای پیر. از این پرستارهای سفیدپوش موطلایی وحشت دارم، از این باغ خاموش بیگانه، از این درخت سوگوار با سایههای غمگین خاکستری، از این شمشادهای صاف منظم، یک اندازه، یک شکل، ایستاده کنار هم، مثل سربازهای آماده به خدمت.
به باغ شمیران فکر میکنم، به درختان تبریزی که همبازیهای من بودند، به مجسمههای گچی توی باغچهها و پری دریایی چاق و چلهای که پای استخر ایستاده بود. پدرم را میبینم که روی صندلی راحتیاش، زیر درختان چنار، کنار جوی آب نشسته و سایه بزرگش تا انتهای باغ شمیران گسترده است."
همانطور که از همین بخش ابتدایی داستان مشخص است شخصیت اصلی داستان که در واقع میتواند خودِ نویسنده هم باشد حالا زنی میانسال است و در یک آسایشگاه روانی در حومهی پاریس بستری شده و به توصیهی پزشک یا به هر حال برای رهایی خودش هم که شده تصمیم به نوشتن خاطراتش میگیرد و این خاطرات در واقع همان داستانهایی هستند که خواننده در ادامهی کتاب آنها را مطالعه میکند. داستانهایی با عنوان "اولین روز" و "آخرین روز"، که داستان اول مربوط به اولین روز حضور راوی در آسایشگاه روانی و داستان آخرین روز هم به روز آخری که او پس از درمان در آسایشگاه به سر میبرد میپردازد. اما در میان این دو داستان پنج داستان دیگر با اسامی "خانمها"، "آن سوی دیوار"، "گل های شیراز"، "فرشتهها"و "پدر" روایت میشود که همگی داستانهایی از کودکی، نوجوانی و جوانی همین شخصیت یاد شده به حساب میآیند. خاطرات او که بازهی زمانی دههی بیست تا نیمهی دوم دهه شصت خورشیدی را در بر میگیرند با نثری اصطلاحا پاکیزه و بدون پیچیدگیهای زائدی که در متنهای مشابه رویت میگردد از تهران قدیم و آنچه که در میان خانوادههای آن دوران میگذشته سخن میگوید و این باعث میشود خواننده به بهترین شکلِ ممکن با فضای داستانها ارتباط برقرار کند به طوری که حتی با ماجرای غمانگیزی که هم راستا با واقعیت در برخی داستانها رخ میدهد خواننده هم همراه با شخصیتهای داستان گویی فرو میریزد(برای من اینطور بود). در اغلب داستانها به محلههای قدیمی تهران و رسم و رسومات و شیوه زندگی بخشی از مردم آن دوران به واسطه خاطرات نویسنده اشاره میشود و این برای آشنایی با شیوه زندگی افراد در آن دوران با فضایی خودمانی خواندنی است.
"اولین خانه ما در خیابان خوشبختی است. اسم کوچه ها را پدر انتخاب می کند. در این خانه، خواهرم می میرد و مادرم می گوید: ما در خیابان خوشبختی بدبخت شدیم. کوچ می کنیم به شمیران، تپه های الهیه، امانیه، بیابان. آدم ها، مشکوک و مبهوت، در گوش هم زمزمه میکنند. میگویند که پدر دیوانه است، شمیران پای کوه و آن سر دنیاست. آنها که به هوش خاکی و ذکاوت قمی پدر اعتقاد دارند دنبال ما میآیند و همسایه می شویم. خانه ای بزرگ، با باغ و حوض و فواره، بَرِ خیابان پهلوی میسازیم و پدر میگوید: این همان خانهای است که می خواستم، خانهی من"
همانطور که می توان از بازه زمانی داستانها حدس زد، با خانوادهها و شخصیتهایی در داستانها مواجه میشویم که در دو دگرگونی بزرگی که در این دو بازه زمانی رخ داد همراه هستند. (یکی در دهه سی و دیگری در دهه پنجاه خورشیدی). دگرگونیهایی که به واقع زندگیهای بسیاری از انسانهایی که در آن دوره زندگی میکردند را از عرش به فرش رساند و البته قشری را هم به نان و نوایی رساند که البته شخصیت های این داستان ها تقریبا هیچکدام جزئی از دسته دوم قرارنمیگیرند.
در رابطه با نام کتاب هم میتوان اینگونه برداشت کرد که کتاب دو دنیا در واقع شرح و بسط احوال نویسنده در دو دنیا است. یکی دنیایی است که او در آغاز داستان در آسایشگاه روانی در آن به سر میبرد و دیگری دنیایی است از خاطرات درون او و یا به تعبیری خاطراتی که همگی آنها در بیرون از آن آسایشگاه شکل گرفتهاند. این دو دنیا در داستان انتهایی به بهترین شکل به هم میرسند و به نظرم این داستان انتهایی است مکه امید از دست رفته در داستانهای قبلی را دوباره باز میگرداند.
مشخصات کتابی که من خواندم: انشارات نیلوفر، چاپ دهم پائیز 1400، در 1100 نسخه، 215 صفحه