پس از "جنگل پرتقال" و "علت مرگ نامعلوم"، رها سومین فیلمی است که پس از قصدم برای معرفی فیلمهای ایرانی در وبلاگ به تماشای آن نشستم و نکته جالب برای این سه فیلم این است که کارگردانان هر سه اثر به اصطلاح فیلماولی به حساب میآیند. این فیلم در سال 1403 تولید شد و در جشنواره فجر همان سال هم به نمایش درآمد و موفق شد به عنوان بهترین فیلم اول یک کارگردان انتخاب شود و برخلاف دو فیلم قبلی که از آنها نام بردم در نوبت اکران، خوش اقبالتر بود، چرا که در اکران نوروز 1404 قرار گرفت و حتی حالا که من اینجا دربارهاش مینویسم هم روی پردهی است و از آن دو فیلم قبلی بسیار بیشتر فروخته و تا این لحظه رتبه پنجم در میان پرفروشهای سال جاری را در اختیار دارد(هرچند برای من همان رتبهی سوم در میان این سه فیلم را دارد). رها اثری درام و اجتماعی است که به موضوع از دست دادن شغل در یک جامعهی ناموزون نگاهی واقعی و تلخ دارد و فیلنامهاش با الهام از اثر پروانهای نشان میدهد که تاثیر مخرب این اتفاق و به تبع آن تاثیر فقر بر زندگی خانوادگی شخصی که شغلش را از دست داده چگونه میتواند منجر به اتفاقاتی خارج از تصور شود.
رها دختر این خانواده است و توحید که نقش آن را شهاب حسینی بازی کرده است پدر خانواده است (قطعاً باید حضور شهاب را یکی از دلایل اقبال فیلم بدانیم). او مردی میانسال است که قبل از اینکه داستان برای ما آغاز شود یک راهبر (یا همان راننده) مترو در تهران بوده و گویا پس از وقوع یک خودکشی دلخراش در مترو که در حین رانندگی او اتفاق افتاده دچار شوک شده و از لحاظ روحی و روانی دیگر قادر به کار به عنوان رانندهی مترو نیست و از آنجا که غالباً درک چنین وضعیتی برای اغلب کارفرمایان ممکن نیست، در نتیجه توحید (پس از این ضعف از دیدگاه مدیران خود) بیکار میشود و این بیکاری زندگی او و خانوادهاش را دگرگون میکند. خانوادهای که در آن توحید، همسرش، پسر نوجوانش و دختر جوانش، رها زیر سقف خانهای استیجاری دور هم جمع شدهاند و هزینههای زندگی همچون اکثر مردم جامعهی امروز کشورمان، امان از آنها بریده است. حالا توحید کارش شده اینکه برود پیش سمسارها و وسایل کهنه و خراب (اغلب برقی) را بخرد و آنها را تعمیر کند و بفروشد، شغلی که نه تنها آوردهی مکفی برای خانواده نمیآورد بلکه جایگاه او را نیز در نزد خانواده و محله خدشهدار کرده است. رها دانشجوست و برای کمک به معیشت خانواده در کنار مادری که او هم خیاطی میکند یا به هر حال برای بیرون کشیدن گلیم خودش از آب، شغلی که طراحی انیمیشن در یک شرکت است را دست و پا کرده و گویا پروژههایی را از شرکت میگرفته و با لبتاپ آنها را به سرانجام میرسانده است اما در همان ابتدای فیلم متوجه میشویم لب تاپ او را دزدیدهاند و او هم بابت سفارشهایی که گرفته و امکان رساندن به موقع آنها را ندارد تحت فشار قرار گرفته است.
تا همین جا را تصور کنید؟ کوهی از مشکلات و گرفتاری معیشتی که با سرکوفتها و فشارهای روانی که توسط مادر خانواده و دیگران بر سر پدر آوار میشود هم همراه است. اما این ها هنوز می توانند رعشههای اولیهای باشند که بال زدن یک پروانه (در مثال اثر پروانهای) ایجاد کرده است. در همان ابتدای فیلم و پس از ناامید شدن خانواه از پیدا کردن لب تاپ رها توسط پلیس، پدر خانواده با همان وضعی که از وضعیتاش تا اینجا شرح داده شد، به هر حال تصمیم میگیرد مشکل دخترش را حل کند و برای دخترش لب تاپ بخرد. همین اقدام پدر آغاز اصلی ماجراهای فیلم است...
+در کنار نقدهای مثبتی که دربارهی این فیلم انجام شده اگر بخواهم در پایان به این سوال پاسخ بدهم که آیا بعد از دیدن فیلم حالم خوب بود؟ قطعاً پاسخ من خیر خواهد بود اما جا دارد به نکاتی اشاره کنم؛ مثلاً اگر به من بگوئید مثالی از فیلمهای مشابه ایرانی که این حال را بعد از دیدنشان برایم ایجاد کردند بیاور قطعاً اولین فیلمی که به ذهنم میرسد فیلمی مثل "ابد و یک روز" ساختهی سعید روستایی یا آثاری نظیر آن خواهد بود، فیلمهایی که بیننده گاهی فکر میکند سازندگان آنها قصد دارند با نمایششان فلاکت و فلاکتزدگیمان را به رخ بکشند. البته این را کتمان نمیکنم که گاهی هم چنین پنجره باز کردنهایی رو به حقیقت جامعه لازم است اما هدفم از بیان این موضوع این است که به این نکته اشاره کنم که رها تفاوتهایی با آثاری مثلا "ابد و یک روز"، "متری شیش و نیم" و "مغزهای کوچک زنگ زده" و امثالهم دارد. مثلا اگر قرار بود توحید یکی از شخصیتهای مثلا یکی از این مدل فیلمها باشد قطعاً می بایست معتاد هم میبود اما در رها توحید چنین شخصیتی نیست، در واقع باید پذیرفت که همهی اشخاصی که گرفتار مشکلات میشوند و آن مشکلات زندگی آنها را متحول میکند غالباً دچار اعتیاد یا مثلا عقدههای فروخفته نیستند و در جامعه شخصیتهایی همچون توحید هم وجود دارند. در نقطهی مقابل فیلمهایی که مثال زدم، کلیشهای در سینما و تلویزیون ما وجود دارد که غالباً فقرا را موجوداتی همچون فرشته نشان میدهند و اغلب پولدارها را شیطان، اما این فیلم از این کلیشه هم خارج شده و توازن را رعایت کرده که این هم میتواند از نقاط مثبت فیلم باشد.
++ بعد از پایان فیلم به یاد کتابی افتادم که مدت ها پیش دربارهاش شنیده بودم و بخشهایی از آن را خوانده بودم و حالا بعد از دیدن فیلم مجدد شروع به خواندنش کردم. کتابی غیرداستانی با عنوان اصلی "کمبود" که در کشورمان بیشتر با عنوان ترجمه شدهی "فقر احمق میکند" مشهور شده است. بعد از پایان خواندن کتاب سعی میکنم دربارهی آن کتاب و ارتباطی که من بین آن و این فیلم پیدا کردم بیشتر بنویسم، هر چند عنوان کتاب تا حدودی ارتباط را مشخص میکند.
انیمیشن 11 دقیقه ای "داستان خرس" با عنوان اصلی "Bear Story" به کارگردانی Gabriel Osorio Vargas در سال 2014 ساخته شد و محصول کشور شیلی است.
از مسئولین اهدا کننده جایزه اسکار متشکرم که در سال 2016 جایزه بهترین انیمیشن کوتاه سال را به این انیمیشن اختصاص دادند و باعث شدند ما هم در این طرف کره ی خاکی آن را بشناسیم و ببینیم.
..........
شما هم می توانید این انیمیشن زیبا را از اینجا به تماشا بنشینید.