این روزها که این یادداشت را مینویسم چند روزی است که در فضای مجازی خبری با عنوان بی احترامی به آرامگاه یکی از نویسندگان سرشناس کشورمان یعنی غلامحسین ساعدی منتشر شده و این ماجرا بهانهای برای حملهی چند جانبه در محکومیت و حمایت از این نویسنده در همان فضا ایجاد کرده است. ماجرای آن بی احترامی از این قرار بوده که فردی به آرامگاه این نویسنده در پاریس مراجعه کرده و ارادت خود به این نویسنده را با ادرار بر قبر ایشان نشان داده است. پس از این اقدام بیشرمانه و انتشار ویدیوی آن در فضای مجازی، طبیعتا واکنش اولیه توسط اهالی فرهنگ و هنر محکوم کردن این حرکت زشت و به دور از انسانیت بود و همانطور که انتظار میرفت تعداد زیادی از این محکوم کنندگان در فضای مجازی از میان خوانندگان آثار این نویسنده و طرفداران ایشان بودند. تا اینجا همه چیز طبیعی به نظر میرسید تا اینکه کم کم سر و کلهی یک سری افراد دیگر پیدا شد که نه تنها این اقدام را محکوم نمینمودند بلکه به طور مستقیم و غیرمستقیم در حمایت از آن سخن میگفتند و اتفاقا در میان آنها نام نویسندگان، مترجمان و اهالی ادب و فرهنگ معاصر نیز به چشم میخورد. حالا از این موضوع که بعد از این خبر یک سری گروههای سیاسی ساعدی را به خود چسباندند و این داستانها بگذریم.
دلایل و شواهد مخالفان، انتشار یک سری مصاحبه و فایل صوتی بود که در آنها ساعدی سخنان تند و سرشار از خشونتی درباره یک سری افراد بر زبان آورده بود که شنونده را شوکه می کرد، سخنانی که در آنها حرف از کشتن و در اسید ذوب کردن و امثالهم نیز برداشت میشد. شاید برای شما پیش آمده باشد که گاه با یادداشتها یا مصاحبههایی از نویسندگان یا هنرمندان روبرو شده باشید که هنرمند مورد نظر در راستای حزب سیاسی که خود را عضو آن میداند یا طبق تفکرات سیاسی شخصی خودش سخنانی را بیان نموده که گاه چنان سرشار از خشونت و مروج جنایت و قتل است که خوانندگانی که به واسطه آثار آن هنرمند با او آشنا بوده و در برخی اوقات عاشق ایشان هستند حسابی شوکه میشوند. حالا با این توضیحات؛ یک خوانندهی ادبیات داستانی یا همان عاشق یاد شده که در این سالها با خواندن داستانهای مجموعهی عزاداران بیل و چوب به دست های ورزیل خاطره داشته و از خواندن آنها لذت برده، بعد از شنیدن صحبتهای تازه منتشر شدهی دو طرف با خودش میگوید واقعاً حق با کدام طرف است؟ طرفداران ساعدی یا مخالفانش؟ آیا باید به همین راحتی از ساعدی دل کند؟ حتی اگر دل نکنیم هم با شنیدن این حرفها دیگر دل و دماغ این که سمت خواندن آثار ایشان برویم هست؟ این را هم به این موضوع اضافه کنید که این مخاطب سرگردان با این موضوع هم روبرو میشود که مخالفان ساعدی در کنار مخالفت با عقاید شخصی ایشان در واقع مخالف جریانی نیز هستند که بسیاری از نویسندگان و شاعران سرشناس معاصر کشورمان در همان سمت قرار میگیرند و این به آن معنی است که اگر حق را به مخالفان ساعدی بدهیم باید قید همهی آن نویسندگان و شاعران و آثار درخشان آنها را نیز بزنیم؟ البته اگر حق را به موافقینش بدهیم هم احتمالا اوضاع بدتر است. پس چه باید کرد؟
خب، اول این را بگویم که من به عنوان همان مخاطب سردرگم نامبرده، باید اعتراف کنم که مطالعات لازم برای این که بخواهم تعیین کنم حق با کدام جبهه است را ندارم و در این مقوله رسماً پایم میلنگد. اما هدفم از بیان این مسئله در این یادداشت چیست؟ یادداشتی که مثلا قرار بود در ابتدا یادداشتی دربارهی کتابی از جلال آل احمد باشد و بعد مرا به سراغ خواندن "شب نشینی با شکوه" برد و درنهایت کار به بازخوانی داستانهایی از "عزاداران بیل"و"چوب به دستهای ورزیل" کشید.
در واقع من قصد داشتم به این نکته اشاره کنم که بسیاری از نویسندگان معاصر کشورمان در دهههای گذشته اغلب یک جانب سیاسی داشتند و اگربخواهیم به مشهورترین دستهبندی دورهی نامبرده نگاهی بیندازیم خواهیم دید که از میان نویسندگان آن دوران یک سری را میتوان در دستهی اصطلاحاً چپ قرار داد مثل غلامحسین ساعدی، هوشنگ ابتهاج و بسیاری از نویسندگان و شاعران مطرح آن روزها، و گروهی دیگر را میتوان لیبرال نامید و یا حداقل میشود گفت نام آنها در دستهی چپِ پر طرفدار آن روزگار قرار نمیگیرد مثل بزرگانی همچون صادق هدایت، هوشنگ گلشیری، بهرام بیضایی و... . (چون چپ در آن روزگار بسیار پرطرفدار و محبوب بود به آنهایی که چپ نبودند راستیها میگفتند.) حالا از این که هرکدام از این جبههها برای خود شاخه و زیرشاخه و حتی تحریفات خودش را دارد هم بگذریم. در میان این نویسندگان اصطلاحا چپ یا راست، برخی از آنها تفکرات سیاسی خود را در آثار ادبی خود دخیل میکنند، مثل جلال آل احمد یا حتی محمود دولت آبادی که البته با این کار ارزش آن اثر ادبی هم تا حدودی پایین میآید، اما برخی دیگر مثل غلامحسین ساعدی میان عقاید یاد شده و اثر ادبی خود مرز قائل می شدند. این خصوصا در آثار درخشانی که از ساعدی در ادبیات ما ماندگار شده رویت میشود. اما این ها که نشد جواب. راستش رابخواهید مشغول مطالعهی کتاب "مدیر مدرسه" آل احمد بودم که ماجرای بی احترامی به قبر ساعدی اتفاق افتاد و مرا با پرسشهای فراوانی که به بخشی از آنها اشاره کردم روبرو کرد و من هم برای اینکه به پاسخ این سوال برسم که آیا من به عنوان خواننده نیز میتوانم همچون نویسندگان، آن مرز یاد شدهی بین اثر ادبی و منش سیاسی نویسنده را قائل شوم و باز هم از ساعدی کتابی بخوانم؟ به همین دلیل پس از مدیر مدرسه به سراغ مجموعه داستان کوتاه شب نشینی با شکوه رفتم و آن را برای اولین بار و برخی از داستانهای عزادارن بیل و نمایشنامه چوب به دستهای ورزیل را هم برای بار چندم بازخوانی کردم.
- در ادامه مطلب سعی خواهم کرد در معرفی مدیر مدرسه و شب نشینی با شکوه چند خطی بنویسم.
مشخصات کتابهایی که من خواندم: مدیر مدرسه، چاپ نهم نشر معیار علم 1396 در 500 نسخه، 125 صفحه - شب نشینی با شکوه، چاپ دهم نشر نگاه 1397 در 1000 نسخه،در 125 صفحه
کتاب شب نشینی با شکوه اولین مجموعه داستان غلامحسین ساعدی است که در سال 1339 برای اولین بار منتشر شد. این مجموعه از دوازده داستان کوتاه تشکیل شده که داستانهای آن شباهت چندانی به دیگر آثار مطرح ساعدی ندارند و بر خلاف اغلب داستانهایی که من از او میشناسم نظیر عزادارن بیل و نمایشنامهی چوب به دست های ورزیل که در فضایی روستایی میگذرند، داستانهای این کتاب در فضای شهری و بخصوص کارمندی میگذرد و به ملال و یکنواختی این نوع زندگی اشاره دارد. با اندکی توجه میتوان شباهتهای زیادی بین این داستانها با مثلا آثار چخوف پیدا کرد، از این لحاظ که در اغلب داستانها با طنزی نهفته در متن همراه هستیم که در قالب آن به مسائل و معضلات اجتماعی اشاره میکند. این متون نسبتاً طنزآمیز هرچند لبخند بر لب خواننده میآورند و حتی گاه ممکن است خواننده را به قهقهه هم بیندازند اما در واقع در عمق خود همگی سرشار از رنج هستند. رنجی که شخصیتهای این داستانها در قالب زندگی کارمندی خود تحمل میکنند. (این داستانها طنز نیستند)
حتما میدانید که ساعدی پزشک بود و در زمینه روانپزشکی ادامه تحصیل داد و رد این تحصیلات در داستانهای او نیز مشهود است و این را در کندکاو در روح و ذهن شخصیتها و دچاری آنها به برخی روان رنجوریها میتوان یافت. انسانهایی که غرق در روزمرگی هستند و غالبا به پوچی رسیدهاند. اسامی داستانهای این کتاب به این شرح است:
"شب نشینی با شکوه"، "چتر"، "حادثه به خاطر فرزندان"، "ظهر که شد"، "مراسم معارفه"، "سرنوشت محتوم"، "استعفانامه"، "خوابهای پدرم"، "مفتش"، "دایرهی درگذشتگان"، "مسخره نوانخانه" و "مجلس تودیع"
................................................................
اما کتاب جلال آل احمد یک داستان بلند است به نام مدیر مدرسه که دو سال پیش از شب نشینی با شکوه ساعدی به چاپ رسیده و داستان روایت زندگی معلمی است که بعد از ده سال سابقهی تدریس، از شغل معلمی خود دلزده شده و برای نجات خودش به خیال اینکه مدیر مدرسه بودن بسیار آسانتر از شغل معلمی است به هر شکلی شده با کمی زدو بند موفق میشود مدیر مدرسه شود، اما همین که بر جایگاه مدیریت مینشیند تازه دردسرهای جدیدی برایش شروع میشود. مدرسهای که دور از شهر واقع شده و شاگردانش در فضایی آکنده از فقر بزرگ شدهاند و یک ناظم و چند معلم و یک سرایدار که از قضا به همه از جمله معلمان پول قرض میدهد . مدیرِ داستان، پس از روبرو شدن با این بلبشو تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا اوضاع را به شرایط ایدهآل برساند اما موانع مختلفی و بنیادینی بر سر راهش قرار دارد و نتیجه تلاش های او با آنچه انتظار داشته فاصله زیادی دارد.
می توان گفت این رمان کوتاه حاصل تجربهی شخصی آل احمد در طی سالهای معلمی اوست. کتاب، در واقع نوعی انتقاد به سیستم آموزشی، تضاد طبقاتی و فرهنگ جامعه است که در آن معلمان، ناظم، دانش آموزان، فراشها و والدین نمادی از مردم جامعه هستند. همانطور که اشاره شد او در این اثر که در سال هزار و سیصدو سی و هفت نوشته شده با اشاره به مواردی همچون گشایش گره کار شخصیت اصلی داستان با رشوه دادن به کارمندان ادارات دولتی تا شیوه مدیریت خودش در مدرسه به نقد نظام آموزشی آن دوره و همینطور نقد دولت در آن روزگار پرداخته است. در تحلیلهای موجود اشاره شده که مدیر مدرسه نماد جامعهای است که از نظر آل احمد جامعهای سراسر تعارض و تناقض است و هر طرف آن را مینگری نوعی از آشفتگی و هرج و مرج به چشم می خورد. من قصد داشتم به این نکته هم اشاره کنم که آل احمد در این کتاب یکی به نعل میزند و یکی به میخ، و در این زدن به کسی رحم نمیکند، به طوری که از طرفی پیکان نقدش به سمت دولت و حکومت است و از طرف دیگر یک سری مذهبیهای دو آتشه را میکوبد و باز از جانب دیگر به امتیاز دادن به اتباع خارجی، هم از طرف دولت و هم از طرف قشری از مردم انتقاد دارد.
"- مدیر مدرسه می تواند نماینده مردمی باشد که سال ها در پی اصلاح امور مختلف جامعه بوده اند، اما در نهایت ناامیدی راهی به جز کناره گیری و عقب نشینی از مواضع شان نداشته اند. همه ی کسانی که درد و رنج حاصل از بی عدالتی و نابسامانی را با تمام وجود احساس کرده اند و مشتاقانه و دلسوزانه در پی حل و فصل آن ها بودهاند اما سرخورده از موج مخالفانشان، کنج عرلت گزیدهاند و بیخیال همهی آرمانهایشان شده اند. "
بله، آل احمد در این کتاب از زبان مدیر مدرسه درباره مسائل و مشکلاتی نوشت که سالها در نظام آموزشی باعث آزار خودش هم شده بود. از آنها نوشت تا شاید تلنگری باشد برای برطرف شدنشان.که اگر اینطور بود این کتاب بعد از گذشت 66 سال دیگر خواندنی نمی بود و حداقل نمی توانست امروز رنگ و بوی انتقادی داشته باشد. اما متاسفانه اوضاع مواردی که آل احمد به آنها انتقاد داشت امروز به مراتب بدتر و فاجعه بار تر از آن زمان است و به همین دلیل است که این کتاب متاسفانه هنوز خواندنی ست و هنوز خواننده با آن همذات پنداری می کند.
من اخیرا به داستان کوتاه بیش از قبل توجه دارم به نظرم شب نشینی با شکوه خواندنی جذابی باشد، در لیست خواندنی های تازه میگذارمش ممنون از پیشنهادتون. راستی نمی داستم ساعدی روانپزشک بود تا پزشک بودنش را در جریان بودم.
سلام
بله مخصوصا در این روزگار شلوغ گاهی خواندن یک داستان کوتاه در یک روز تا حد زیادی استخوان درد اعتیاد علاقه مندان به کتاب و کتابخوانی را تسکین می دهد. هر چند نمی شود عنوان جذاب را برای داستان های ارائه شده در مجموعه شب نشینی با شکوه اتلاق کرد اما به نظرم قطعا ارزش تجربه کردنش را دارد.