۶- فیلم سینمایی "کازابلانکا" (۱۹۴۲)- مایکل کورتیز

پس از دو ماه دوری از پست های مربوط به گپ زدن درباره فیلم ها و البته بعد از خوشگذرانی و وداع سخت با "بوچ کسیدی و ساندنس کید" بیست و هفت سالی به عقب بازگشتم و در سال ۱۹۴۲ سری به کازابلانکا زدم.

بی شک همه ما در طول زندگی خودمان به دوراهی های زیادی برخورده ایم، دوراهی هایی که در یک طرف آن منافع شخصی یا علاقه مندی های ما قرار دارد و در طرف دیگر اخلاق، انسانیت و مواردی از این دست را می بینیم و طبیعتاً انتخابی که برای شخصی که در چنین وضعی گرفتار می شود سخت ترین کار است. هرچند احتمالش کم است که هرکدام از ما تا کنون این وضع را تجربه نکرده باشیم اما اگر اینطور باشد هم به احتمال زیاد با آن در کتاب ها و فیلم های زیادی مواجه شده ایم. فیلم کازابلانکا یکی از قدیمی ترین فیلم هایی است که در آن به این موضوع هم پرداخته شده و در آن شخصیت اصلی  فیلم در وضعیتی مشابه در دوراهی انتخاب بین عشقش و انسانی خوب و شریف بودن گرفتار می شود.

کازابلانکا در دسته بندی فیلم ها یک ملودرام به حساب می آید اما باتوجه به اینکه ماجرای داستان در سال ۱۹۴۱ و در گیرو دار جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد لایه هایی از جنگ و سیاست را با خود به همراه دارد. اگر با جنگ جهانی آشنایی مختصری داشته باشید باید بگویم ماجرا در زمانی پیش از حمله معروف پرل هاربر اتفاق می افتد، روزگاری که در پی آسیب های جنگ به اروپا شمار زیادی از مردم این قاره به دنبال فرار از قاره ی درگیر جنگ و نا امنی و بخصوص فرار از دست آلمان ها در حال  مهاجرت به امریکا بودند تا در سرزمینی امن به زندگی خود ادامه دهند. این هجوم مردم، راه های رسیدن به امریکا را سخت کرده بود و ظرفیت راه دریایی که از پرتغال به سمت امریکا می رفت پر شده و بسیاری از مردم برای رفتن به امریکا ناچار بودند به بندری در مراکش به نام کازابلانکا بروند تا از آنجا شانسی برای پرواز به امریکا داشته باشند. البته رفتن به امریکا از آنجا هم به این سادگی ها نبوده و با توجه به اینکه در آن روزگار کازابلانکا تحت اشغال دولت موسوم به ویشی فرانسه بود و همینطور با کثرت متقاضیان گریز از اروپا  می توان حدس زد که گرفتن ویزا می توانسته چقدر مشکل باشد.

اگر بخواهم چند خطی درباره داستان فیلم بنویسم و این چند خط لذت دیدن فیلم را برای دوستانی که هنوز آن را ندیده اند ضایع نکند باید بگویم که ماجرا از این قرار است که یکی از شخصیت های اصلی فیلم که "ریک" نام دارد و نقش آن را "همفری بوگارت" بازی می کند مردی امریکایی است که مدت ها پیش به کازابلانکا سفر کرده و در آنجا صاحب کافه ای شبانه می باشد که در کل کازابلانکا شهرت ویژه ای دارد. ویک شخصیت خاصی دارد و تقریبا هیچ کس از گذشته او اطلاعات چندانی ندارد و به دلایل نامشخص قادر به بازگشت به کشورش هم نیست. در کافه ی او از همه قشر مشتری می توان یافت از مردم عادی گرفته تا شخصیت های مهم سیاسی و اداری شهر مثل کارگزاران فرانسوی و یا حتی فرماندهان نازی حاضر در این شهر هم شب هایشان را در این کافه می گذرانند. اگر از ماجراهای سیاسی و البته جالب توجه فیلم بگذرم باید از "ایلسا" سخن بگویم، شخصیت اصلی زن فیلم که نقش آن را "اینگرید برگمن" بازی می کند. ایلسا که خود روزی معشوقه ی ریک در پاریس بوده و چند سال پیش بی خبر او را ترک کرده است، اکنون به همراه شوهرش که خود رهبر جنبش پایداری چکسلواکی است و در فرار از چنگ نازی ها به کازابلانکا پناه آورده در یکی از شبها بی خبر به کافه ریک وارد می شوند و در آنجا ایلسا با ریک روبرو می گردد، یک رویارویی همراه با طغیان احساسات و ادامه ماجرا که دیدن آن بی شک ازخالی از لطف نیست.

...............

+ کارگردان این فیلم مایکل کورتیز است، کارگردان مجاری آمریکاییِ پرکاری که در طول زندگی خود بیش از صد فیلم ساخت که در میان آنها فیلم کازابلانکای او جاودانه گردید. درسال ۱۹۴۲ پس از انتشار این فیلم در کنار استقبال کم نظیر توسط بینندگان موفق به کسب افتخارات زیادی از قبیل جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش اول و مکمل مرد و همینطور بهترین تدوین، موسیقی متن و فیلمبرداری گردید. اما همه این جایزه ها دربرابر جایزه ای که از ماندگاری خود پس از هفتاد و هشت سال دردنیای سینما و در بین مردم گرفته است کم ارزش به نظر می رسد.

++ دیدن این فیلم با دوبله ی قدیمی، که در آن هنرمندان بزرگی چون حسین عرفانی، شهلا ناظریان، خسرو شایگان، پرویز ربیعی و شهروز ملک آرایی هنرنمایی کرده اند لطف دیگری دارد.

نظرات 5 + ارسال نظر
کامشین یکشنبه 7 اردیبهشت 1399 ساعت 01:08

مهرداد جان.
از من می شنوی هرگز فیلم دوبله شده نبین پسرم.
دوبله خیانتی است به اثر.

سلام برکامشین و به عبارتی سلام بر فیلم بین اعظم.
عرضم به حضورت که اگر با دید من به قضیه نگاه کنی داستان کمی متفاوت میشه. به هر حال شما زبون این اجنبی ها رو متوجه میشی و برا زبون نفهم هایی مثل من هم که فیلم زیرنویس باید ببین قضیه طوریه که فیلم زیرنویس رو باید دوبار دید تا بشه به جای نوشته ها کاملا از دیدن فیلم لذت برد.
به این جهت حالا که قراره دو بار ببینم یک بار دوبله و بار دیگر زیرنویس می بینمیا برعکس. البته گاهی فیلم مورد نظر باب میل نیست و به بار دوم نمیکشه.
ممنون از توجهت

zmb دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 ساعت 16:44 http://divanegihayam.blogfa.com

من چقدر فیلم ببین نیستم :|

منم نیستم یا در واقع باید بگم نبودم. اما با این پست ها خودمو ملزم کردم که ببینم حتی ماهی یکی دو فیلم، چون میدونم ارزشش رو داره.

کامشین چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 00:39 http://www.kamsin.blog.ir

مهرداد جان
ما هم فیلم بینی مان را با کازابلانکا شروع کردیم و در آن ایام دانش ما از زبان انگلیسی به اندازه بخور و نمیر بود اما سماجت به خرج دادیم و حتی یک دونه فیلم با زیرنویس فارسی یا دوبله شده ندیدیم. شراگیم خدا بیامرز را سر این موضوع که فیلم سفارشی ما زیر نویس فارسی نداشته باشه، دوبله نباشه، انقدر عذاب دادیم که از دست ما فرار کرد رفت.
شما هم مطمئن باش به زودی به زبان انگلیسی چه چه خواهی زد.استمرار در فیلم دیدن از آدم شکسپیر می سازه. بیا ببین من اخیرا شاعر هم شده ام.

سلام بر کامشین عزیز
باز شما منو با خودت مقایسه کردی که، این یک قیاس مع ال نمی دونم چیه. اصلا از اون روز که من لیست صد فیلمی که تقریباً هیچکدوم رو ندیده بودم نشونت دادم و گفتی جز یکی دو تا همه رو دیدم دچار یاس فلسفی شدم و کلا همه چی رو بوسیدم و گذاشتم کنار اگر همین موضوع را تعمیم دهیم به میزان دانش بخور نمیر آن زمان شما در آن زمان می شود یه چیزی معادل 5 شش ترم کلاس زبان خوندن من
اما خارج از شوخی، چشم، سعی می کنم در این راه قدم بردارم، اما قول نمیدم که از همین اول بدون زیرنویس ببینم چون اونطوری جز چند تا کلمه از کل فیلم چیز دیگه ای نمی فهمم بخدا حالا چهچه ما پیشکش، همین الانش هم نصف پست های وبلاگت که آلوده به زبان اجنبی ها هستند رو نمی فهمم، اوضاع خیلی ناجوره نه؟ اما من استمرا رو در سال 99 پیشه خواهم کرد. امیدوارم نتیجه بگیرم.
خدمت می رسم خانم شکسپیرممنون از توجهت

میله بدون پرچم یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 ساعت 13:08

سلام بر مهرداد
یاد ایام جوانی افتادیم با این پست...
به این فکر کردم که اگر من آن زمان در اروپا بودم و می‌خواستم فرار کنم ممکن بود سر از ایران دربیاورم

سلام
کازابلانکا جدا از ارزش های بسیاری که داره، نام قابل توجه و به یاد موندنی داره و این باعث شده حداقل در کشور ما تقریبا همه ی افرادی که علاقه کمی به فیلم دیدن داشته باشند حتما در آغاز راه اون رو دیدن یا حداقل مثل من بار ها نامش رو شنیدن.
هیچ بعید نیست، من اما فکر کنم از تایلند سر در می آوردم

Fatemeh یکشنبه 12 مرداد 1399 ساعت 14:18

هنوزم نفهمیدم چرا عشق به نرسیدنه....

راستش من هم نمیدونم. شاید به قول سهروردی چون عشق را از عشقه گرفته اند. سری به این یاددشت بزنید:
https://ketabnameh.blogsky.com/1396/11/29/post-44
یا شاید به خاطر توقعات ما از عشق و مغایرتش با دنیای واقعی باشه. اینکه ما واقعاً نمی دونیم چه می خواهیم:
https://ketabnameh.blogsky.com/1398/04/01/post-102

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد