۵_ فیلم سینمایی "بوچ کسیدی و ساندنس کید" (۱۹۶۹) _ جورج روی هیل

پس از گذراندن لحظاتی در باراندازِ جناب الیا کازان، این بار پانزده سالی به جلو رفتم و در سال 1969 میلادی سری به یک فیلم وسترن زدم. فیلمی از یک کارگردان پرافتخار که البته نامش تا پیش از این برای من ناشناخته بوده است.

جناب جورج روی هیل در سال 1921 میلادی در ایالت مینه سوتای امریکا به دنیا آمد و در طول زندگی 81 ساله خود 14 فیلم سینمایی ساخت. فیلم هایی که در جشنواره های معتبر سینمایی بارها نامزد بهترین ها گشتند و مجموعاً 13 جایزه اسکار، 9 جایزه بفتا و 4 جایزه گلدن گلوب به ارمغان آوردند. اما برسیم به فیلم "بوچ کسیدی و ساندنس کید" که ششمین ساخته ی این کارگردان است، این فیلم با نویسندگی ویلیام گلدمن و با بازی پل نیومن و راربت ردفورد در سال 1969 ساخته شد. بوچ کسیدی و ساندنس کید نام دو شخصیت اصلی داستان است که نام فیلم را هم به خود اختصاص داده اند. بوچ و ساندنس دو کابوی شاد و سرخوش هستند و بین آنها رابطه دوستیِ عمیقی نیز برقرار است. آنها از آخرین بازماندگان نسلی از مردم امریکا هستند که حتی بینندگان فیلم های سینمایی وسترن هم به دیدن آنها عادت دارند، مردان عصیانگری که در آن دوران با یاغی گری به همه خواسته هایشان می رسیدند، همان نسلی که بالاخره یک روز مجبور شدند از اسب هایشان پیاده شوند و اسلحه های خود را از کمر باز کنند. اما در این میان افرادی همچون بوچ و ساندنس هم وجود داشتند که قرار نبود زیر بار این زندگی جدید بروند و نمی خواستند به همین آسانی بر افسانه های شور انگیز کابویی خود پایان دهند و همواره برای این جنگیدند.

آنها قبل از آغاز فیلم از راه سرقت از بانک ها روزگار می گذراندند و البته سارقان بسیار مشهوری هم بودند اما تحت تاثیر گام هایی که برای رسیدن به تمدن در این کشور گذارده شد و با پیشرفت روز افزون تدابیر امنیتی بانک ها کار برای بوچ و ساندنس سخت شده بود و  اصطلاحاً دیگر یک سرقت تر و تمیز و قسردر رفتن از مهلکه به آسانی امکان پذیر نبود. به همین جهت آن ها به راهزنی و سرقت از قطار(بخصوص قطار های حمل پول بانک ها) روی آوردند و بیننده را در ابتدای فیلم به تماشای چند سرقت پرشور و البته با طراوت* میهمان کردند. اما خب طبیعتاً بانکدارها هم همینطور دست روی دست هم نمی گذاشتند تا هر نوبت شامل خالی شدن صندوق هایشان در قطار ها باشند و به این جهت دست به دامن کلانتر شدند. گویا کلانتر هم مدت هاست در پی بوچ و ساندنس بوده و هیچوقت هم ردی از آنها نیافته تا این که بالاخره دسته ای از سواران زبده را استخدام می کند و به کمک یک سرخپوست رد این زوج دوست داشتنی را می زند و به تعقیب آنها می پردازد، تعقیبی که گویا دستور کارش دستگیری نیست و  اصطلاحاً قرار است ترتیب سارقان را بدهند تا بالاخره به کابوس طولانی سرقت ها در منطقه پایان یابد.

و اینگونه است که بخش اعظم فیلم آغاز می گردد، بخشی که شامل گریز این زوج محبوب و دوست داشتنی و اتفاقاتی است که در این مسیر برای آنها می افتد.

....................................

* واژه هایی نظیر شاد و با طراوت که در این یادداشت به کار بردم شاید به نظر درکنار سرقت، تیر اندازی، انفجار دینامیت و مواردی از این دست همخوانی معقولی نداشته باشد، اما احتمالاً شما هم بعد از دیدن فیلم در این مورد به من حق خواهید داد. البته جورج روی هیل به عنوان کارگردان این فیلم نگران این معجون کمدی، درام، حمام خون و خنده اش نبود و درباره فیلم اش گفته است: "اینکه چقدر خراب کرده ام، اهمیتی ندارد، چون خودِ مصالح به اندازه کافی عالی است، اگر لحظه ای که نشان می دهم واقعی و باورپذیر باشد، فیلم با بیننده ارتباط برقرار می کند."  که البته برقرار هم کرده است.

......

این فیلم در سال 1969 برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی (ویلیام گلدمن)، بهترین فیلمبرداری (کنراد هال) بهترین موسیقی متن (برت باکاراک) و همچنین بهترین ترانه (برت باکاراک و هال دیوید) گردید، ترانه ی یاد شده "قطرات بارانی که مدام روی سرم می بارد"(Raindrops Keep Falling On My Head) نام داشت، در ابتدا پیشنهاد خواندن این ترانه به باب دیلن داده شد که پس از رد کردن این پیشنهاد این فرصت برای بی جی توماس فراهم شد تا محبوب ترین ترانه ی زندگی حرفه ای خود را بخواند. اگر به یوتیوب دسترسی دارید می توانید این ترانه زیبا را دقیقاً با تصاویری که در فیلم حین خواندنش به نمایش درآمده از اینجا بشنوید و ببینید. همچنین ترجمه این ترانه را هم می توان در اینجا خواند. اگر به یوتیوب دسترسی ندارید هم می توانید از اینجا تنها ترانه را بشنوید.

پی نوشت: فیلم بعدی که به امید خدا درباره آن با هم صحبت خواهیم کرد یکی از دو فیلم "کازابلانکا" یا "پل رودخانه کوای" خواهد بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
بندباز دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 07:35 https://dbandbaz.blogfa.com

سلام
هر وقت صحبت از فیلم های وسترن می شه به یاد دایی م می افتم. عاشق این سبک فیلم هاست.
خواستم بگم ندیدم این فیلم رو اما اسم کازابلانکا رو آوردی... فوق العاده ست! خواهی دید.

سلام بر بندباز گرامی
اگر اهل دیدن فیلم های وسترن هم نیستی بهت دیدن این فیلم رو توصیه می کنم. فیلم خوب و سرگرم کننده ایه.
دایی محترم هم سلامت باشند.
کازابلانکا و پل رودخانه کوای رو دیدم. هر چند من تا الان با فیلم های اون دوره زیاد ارتباط برقرار نکردم اما حق داری فیلم خوبی بود. بی شک از همه عاشقانه های دیگه ای که در اون دوره ساخته شده و من چند تاشو دیدم قشنگ تر بود.

نرگس پنج‌شنبه 21 فروردین 1399 ساعت 16:52

من همیشه وسترن رو دوست داشته و دارم ! اما این فیلم ویژگی های خاصی داشت ! کابوهایی که دزدن اما دوست ندارن آدم بکشن و دقیقا سرخوش ! همه المان های فیلم خوب بود . ممنون از اطلاعت خوبی که گذاشتی

سلام
درسته این وسترن دید قبلی ما نسبت به فیلم های وسترن عوض میکنه.جدا از نظر کارشناس ها یکی از بهترین فیلم هایی بود که در این ژانر دیدم
خواهش می کنم ممنون از توجه شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد