همسر دوست داشتنی من - سامانتا داونینگ

در حالت عادی خواندن یک کتاب پانصد صفحه ای آن هم در روزهای شلوغ پایان سال برای شخصی مثل من تقریباً غیر ممکن به نظر می رسد. برای همین غالباً خودم را در چنین روزهایی گرفتار چنین کتابهای حجیمی نمی کنم. اما اینکه چه اتفاقی افتاده که حالا در کمتر از یک هفته موفق به خواندن کتاب حجیم "همسر دوست داشتنی من" شده ام برای خودش داستانی دارد، این که سراغ این کتاب رفتنم در ابتدا به خاطر شناختی بود که از مترجم خوب کتاب داشتم به جای خود اما یکی از دلایل این سرعتم در خوانش، بی شک همخوانی با حسین عزیز نویسنده وبلاگ میله بدون پرچم بود، البته از کشش بالای داستان کتاب که می تواند یکی از دلایل اصلی باشد هم نباید غافل بود، و همینطور دست و پنجه نرم کردن من در یک هفته گذشته با آنفولانزای مشکوک به کرونا و قرنطینه در رختخواب و کتاب و تب و باز هم کتاب. بله، همه این ها دست به دست من دادند تا خواندن کتاب را در زمانی بسیار زودتر از چیزی که مورد انتظارم بود به پایان برسانم.
رمان "همسر دوست داشتنی من" یکی از کتابهای داغ و تازه از تنور درآمده ی دنیای ادبیات داستانی به حساب می آید چرا که این تریلر امریکایی که گویا اولین رمان خانم سامانتا داونینگ هم هست طبق اطلاعات  موجود درسایت گودریدز برای اولین بار در ۲۶ مارس سال ۲۰۱۹ منتشر شد، با توجه به اینکه امروزدر تقویم میلادی 15 مارس سال 2020 بود یعنی هنوز یکسال هم از انتشار این کتاب  نگذشته و از انتشار نسخه ترجمه اش به زبان فارسی هم که توسط خانم سحر قدیمی انجام شده تنها چند ماه می گذرد. همانطور که اشاره شد این رمان یک تریلر به حساب می آید، واژه تریلر که شناخت من از آن پیش از این در حدی بود که مرا به یاد تریلی می انداخت واژه ای است که در ادبیات و سینما بسیار به کار می رود و در واقع یک ژانر یا گونه به حساب می آید، تریلر به داستان های پر ماجرا و هیجان انگیزی  گفته می شود که برای تماشاگر تعلیق ایجاد می کنند. غالباً داستان های جنایی یا ترسناک هستند که چنین خواصی دارند و به همین جهت داستان تریلر ها اغلب اطراف همین موضوعات می گردد، اما در چند دهه اخیر داستانک های معمایی و روانشناسانه هم در ادغام با داستان اصلی تریلرها ارائه شده و زیر ژانری مثل تریلر روانشاسانه را به وجود آورده است که بنظرم شاید بتوان اولین رمان داونینگ را هم در آن دسته قرار داد.
درباره داستان این کتاب نمی توان زیاده سخن گفت، البته اگر راستش را بخواهید اندک هم نمی توان گفت، دوستانی که اهل تریلرخوانی باشند این سخن مرا درک می کنند، هرچند من خودم هم تا پیش از این اهلش نبودم. مثلا درباره این کتاب می توانم بگویم این یک رمان عاشقانه ی خاص است، یا مثلا می توانم بگویم این یک رمان جنایی خاص به حساب می آید یا مثلاً تا حدودی یک رمان معمایی، اما بگذارید با هم نگاهی به پشت جلد کتاب بیندازیم و یادداشتی که در پشت جلد  آورده شده را بخوانیم:
ماجرای عاشقانه ی آدم های معمولی اغلب شبیه هم است. زنی جذاب سر راهتان سبز می شود. به یکدیگر دل می بازید. بچه دار می شوید. خانه می خرید. بزرگ ترین رویا ها و سیاه ترین رازهایتان را با یکدیگر در میان می گذارید. کم کم حوصله تان سر می رود.
در واقع این تمام چیزی است که می توان درباره این کتاب پیش از خواندن آن گفت. همین، نه چیزی بیشتر.
 بی شک در آینده ی نه چندان دور این کتاب بیش از این در میان خوانندگان وطنی شناخته شده و بیشتر خوانده خواهد شد و من باقی گفتنی ها و گپ و گفت ها را می گذارم برای آن دوستانی که کتاب را خوانده اند. چرا که مطمئنم دوستداران یک رمان تریلر خوب بدون نیاز به این یادداشت هم کتاب را پیدا خواهند کرد و خودمانیم من هم در حال حاضربرای بیشتر سخن گفتن درباره این ژانر نیازمند تجربه ی خوانش بیشتری از این ژانر سرگرم کننده هستم.
بی تعارف باید بگویم که هرچند این ژانر، ژانر مورد علاقه ی من به حساب نمی آید اما باید اعتراف کنم اگر دلتان برای یک کتابخوانی سرگرم کننده آن هم بصورت بی وقفه تنگ شده باشد، می توانید روی این کتاب شدیداً حساب کنید. اگر به رمان های تا حدودی جنایی هم علاقه مند باشید حتماً خواندن این رمان شما را سر ذوق خواهد آورد و به قول نویسنده وبلاگ میله بدون پرچم چنین کتابهایی حتماً موتور کتابخوانی شما را گرم خواهد کرد.
یادداشت میله بدون پرچم درباره این کتاب که به مراتب یادداشت کامل تر و بهتری از این یادداشت می باشد را می توانید از > اینجا <  بخوانید.
........
مشخصات کتابی که من خواندم: ترجمه سحر قدیمی، نشر ثالث، چاپ اول 1398، در 770 نسخه و در499 صفحه
نظرات 10 + ارسال نظر
میله بدون پرچم چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 12:55

سلام بر مهرداد
اول اینکه چه عکس خوبی
خود این عکس هم به تنهایی می تواند گویا باشد. به این فکر افتادم که بعد از کرونا بیشتر به این مقوله عکس فکر کنم و عکسهای بهتری در وبلاگم بگذارم.
و اما بعد, مقوله سرگرم شدن... الان در این ایام قرنطینه و کرونایی ما راحت تر درک می کنیم که یکی از کارکردهای مهم ادبیات همین امر است. کارکردی که نباید با خجالت و شرمندگی از آن یاد کرد.
شما یادتان نمی آید اما بد نیست بدانید اوایل انقلاب تا مدتها روزنامه ها جدول کلمات متقاطع را حذف کرده بودند چون عقیده بر این بود که جدول مایه سرگرمی است و سرگرمی هم امری مذموم و ضد انقلابی است! این شاید در ناخودآگاه خیلی ها حک شده باشد که سرگرمی چیز خوبی نیست و به همین خاطر است که وقتی دوربین گزارشگر و خبرنگار می رود سراغ مردم و از آنها می پرسد که کتاب می خوانید عمدتاً علایق کتابخوانی خود را مقولات علمی عنوان می کنند!! و می دانیم که این یعنی اصلاً کتاب نمی خوانند
دوست داشتم در این ایام پنج شش تا کتاب اینجوری بخونم

سلام بر میله بدون پرچم عزیز و عرض پوزش مجدد بابت تاخیر در پاسخگویی به این پیام. حال و احوال روزهای کابوس واری که بر ما گذشت رو کع میدونی، البته خداروشکر اوضاع کمی رو به بهبودی رفته، اما چون جوابم به شما خیلی طولانی بود نشد زودتر از این پاسخگو باشم.
در رابطه با عکس عرضم به حضور عزیزت که من ایده اصلی رو از جلد نسخه زبان اصلی کتاب گرفتم که به نظرم جلد مناسبی هم هست چرا که اون کارد روی جلد کتاب که در عکس من تبدیل به ساتور شده تضاد لازم با نام کتاب رو ایجاد میکنه و خواننده ای که از کتاب هیچ چیزی نمیدونه تحت تاثیر نام کتاب غافلگیر( از نوع بدش) نمیشه و با دیدن کارد به هر حال میفهمه با چه جور کتابی طرفه، هر چند تو همون صفحات ابتدایی کتاب هم متوجه این موضوع میشه اما بحثم نگاه اول تو کتابفروشی قبل انتخاب و خریده. با اینکه طرح جلد نسخه فارسی طرح قشنگیه اما من در اون هیچ ربط درستی به داستان نمیبینم و انگار ناشر با یه شیطونی خاصی بجای ایجاد تضاد لازم با نام کتاب عمداً طرح و عکسش رو به اون حسی که نام کتاب برای مخاطب در نگاه اول تداعی میکنه نزدیک تر کرده و من موافقش نیستم، نظر تو چیه؟
و اما مقوله سرگرم شدن، اگه این قضیه جدول رو همین پنج سال پیش هم بهم میگفتی بهت میخندیدم و باورم نمی شد اما حالا بعد از داستان های مختلفی که بر سرمون اومده مثل روغن بنفشه و امثالهم به راحتی باورش میکنم و میدونم از اینا خیلی چیزای دیگه هم بعید نیست. بگذریم، اما حق داری والا راستش ما اصلا در این زمینه بد تربیت شدیم، اصلا ناخودآگاه با خوندن چنین کتابهایی عذاب وجدانی ناخواسته میاد سراغمون که خود به خود هر چی کیف و لذتی که داریم از خوندن کتاب می بریم رو خراب میکنه میره پی کارش. اصلا انگار برا ما جا انداختن که رمان وقت تلف کردنه مگه اینکهررمان که میخونیم باید فقط فلسفی باشه و کلاً باهاش یه چیز قلمبه سلمبه دستگیرمون بشه. بابا ما قراره زندگی کنیم. اتفاقا اوایل راه رمان خوانی من وقتی تو رفیقا مورد تمسخر قرار می گرفتم اینطور قانعشون می کردم که مگه شما فیلم و سریال نمی بینین تو اوقات فراغت، منم تو اون اوقات داستان میخونم، اون موقع دیگه هر چیزی که نمیدونستم کتابخونیمو تو سرم نمیزدن البته اگه من الان بودم اصلا قانعشونم نمی کردم.

اما خواستم از این ژانر بگم، من بازم باید به این ژانر برای خورم فرصت بدم، پس باز هم خواهم خواند. فقط مدل جناییش باید یک مدل غیر از این باشه. پلیسی مثلا .
راستی سال نو هم بر حسین آقای عزیز خودمون مبارک امیدوارم سال پیش رو سالی سرشار از سلامتی و دلخوشی برای خودت و خانواده ات باشه، حالا دیگه با این شرایط میدونیم این دو تا کم نعمت هایی نیستند.

zmb چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 18:02 http://divanegihayam.blogfa.com

سلام
چون کلا دارید بهتر میشید جای نگرانی نداره اصلا،
فقط رعایت کنید که کسی نگیره از شما، چون ظاهرا در آدم های مختلف رفتار این ویروس فرق داره
البته به میزان آلودگی هم ربط داره میگن
هیچ آزمایش دیگه ای نمیگیرن، با عکسبرداری مجدد هم این مساله هست که باید برید تو محیط آلوده، بنابراین نرفتن بهتره
فقط به من گفتن تا وقتی سرفه داری قرنطینه باش، ما هم داریم رعایت می کنیم
من هفته ی اول تب و لرز و بیحالی و بدن درد خیلی زیاد داشتم، که هر روز یه جای خیلی بی ربط درد میگرفت، مثلا یه نقطه روی ساق پا یا نقطه ای روی سرم، خیلی شدید، بعد از شش روز سرفه هام‌شروع شد، یه چند روز حالم همچنان نامساعد بود. و الان فقط سرفه دارم. دارو هم تموم شده و دیگه چیزی نمی خورم، فقط قرنطینه رو رعایت می کنم

سلام
از زمان نوشتن این پیام توسط شما تا امروز پنج روز گذشته و من تقریبا خوب شدم اما مادر هنوز درگیر این بیماریه و اوضاعش برای من نگران کننده اس. امیدوارم سلامتی هرچه سریعتر روی خودش رو بهش نشون بده.
ممنون از همدلی شما. امیدوارم دیگر حالتان خوبِ خوبِ خوب شده باشد.

دریا سه‌شنبه 5 فروردین 1399 ساعت 02:41 http://jaiibarayeman.blogfa.com/

سلام دوست عزیزم
میخواستم دربارۀ علاقه ام به این ژانر کتاب بنویسم که کامنت ها و جواب شما را خواندم.
خداروشکر که سلامتید و امیدوارم و آرزو میکنم هرچه سریعتر مادرتان هم حالشان بهتر شود و خبر سلامتی کاملشان را از شما بشنویم. امیدوارم همیشه سلامت و خوب باشید دوست گرامی

سلام بر دوست فرهیخته ام
سال نو شما مبارک باشه، امیدوارم سال پیش رو سالی سرشار از سلامتی و دلخوشی برای شما و خانواده تون باشه.
ممنون از شما. توکل به خدا. انشااله که بزودی بهبودی حاصل میشه. سپاس از امید و آرزوی شما.
حالا قصد داشتید درباره این ژانر چه بگویید، بفرمائید.

ماهور سه‌شنبه 5 فروردین 1399 ساعت 02:58

سلام
چرا این ژانر که خیلی خوبه!!!

کتاب خیلی سرگرم کننده است که به نظر من هم خیلی فاکتور خوبیه برای کتاب
و ترجمه ی خوبی داره ممنون از خانم سحر ، مشتاقم ترجمه های دیگرشونم بخونم

سلام و پوزش بابت این تاخیر در پاسخگویی
درباره این ژانر شاید چون من در مجموع آدم خیلی خشنی به حساب نمیام این جور داستان ها خیلی با روحیاتم سازگار نیست. البته خواهان کششش هستم. البته من برای خودم باز هم به این ژانر فرصت میدم اما اینبار سراغ یه مدل پلیسی کارآگاهیش خواهم رفت.
درباره ترجمه هم با این که من سر رشته ای در این رابطه ندارم اما بسیار از ترجنه راضی بودم و هیچ مشکلی در اون ندیدم، براش آرزوی موفقیت دارم. یک کتاب پلیی به نام مرگ یک پیام آور با ترجمه ایشون دارم شاید فرصت بعدیم با این کتاب باشه

شیرین سه‌شنبه 5 فروردین 1399 ساعت 22:47

سلام مهرداد خدا بد نده! امیدوارم رفع کسالت شده باشه. عجب روزهایی هستند ... و صد البته که عشاق کتاب حتی چنین اوقات سختی رو هم به لذت کتابخوانی می گذرونند.
امیدوارم هر چه سریعتر بهتر بشی و سلامت

سلام بر شیرین وظیفه شناس
خداروشکر من بهترم و مادر هم به لطف خدا گویا رو به بهبودیه.
اگر من رو از عشاق کتاب به حساب بیاری باید بگم اان حدوداً ده روزی هست که حتی یک خط هم کتاب نخوندم و امیدوارم که بتونم زودتر به این استخوان درد پایان بدم.
ممنونامیدوارم تو هم این روزهای سخت رو به سلامت بگذرونی.

اسماعیل بابایی چهارشنبه 6 فروردین 1399 ساعت 09:32 http://fala.blogsky.com

درود!
سال نو رو خدمت شما تبریک می گم؛ امید که در کنار عزیزانتون شاد باشین همیشه.

سلام بر جناب اسماعیل بابایی بزرگوار.
ممنونم از لطف شما، سال نو شما هم مبارک باشه، من هم برای شما و خانواده ات سالی سراسر سلامتی و دلخوشی آرزو میکنم.
به امید خدا بزودی برای عید دیدنی به وبلاگ شما سر خواهم زدسپاس از لطفت

دریا چهارشنبه 6 فروردین 1399 ساعت 12:06 http://jaiibarayeman.blogfa.com/

میخواستم بگم سبک جنایی،پلیسی کارآگاهی رو خیلی دوست میدارم
نوجوان که بودم رمانتیکها دلمان را زدند! از اون زمان به بعد نه تنها کتاب بلکه فیلم های رمانس هم از علائقم بیرون رفت. دلیلش هم خیلی مشخص بود؛ بشدت عقل ستیزه
اما همون زمان کتابهای معمایی جنایی مثل آثار آگاتا کریستی و کانن دویل من رو از ورطه دلزده شدن از رمان نجات داد و در ادامه رمانهای کلاسیک.
میخوام بگم هنوز هم هیچکاک و آگاتا کریستی منو به وجد میارن. جدا که از خوبان روزگارانند

سلام مجدد و عرض پوزش بابت این تاخیر در پاسخگویی خدمت دوست گرامی ام
من چون در کودکی و نوجوانی خیلی هم کتابخون به حساب نمی اومدم برای همین خیلی از این مدل کتاب ها که مورد پسند اغلب کتاب خوان ها در آغاز راه بوده رو نخوندم و از یه زمانی به بعد افتادم وسط کتاب های دیگه. اما مدتیه دارم سعی می کنم به خودم این فرصت رو بدم که مدل های مختلف این ژانر رو امتحان کنم.
کششم به خوندن آثار کانن دویل بیشتر از آگاتا کریستی هست. اما حتما اگر فرصتی دست داد از هر دو نویسنده امتحان خواهم کرد.
ممنون از توجه شما دوست عزیز و متشکر از اینکه نظرت درباره این ژانر رو گفتی

سحر پنج‌شنبه 7 فروردین 1399 ساعت 11:38

سلام بر مهرداد عزیز،
من هم سال نو را به شما و تمام دوستان این صفحه تبریک میگویم و سال خوبی برایتان آرزو میکنم.

ممنونم که وقت گذاشتی و این کتاب را خواندی، با این که میدانم ژانر مورد علاقه ات نیست. از معرفی کتاب در اینجا هم سپاسگزارم، لطف و توجه دوستانی مثل شما آدم را به ادامۀ کار دلگرم میکند.

مادر هم حتما به زودی خوب خواهند شد، نگران نباش

سلام بر سرکار سحر گرامی
من هم برای شما سال جدید را سالی سراسر موفقیت و سلامت آرزو میکنم .
بی شک از این وقت گذاشتن و کتاب خواندن بیشتر از دیگران خودم بهره بردم و سرگرم شدم، تا به حال رمان جنایی این فرمی نخونده بودم و به هر حال باید تجربه اش می کردم و از این تجربه ناراضی نیستم و جا داره بابت این ترجمه خوب و همینطور آشنایی من با این کتاب از شما دوست عزیز تشکر کنم. به این دلگرمی و انتشار ترجمه ها و موفقیت های بیشتر امیدوارم.
بابت احوالپرسی و امیدواری هم متشکرم، خداروشکر بهترند

zmb یکشنبه 10 فروردین 1399 ساعت 19:15 http://divanegihayam.blogfa.com

سلام
امیدوارم خوب باشید
مادرتون حالشون بهتره؟

سلام بر دوست روزهای سخت
متشکر از لطف شما، خدارو شکر برای من تقریباً بهبودی حاصل شده و یکی دو روزیه که وسط این تعطیلی ها و خطرات مراکز درمانی دندون درد اومده سراغم با این زجری که ما کشیدیم باید از خیر این دندون حالا حالا بگذرم و تحملش کنم.
درباره مادر هم تب 24 ساعته و سر درد تقریباً رهاش کرده و تنها گاهی میاد سراغش و بی اشتهایی هم تا حدودی رفع شده و تنها ضعف و کمی بدن درد و سرفه ها همراهش هستند و گویا خدارو شکر قضیه به خیر گذشته. امیدوارم شما هم تا به حال خوب خوب شده باشید.

zmb دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت 11:27

سلام
من خوب خوبم، الا سرفه ها، ریه ظاهرا آسیب که می بینه، مدتی طول می کشه ترمیم بشه،
برای مادرتون نگران بودم، خیلی خوشحالم که رو به بهبود هستند، یک هفته ی دیگه اوضاع خیلی بهتر خواهد شد.

دندان درد! به هیچ جا عجالتا مراجعه نکنید :))

سلام
خداروشکر
خیلی خوشحالم که شما موفق شدی این بیماری رو شکست بدی. امیدوارم مادر هم بزودی سرحال بشه و این سرفه ها هم دست از سر شما و همه برداره. البته بابت همین هم خدارو بسیار شاکرم چون اون روزهایی که ما از این بیماری دیدیم اینا اصلا دربرابرش اهمیتی نداره.
امیدوارم همه مردم زودتر از شر این بیماری خلاص شن و برای همه بیماران آرزوی سلامتی دارم.
حتماً به هیچ جا مراجعه نخواهم کرددر حالت عادی هم با دندانپزشکی مشکل داشتم حالا که دیگه عمرا برم، فعلا به مسکن و آنتی بیوتیک در حال مبارزه ام. کرونا تا حدودی پوست کلفتمون کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد