اگر رمانها و داستانهای کوتاه ایرانی را طبق دسته بندی یکی از دوستان به دو دسته تقسیم کنیم که دسته اول را رمانهای منتشر شده در بیست سال اخیر و دسته دوم را رمان های منتشر شدهی پیش از آن تشکیل دهد. با این اوصاف در کنار اعتراف به این نکته که خواندههای من از هر دو دستهی یاد شده بسیار اندک بوده، باید بگویم مواجهه و تجربه اندکم با کتابهای دسته اول یعنی رمانها و داستانهای کوتاه مطرح ایرانی منتشر شده در بیست سال اخیر نشان داده که غالباً این کتابها به جای قصه گو بودن و شیرینی حاصل از آن، تلاش بسیاری در ایجاد پیچیدگی در داستان و روایت داشته اند، پیچیدگیهایی که به دفعات مورد پسند و ارزش گذاری جشنوارههای ادبی بوده و البته باعث رنجش و دلزدگی خواننده ای مثل من شده است. باز هم تاکید می کنم که خواندههای من بسیار اندک بوده و این یادداشت صرفاً یک نظر شخصی است. اگر عنوان می کنم دلزده منظورم دقیقاً معنای حقیقی همین کلمه است چرا که مطمئنم خوانندهای که داستانخوانی را به تازگی شروع کرده با خواندن این دسته از داستانها نه تنها احتمالاً قید خواندن داستانهای وطنی را خواهد زد بلکه شاید پس از مواجه شدن با چنین پیچیدگیهایی دورِ ِداستانخوانی یا حتی کتابخوانی را نیز خط بکشد. می دانم در این لحظه بسیاری از خوانندگان این یادداشت دوست دارند به من بگویند که این چه حرفهایی است که می زنی ای مردک کمدان، اصلا به تو چه مربوط است که با دانش اندکات درباره یک جریان ادبی تعیین تکلیف کنی؟ یا شاید دوست داشته باشند به من بگویند چرا حکم صادر میکنی پسر جان؟ مگر نه اینکه باید همه جور آثار برای همه جور سلیقه وجود داشته باشد؟. پس با این اوصاف من در همین جا این بحث را درز می گیرم یا بهتر است بگویم خلاصهاش میکنم. داشتم خدمتتان عرض می کردم در پی همین تجربههای ناموفق و با معرفی یکی از دوستان به مصاحبهها و یادداشتهایی برخوردم که مربوط به کتاب "برج سکوت" نوشتهی "حمیدرضا منایی" بود. جدا از تعریف و تمجیدهای معمول، در مصاحبهی نویسندهی این کتاب سخنانی خواندم که بسیار مشابه با آنچه بود که تا اینجای یادداشت به خدمتتان عرض کردم، البته او (منایی) با لحنی بسیار تندتر از این حرفها سخن گفته بود و مثلا در مصاحبهای گفته "جوایز ادبی یکی از زخم های عفونت کرده ادبیات ایران است" یا در جایی دیگر گفته است: "با یکی از دوستانم از جایزه گلشیری میآمدیم که به او گفتم از کتابهای بی سر و ته که خوشخوان نیستند خسته شدهام و می خواهم یک کتاب هزار صفحهای خوشخوان بنویسم. او به من خندید ولی من رفتم و با تحقیقات میدانی چنین کتابی نوشتم." به هر حال ایشان هفت سالی از زندگی خودش را صرف نوشتن چنین رمانی کرد و در این روزگارِ رمانهای کمحجم، کتابی هزار صفحهای و 3 جلدی منتشر نمود.
سرتان را درد نیاورم به هر حال همهی مواردی که بیان شد مرا بر آن داشت تا با امید فراوان به سراغ کتاب "برج سکوت" بروم و آن را بخوانم. اما فارغ از اینکه درطول خواندن یا شنیدن این کتاب چه بر من گذشت، چند دقیقه پس از به پایان رسیدن کتاب پیامی به یکی از دوستان که کتاب را خوانده بود فرستادم و برایش نوشتم: کتاب برج سکوت، بهترین کتاب برای بد کردن حال خوانندهاش است. این برداشت اولیه من از کتاب بود. البته قرار نیست با برداشت ثانویه هم معجزهای رخ بدهد، با این حال درادامه مطلب درباره این موضوع و همینطوردرباره داستانِ کتاب چند خطی خواهم نوشت.
مشخصات کتاب: نشر نیستان - سال انتشار1396در 3جلد و در 1033 صفحه- سال انتشار نسخه صوتی 1398 در 33 ساعت و چهل و پنج دقیقه - راوی حامد فعال. این کتاب، اول بار در سه جلد با نام های : نمایش مرگ، دیوارهای شیشهای و مرز دیدار روشنان منتشر شده و در چاپ بعدیاش در یک جلد 800 صفحه ای به چاپ رسیده است.
ادامه مطلب ...