باز هم بازگشت من به هالیوود و این بار سفر به سال 1977 و اولین تجربهی من در دیدن یکی از آثار وودی آلن به نام "آنی هال" که معروف ترین و به اعتقاد بسیاری از منتقدان بهترین فیلم این کارگردان به حساب میآید.
آلوی سینگر شخصیت اصلی فیلم که نقش آن را وودی آلن بازی می کند در همان ابتدای فیلم روبه دوربین ایستاده و با بیننده درباره فیلمش سخن می گوید بطوریکه مشکل میتوان تشخیص داد که خود آلن در حال حرف زدن با بیننده است یا این آلوی سینگر است که سخن می گوید. اما خیلی زود سینگر خودش را معرفی می کند و می گوید که او هم (مثل آلن) یک کمدین است اما کمدینی ناموفق. می گوید که این فیلم گرچه کمی طنازانه به نظر میرسد اما در حقیقت فیلمی است که قرار است با ما سخن بگوید. آلوی سینگر کمدینی عصبی و عاشق پیشهای است که به نظر نمیرسد بتواند از پس تمام مشکلات زندگیاش بربیاید، او یک آزادیخواهِ روشنفکر است که در زندگی همواره به دنبال آرمانهایش میگردد و در واقع در اکثر موارد هم به هیچکدام از آنها دست پیدا نمی کند.
با این همه او طرز فکر جالب توجهی دارد و در همان ابتدا بعد از تعریف کردن این جُک : "یه جُک قدیمی هست که میگه: «دوتا پیرزن در یک منطقه کوهستانی بودن که یکیشون میگه میدونی غذای اینجا واقعآ وحشتناکه ! اون یکی میگه آره، ولی همونشم به آدم کم می دن...! »" می گوید: -خُب طرز فکر من هم در مورد زندگی دقیقاً همین طوره؛ زندگی پر از تنهایی، نکبت، زجر کشیدن و ناراحتیِ... تازه خیلی زود هم به آخر می رسه! "
اما ماجرای فیلم از چه قرار است:
سینگر در همان سخنرانی آغازینش می گوید که به تازگی از عشقش (آنی هال) که نقش آن را دایان کیتون بازی می کند جدا شده، این در صورتیست که به قول خودش آن دو تا یکسال پیش عاشق یکدیگر بودهاند. در واقع در این فیلم، شخصیت اصلی داستان (سینگر) سعی میکند به همراه من و شمای بیننده، کنکاشی در زندگی و روابط شخصی خودش در چندسال گذشته داشته باشد تا شاید اینگونه به دلایل عدم موفقیت خود در رابطه هایش پی ببرد. او حتی پای را فراتر گذاشته و در این مسیر سعی می کند به این پرسش مهم پاسخ دهد که "هدف ما از زندگی بخصوص در رابطه هایمان چیست؟"
"روابطی که آنها را آغاز میکنیم و چندی بعد به خود میگوییم چه اشتباه بزرگی بود، چرا چنین کاری کردم، کور بودم. به خاطر آزادی عملهایی که رابطه از ما گرفته، به خاطر مشکلات احتمالی کوچکی که برایمان بوجود آورده و یا دلایل دیگر خیلی زود آن را قطع میکنیم چون هدف بزرگ و اصلی این روابط را فراموش کردهایم، هدف از زندگی زناشویی زن و مرد فقط و فقط چند نیاز غریزی نیست، بوجود آوردن زندگی جدید و نیرو بخشیدن به آن است که متاسفانه در بین خواستههای سطحی افراد جامعه امروزی دیگر معنایی ندارد."
.................
+ این فیلم جایزه بفتا و اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کرده است.
پی نوشت: این فیلم در میان علاقه مندان به سینما فیلم محبوبی به حساب می آید، اما خب با سیلقهی من چندان سازگار نبود. با این حال علاقهمندم که فیلم"نیمه شب در پاریس" را هم از این کارگردان امتحان کنم.
بین آنی هال و نیمه شب در پاریس سی و خرده ای سال فاصله است. درست به همین اندازه هم وودی آلن عوض شده. البته نه بهتر شده نه بدتر اما آنی هال یک چیز دیگه است. من شوخی های فیلم را خیلی دوست دارم. علی الخصوص جایی که وودی آلن برای اثبات حرفش در مورد مارشال مک لوهان خود مارشال را می اره جلوی دوربین. فیلم برای اسناب های روشنفکر دهه هفتاد ساخته شده.
سلام بر کامشین عزیز و ممنون از لطف و حضورت
راست میگی به این سی و خرده ای سال دقت نکرده بودم. من برخلاف خیلی از بینندگان این فیلم اصطلاحاً نتونستم ارتباط زیادی با فیلم برقرار کنم و خیلی خودمونی باید بگم به دلم نچسبید. حالا بعد از اینکه نیمه شب در پاریس رو دیدم به نظرم باید دوباره آنی هال رو هم ببینم.
باز هم سپاس از توجهت
آنی هال معرکه ست؛ به نظرم اوج کار و نمونه ی شاخص شوخی های وودی آلن هست.
برای من اینطور نبود
باید بیش از این آثار وودی آلن ببینم و پس از آن مجدداً به سراغ آنی هال بروم.
ممنون از حضور و توجه شما دوست عزیز
من اصلا فیلم ببین نیستم. خیلی سخت و خیلی کم فیلم دیده ام. فکر می کنم آدم باید به خودش بیشتر فرصت زندگی کردن بدهد اما مساله آنجاست جا و فرصت برای زیستن کم می آوریم، حوصله مان سر می رود و فیلم میبینیم و کتاب می خوانیم... دلم می خواهد در این باره خوب فکر کنم و بعد بنویسم... الان مدتی ست به این فکر می کنم، از مقایسه خیلی زندگی کرده با آدمی که خیلی فیلم دیده و کتاب خوانده... کدامیک بهتر می فهمند
سلام بر دوست همتختی من یا مثلاً هم کرونایی من

این هم می تواند واژهای جدید باشد، به هرحال من و شما در ابتدای راه این بیماری به اشکال مختلف با آن مواجه شدیم و خوشبختانه آن را شکست دادیم. اما با این حال من سخت از او می ترسم. حتی بیشتر از ترسی که اطرافیان از من داشتند و گاهاً دارند.
راستش من بعد از دوران دانشجویی دیگر فیلم بین به حساب نمی آیم، اما خب همواره دیدنش را دوست داشتهام و برای همین خودم را با وبلاگ موظف به دنبال کردن این لیست کردم. در واقع شاید من ماهی دو یا سه فیلم و گاهی یک فیلم بیشتر نمی بینم در صورتی که فیلم بین ها حداقل روزی دو فیلم می بینند.
شما مسئله قابل تاملی رو مطرح کردی. خب با توجه به زندگی امروز که به هر حال لاجرم بخشی از شبانه روز را در بیشتر مواقع در اختیار خودمان نیستیم و در زمانهای فراغت از کار روزانهی نان درآورمان چاره ای نداریم جز پناه آوردن به مواردی که ما را از این ملال و روزمرگی تکرار نجات دهد و موسیقی و فیلم و کتاب از بهترین درمانهای این درد هستند که البته با هرکسی هم سازگار نیستند. این برداشت من است اما متوجه منظور شما از نداشتن فرصت برای زیستن نشدم!
در رابطه با سوالی که در انتهای کامنت آوردی به نظرم شاید در مواجهه اول با آن بتوان به این پاسخ رسید که معلوم است آنکه بیشتر کتاب خوانده و بیشتر فیلم دیده بهتر می فهمد، اما با نگاهی به پدر بزرگها و مادربزرگهایمان که کمتر کتاب خوانده اند و کمتر فیلم دیده اند این پاسخ بطور کلی رد می شود. البته این به معنی نفی مفید بودن کتاب خواندن و فیلم دیدن نیست.
شاید از آن نسل به بعد به مرور تا نسل ما و پس از نسل ما یکدفعه و نه به مرور اتفاقاتی افتاد که تفاوت ها از زمین تا آسمان رسید. اما به نظرم امروز آنکه بیشتر و "خوب" کتاب خوانده و فیلم دیده بهتر می فهمد. بشرطی که در دستهی اندک خوانان دانشمند نباشد و بسیار و بسیار و البته خوب خوانده و دیده باشد.
سپاس از حضور شما دوست عزیز و ممنون ازمطرح کردن چنین موضوعی که در این غروب جمعهی ملال آور من رو به فکر وا داشت.
باید بیشتر فکر کنم، تا مساله در ذهن خودم جا بیوفتند
مساله ی یافتن مجال زیستن
از مقایسه آدم ها، از مقایسه ی روش زندگی شان، از مقایسه حال خودم ...
باید خوب فکر کنم، و بعد بنویسم
موضوع کنجکاوی برانگیز و خیلی خوبیه
منتظر میمانم
سلام مهرداد امیدوارم خوب باشی.
به نظرم ساخته های وودی آلن را باید چند تایی دید. دنیای شوخی هاش آنقدر نرم و ریز است که وقتی در چند فیلم تماشایشان می کنی تازه راه به عالم او می بری... بماند که ما ایرانی ها اصلا با شوخی های خیلی غلیظ تر از این هم دردمان نمی آید از بس که مسائل مان غامض تر است!
اما دنیای آرام و شیرین و غمناکی دارد.
سلام بر بندباز عزیز
خداروشکر خوبم. حلقه این بیماری روزبه روز در حال تنگ شدن است و خبرهای مبتلا شدن دوست و آشنا هر روز به گوش می رسد و امیدوارم شما هم خوب باشی.
ممنونم از توصیه ات. حتما بهش عمل می کنم و باز هم از آثار او خواهم دید.
سلام
این فیلمو مجدد دیدم
و خیلی دوستش دارم
رفتارهای قابل لمس و گاهی نفرت انگیز الوی که مصداقهاش در اطرافمون زیاده
ازین ادمهای دایما در حال غر زدن
که بلد نیستن از زندگی لذت ببرن
ادمهای غیر منعطف
و پر از طعنه و کنایه
و در پشت این رفتارها یک چهره ی غمگین و تنها مونده
خوب گفت این ادمها وقتی بری سمتشون و تحویلشون بگیری میگن این چه ادم چیپیه که مارو تحویل میگیره
سلام و پوزش مجدد برای این تاخیر در پاسخگویی
و گویا این خیلی بده، باید بیشتر روی خودم کار کنم
امیدوارم من به این عادت نکنم
باعث خوشحالی منه که بعد از دیدن فیلم به یاد این نوشته افتادی و منو هم با نظری که درباره فیلم داشتی آشنا کردی.
راستش گاهی حتی من هم شبیه این آدمهایی که خصوصیاتشون رو ردیف کردی میشم