"ایتالو ازوِوُ" و آشنایی من با شهر "تِری یِسته"

ایتالو اِزوو (Svevo) که در ایران به نام ایتالو اسوو هم شناخته می شود نویسنده ای ایتالیایی است که در کشور ما کمتر شناخته شده است، البته در دنیا هم نام او جزو نویسندگان خوبی به حساب می آید که کمتر قدر آثارش دانسته شد، او بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۹۲۸ در این دنیا زندگی کرد و در این مدت چندان هم طعم شهرت را نچشید، اولین کتابی که از ایتالو ازوو به ایرانیان معرفی شد کتاب "وجدان زنو" بود که به همت مرتضی کلانتریان در سال 1363 ترجمه و چاپ شد. پس از نخستین چاپ، ناشر آنقدر اقدام به تجدید چاپش نکرد تا اینکه مترجم بعد از بیست سال در پائیز سال 1383 با هزینه خودش کتاب را دوباره به چاپ رساند. البته باز هم بعد از چند سال کتاب نایاب شد و با این حال گویا هنوز ناشر اولیه قصد بازنشرش را نداشت تا اینکه چندی پیش خبر آمد که نشر "بان" مجوز انتشارش را از ناشر قبلی گرفته و خوشبختانه این کتاب در تابستان 1397 دوباره به چاپ رسید.

این ها را نوشتم تا بگویم با توجه به شیوه نشر این کتاب در کشورمان طبیعیست که بسیاری از کتابدوستان حتی کتاب مشهور این نویسنده یعنی "وجدان زنو" را هم نشناسند، اما چندی پیش کتاب دیگری از این نویسنده به دستم رسید که غافلگیرم کرد، نام کتاب موردنظر"پیرمرد مهربان و دختر زیبا" است و توسط آویده نهاوندی ترجمه شده است، مترجم در ابتدای کتاب مقدمه خوبی آورده که پیش از خواندن کتاب خواننده را با فضای فرهنگی و اجتماعی شهری که ازوو در آن به دنیا آمده و رشد کرده (یعنی شهر تری یسته ایتالیا) آشنا می کند که برای خودش دنیایی داشته وهمچنین برای من نکات جالب توجهی که  دوست داشتم آنها را با شما هم به اشتراک بگذارم و در ادامه بخش هایی از آن را می آورم؛

شهر تری یسته مرکز استان فریولی - ونتسیا جولیا، واقع در شمال شرق ایتالیاست. این شهر در کنار دریای آدریاتیک واقع شده و به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص خود پیوسته تحت تاثیر فرهنگ های لاتین، اسلاو و آلمانی بوده است. تری یسته در طول تاریخ پر قدمت خود و در پی جنگ ها و پیروزی های قدرت های بزرگ اروپا تحت حکومت جمهوری ونیز، تحت نفوذ کشور فرانسه در زمان پادشاهی ناپلئون اول، و بعد هم تحت حکومت اتریش(امپراتوری هابسبورگ) قرار گرفت و بارها بین دول قدرتمند اروپایی دست به دست شد. در قرن نوزدهم، این شهر یکی از مهمترین بنادر امپراتوری هابسبورگ محسوب می شد و در اواخر همان قرن، به مرکز با اهمیت ادبیات و موسیقی اروپا تبدیل شد. در این زمان، اکثر ساکنان شهر را ایتالیایی ها تشکیل می دادند که در کنار اقلیتی آلمانی، نیروی کار اسلوونی و جامعه نسبتا گسترده یهودیان زندگی می کردند.

حضور اقوام و نژاد های مختلف در این شهر، موجب بروز مسائل مربوط به چند زبانی بود و تاسیس دانشگاه در تری یسته تا زمان وحدت ایتالیا (1861) و انضمام این شهر به قلمرو ایتالیا به تاخیر افتاد و اولین هسته آن 1924 تشکیل شد. از این رو، تا قبل از این تاریخ، کسانی که مایل بودند از تحصیلات عالی برخوردار شوندباید میان دانشگاه های امپراتوری هابسبورگ و دانشگاه های ایتالیایی، انتخاب می کردند. به غیر از علاقه مندان به رشته های پزشکی که غالباً برای تحصیل به دانشگاه پادووا در ایتالیا می رفتند، بقیه در شهرهای وین، گراز یا اینسبروک جذب دانشگاه می شدند. فرهنگ حاکم در این شهر ها تحت تاثیر فلسفه اثبات گرایی و پذیرای عقاید فروید و داروین و جامعه جدید اروپا بود و به ویژه شهر وین از این لحاظ، چند دهه جلوتر از فرهنگ حاکم بر فرانسه و ایتالیا بود.

این سطح فرهنگی و پیشرفت فکری، در تری یسته نیز که به لحاظ جغرافیایی به این شهرها نزدیک بود و در مجاورت مرز ایتالیا و اتریش قرار داشت در جریان بود. در واقع تریسته محل تلاقی زبان ها و فرهنگ ها ی آلمانی، ایتالیایی، اتریشی و اسلوونی و صرب بود.

در اوایل قرن بیستم تری یسته شهری بود دارای ویژگی های اروپایی و بین المللی. موقعیت جغرافیایی این شهر، آن را به بستر حاصلخیز پیشرفته ترین جریان های فکری و آخرین دستاورد های علمی مانند فرهنگ اروپای مرکزی و همچنین روانشناسی و افکار فروید تبدیل کرد، چنان که محل اقامت و رفت و آمد شخصیت های علمی و فرهنگی مانند جیمز جویس، زیگموند فروید، ایون کانکر، شیپیو ازلاتاپر، اومبرتو سابا و جوزف رسل بود.

در پایان جنگ جهانی اول و به دنبال معاهده های لندن(1915) و راپالو(1922)، شهر تریسته به ایتالیا الحاق شد. در دوره فاشیسم بسیاری از اهالی این شهر که از اقوام اسلوونی بودند بالاجبار به تابعیت ایتالیا در آمدند.

ایتالو ازوو در 19 دسامبر سال 1861 در شهر تری یسته، زمانی که این شهر هنوز متعلق به اتریش بود و تحت حکومت امپراتوری هابسبورگ قرار داشت، به دنیا آمد...


پی نوشت: در یادداشت بعدی درباره "اِزوو" و کتاب کمتر شناخته شده اش "پیرمرد مهربان و دختر زیبا" با هم بیشتر صحبت خواهیم کرد.

نظرات 4 + ارسال نظر
بندباز شنبه 3 آذر 1397 ساعت 14:15 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام
متشکرم مهرداد. منتظر یادداشتت درباره ی کتاب هستم.
درباره ی موقعیت مکانی و زمانی و اتفاقاتی که بر اون تکه از زمین گذشته، فکر می کنم سرزمین ها هم سرنوشتی مثل آدم ها دارند. بعضی ها سالیان سال آرام و ساکت و تنها هستند و بعضی ها پی در پی تکه پاره می شوند و هر بار داستانی تازه برایشان ساخته می شود.

سلام
من از شما متشکرم که وقت میگذاری و این یادداشت ها رو میخونی،
خوندن دور دوم این کتاب رو شروع کردم و اگر با این کم خوانی این روزها قسمت شد که تمومش کنیم درباره اش بزودی چند خطی می نویسم،
قصه سرزمین ها خودش یه رمان پر فراز و نشیبه، یاد شعر مرحوم افسین یدداللهی افتادم،
تو ماندی و زمانه نو شد، خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکستو آخر/هزار و یک بهانه نو شد...

مدادسیاه دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 10:57

از ازوو هر دو کار را خوانده ام. هردو جلب اند اما وجدان زنو شاهکار است.

سلام
به به ، پس شما هر دو را خوانده اید، زنو رو مطمئن بودم اما این کتاب را شک داشتم. راستش تو برنامه کتاب باز وقتی سروش صحت از مهمون ها درباره کتابی سوال می پرسه و اونا به کتاب های مختلفی اشاره می کنن و می بینم سروش همه رو خونده یاد شما میفتم، حالا چقدر شبیهش هستید رو نمی دونم اما از کتابخوانی و یادداشت های شما ما هم لذت می بریم دوست عزیز

لادن جمعه 9 آذر 1397 ساعت 10:10 http://lahoot.blogfa.com

چند سال پیش در یکی از اپیزودهای رادیو روغن حبه انگور ، قسمتی از "وجدان زنو" رو شنیدم، خوشم اومد. ولی هر دفعه سعی کردم تو کتابفروشی ها نبود منم گذاشتم تو لیستم. حالا امیدوارم بتونم نسخه الکترونیکی پیدا کنم

سلام
این چه جور رادیویی بود! تا حالا نشنیده بودم، الان رفتم یه سرچی کردم کلا سیستمش برام جالب بود، گویا انگار یه چیزی شبیه پادکست بوده. وجدان زنو تابستون تجدید چاپ شده و حالا تو کتابفروشی ها هست، راستی شنیدم یه سری کتابفروشی های اینترنتی و ناشرایی مثل چشمه فروش اینترنتی خارج از کشورشون رو هم راه انداختن. حالا نسخه اینترنتیش گیر بیاد یا نه رو نمیدونم.

میله بدون پرچم چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 18:29

سلام
در داستانها معمولاً اسامی شهرها را می‌خوانیم و خیلی راحت از آن می‌گذریم... با این شرح مفیدی که نقل کردی می‌بینیم که به راحتی نباید از این اسامی عبور کنیم.

سلام
آره، همینطوره، همین که خودت هم بار ها گفتی باید کتاب رو کاوید، تا جایی که به لذت خوندن یه رمان لطمه نزنه این کار جواب میده، بنظرم توی رمان ها خیلی چیزا جز لذت خوندن میشه صید کرد، مثلا من همین الان دارم از خانواده تیبو که یه رمان فرانسویه زبان فارسی یاد می گیرم، اونم به مدد یه مترجم فارسی بلد، اینقدر کلمه جدید فارسی جدید دیدم که خودمم متعجب شدم.راستش رو بخوای باید دست این مترجم ها رو بوسید، از مترجم این کتاب هم از همین تریبون تشکر میکنم که حواس منو به سمت تریسته برد و البته توضیحات خوبی هم در این باره داده بود.
ممنون بابت حضورت دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد