دوباره فوتبال - الساندرو دل پیرو

چند سالی هست که دیگر تماشای فوتبال برایم آن جادوی سالهای گذشته را ندارد. روزهایی که من نوجوان بودم یا سال‌های ابتدایی جوانی را پشت‌سر می گذاشتم. آن سال‌ها ستارگان فوتبال به مسی و رونالدو خلاصه نمی‌شدند و دنیای فوتبال سرشار از ستارگان دوست‌داشتنی بود. من هم آن روزها عاشق فوتبال بودم و بیشتر روزها یا حتی در مواردی شب‌هایم را هم در کوچه‌ها مشغول فوتبال بازی کردن بودم و سه پوستر ورزشی بزرگ هم بر روی دیوار اتاقم داشتم که هنوز هم هر از گاهی صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوم با دیدن دیوار اتاق به یادشان می‌افتم، یاد صبح‌هایی که با دیدن این تصاویر، بسیار زیباتر و پرانرژی‌تر آغاز می‌شد. بگذارید از آن پوسترها برایتان بگویم؛ یکی از آنها قامت لاجوردی‌پوش بازیکنان تیم ملی فوتبال ایتالیا را نشان می‌داد که در میان آنها کاپیتان "فابیو کاناوارو"در ورزشگاه المپیک برلین جام زرین زیبایی را بالای سر برده و ایتالیا را به عنوان قهرمان جام جهانی 2006 معرفی می‌کرد. تصویر دوم متعلق به یک جنتلمن تمام عیار بود، مردی که در این عکس با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و چشمانی خیره به دوربین در میان چهره‌ای که بسیار شبیه به گلادیاتورها بود گویی با مخاطب سخن می‌گفت، او"فرانچسکو توتی" بود، یک بازیکن با شخصیتی کاریزماتیک که تا آخرین روز فوتبالش به تیم رم و هوادارانش وفادار ماند. اما تصویر سوم، این پوستر که اتفاقاً از دو تصویر قبلی هم بیشتر دوستش داشتم از آنِ اسطوره‌ی فوتبال یوونتوس و یکی از بهترین‌های تیم ملی ایتالیا یعنی"الساندرو دل پیرو" بود. عکسی که بعد از به ثمر رساندن یک گل از او گرفته شده و با هنر عکاس به گونه‌ای به ثبت رسیده بود که گویی این بازیکن در حال به آغوش کشیدن مخاطب این تصویر است.

 از همان کودکی که همه‌ی دوستان و همکلاسی‌هایم طرفدار تیم‌های فوتبال رئال مادریدو بارسلونا یا میلان و اینتر و منچستر یونایتد بودند من همیشه عاشق یوونتوس بودم و هر چند حالا با تصمیمات نادرست مدیران امروزی باشگاه و سیاست‌هایی که تیم را اصطلاحاَ به گند کشانده مخالفم، اما هنوز هم این تیم را دوست دارم و حداقل مسابقات اروپایی‌اش را دنبال می‌کنم. هرچند دوستداران قدیمی فوتبال می‌دانند آن یوونتوسی که بوفون، زیدان، داویدز، اینزاگی و دل پیرو در آن بازی میکردند کجا و این یوونتوس که حتی از این فصل تنها ستاره‌ به درد بخورش یعنی رونالدو را هم دیگر ندارد کجا.

اما برسیم به کتاب: با این کتاب به صورت خیلی اتفاقی آشنا شدم، یعنی راستش را بخواهید هیچوقت فکر نمی‌کردم دل‌پیروی کم حرف و بی حاشیه‌ی دنیای فوتبال که همیشه تمرکزش بر روی بازی‌اش بود روزی کتاب بنویسد. الساندرو دل پیرو در سال 2012 یعنی دو سال پیش از اینکه برای همیشه از دنیای فوتبال خداحافظی کند و بعد از بیست سال بازی برای تیم یوونتوس، با بی مهری‌هایی که از مدیران باشگاه دید علی رغم میل خودش از این تیم جدا شد و برای پیوستن به تیم اف‌سی سیدنی، راهی کشور استرالیا گردید. این کتاب دقیقا درهمان سال جدایی دل‌پیرو از یووه نوشته شده است. او خودش در این کتاب اشاره می‌کند که "دوباره فوتبال" یک زندگی‌نامه نیست و به نظرش هنوز برای نوشتن زندگی‌نامه خیلی زود است. اما خب طبیعتا نمی‌توان انتظار داشت که این ستاره‌ی فوتبال ایتالیایی در کتابی که عنوانش هم مربوط به فوتبال است یک رمان عاشقانه یا یک کتاب فلسفی تحویل من و شمای خواننده بدهد. او در فصل دوم درباره این کتاب می گوید: من زندگی یک فوتبالیست را داشته و دارم، پر از خوشی، شور و عشق. حالا از خودم می پرسم الکس این کتاب را برای که می نویسی؟ و جواب این است که آن را برای فرزندانم می‌نویسم، برای تمام کسانی که باور دارند تجربیات دیگران چیزهای مشترکی با تجربیات آنها دارد. داستان زندگی دیگران بدون این که مهم باشد مشهورند یا نه همیشه به زندگی ما کمک می کند و شاید حتی زندگی‌مان را بهتر کند. به این موضوع باور دارم. همه داستان من به عنوان یک فوتبالیست را می‌دانند اما خود من را نمی‌شناسند، زندگی، گذراندن روزها یکی پس از دیگری نیست، کسانی را می شناسم که همه چیز دارند اما خوشبخت نیستند، کسانی را هم می‌شناسم که باوجود تمام مشکلات به لحظه‌لحظه‌ی زندگی‌شان معنا می‌دهند... . کتاب حجم کمی دارد و در10 فصل به باورهای دل‌پیرو از زبان خودش می‌پردازد و اینگونه لاجرم خواننده را با بخشهایی از زندگی دل پیرو آشنا می کند. به نظر من کتاب را می‌توان به نوعی یک زندگی‌نامه مختصر دانست و حتی تا حدودی می‌توان آن را در دسته کتابهای انگزیشی نیز قرار داد، شاید نام فصل‌های این کتاب گویای این ادعای من باشد: استعداد، شور، مقاومت، صداقت، زیبایی، روحیه‌ی تیمی، فداکاری، سبک، چالش. 

در ادامه مطلب یکی دو بخش دیگر از متن کتاب را خواهم آورد.


الساندرو دل پیرو در 9 نوامبر 1979 در یکی از روستاهای استان ترویزو در کشور ایتالیا به دنیا آمد. او دوران حرفه‌ای فوتبالش در مقطع بزرگسالان را در باشگاه پادوا آغاز کرد اما از سال 1993 به باشگاه فوتبال یوونتوس پیوست و از آن زمان به تمام افتخارات ممکن در بازی فوتبال رسید. الکس 19  فصل از دوران حرفه‌ای فوتبال خود را در یووه سپری کرد و رکورددار تعداد بازی با 705 و بیشترین گل زده‌ی تاریخ باشگاه با 289 گل است. او به خاطر بازی خلاقانه و جذاب و ضربات ایستگاهی حیرت انگیزش به شهرت رسید، در یوونتوس 18 قهرمانی به دست آورد که شامل 8 قهرمانی اسکودتو در سری A، یک لیگ قهرمانان و یک اینتر کنتیننتال کاپ با گل زیبایش در فینال است. سال 2006 به قهرمانی جام جهانی رسید و در نیمه نهایی گلی به یادماندنی مقابل آلمان به ثمر رساند و پنالتی‌اش در فینال را وارد دروازه فرانسه کرد تا ایتالیا چهارمین قهرمانی جهانش را به دست آورد. انتقالش به باشگاه اف سی سیدنی در سال 2012 تمام استرالیا را تحت تاثیر قرار داد و او را تبدیل به اولین بازیکن در کلاس جهانی کرد که در لیگ استرالیا به میدان رفت. الساندرو در سال 2014 از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. او بعد از فوتبال شهر لس آنجلس را برای ادامه زندگی‌اش انتخاب کرد و این روزها در کنار تاسیس سه آکادمی فوتبال در این کشور، بیشتر وقتش را در رستوران لوکس ایتالیایی خودش در وست هالیوود می‌گذراند.

مشخصات کتابی که من شنیدم: ترجمه ماشااله صفری، نشر گلگشت در 104 صفحه،  و نشر صوتی آوانامه، با صدای پژمان رمضانی، در 4 ساعت و 17 دقیقه 

 

...نمی خواهم زیاد فلسفی حرف بزنم اما تولد و مرگ دو بستر تغییر هستند، وقتی پدر یا مادر می‌شوید یا عزیزی را از دست می‌دهید برای همیشه تغییر می‌کنید، با تولد و یا مرگ. این تغییر زمانیکه پدرم از دنیا رفت و بچه‌هایم به دنیا آمدند اتفاق افتاد. وقایعی که می‌توانست قله اورست و کوه مشکلاتی که فکر می‌کردم دارم را صاف کند، وقتی پدر می‌شویم یا پدر را از دست می‌دهیم به چهارراه زندگی رسیده‌ایم. در چنین لحظاتی اشک به راحتی جاری می‌شود. از شادی یا از غم. می توان از همیشه شادتر یا غمگین‌تر بود.حق با مونترو بود دلیلی ندارد برای چیزی که مهم نیست چهره‌ای افسرده داشته باشم. این رفتار عادلانه‌ای با خود نیست چون ارزش یک انسان بسیار بیشتر از ضعف‌هایش است.

توانایی دیدن خود از بیرون بسیار مهم است. مخصوصا در روزهای سخت. مانند این می‌ماند که از فرد دیگری عکس بگیرید. با این فرق که سوژه خودتان هستید. توانایی جدا شدن از زندگی روزمره برای بازگشت به خودحیاتی‌ست. می‌دانم تناقض دارد اما در عمل اینطور نیست. من از دل پیرو بیرون آمدم. پس توانستم دل پیرو را بهتر درک و کمک کنم.


دوست حقیقی همیشه آماده کمک به شماست، از همه بالاتر باید بخواهید گوش کنید، ...باور زیادی به گوش کردن حرفهای مردم دارم، وقتی خودمان را در دیواری که دورمان کشیده‌ایم زندانی می‌کنیم به مشکل می‌خوریم، همانطور که گفتم روشنفکرترین انسان دنیا نیستم، اما می‌دانم نمی‌توان به تنهایی رشد و پیشرفت کرد. زندگی به من آموخته است گاهی بی‌رحمی‌ها باعث می شود ارزش‌ها را دوباره ارزش‌گذاری کنیم، در فوتبال این اتفاق همیشه رخ می‌دهد. اگر از یک شکست درس خوبی بگیرید یا یکی از ضعف‌ها را بهبود ببخشید یا از اشتباهی بیاموزید، آنوقت می‌توانید بهتر شوید، هرگز نباید به دنبال بهانه‌ای که وجود ندارد باشید به جای آن حتی با وجود عوامل خارجی که دست ما نیست باز هم باید دنبال راهی برای رشد بود. با این همه همیشه شجاعت این را داشته باشید که اعتراف کنید؛ من اشتباه کردم.


این کتاب بی تعارف کتاب قوی‌ای نیست اما خواندن این کتاب برای یک علاقه مند به یوونتوس و دل پیرو که به خوبی به آنچه بر این بازیکن در دنیای فوتبال گذشته آگاه است بسیار جالب و خواندنی‌ست چرا که خواننده حالا از نگاهی دیگر و از زبان دل پیرو دوباره آن ماجراها را دوره می کند؛

سرنوشت به شکل‌های مختلفی در خانه‌تان را به صدا در می‌آورد که گاهی می‌تواند بی‌رحمانه باشد. اما روزی فرا می رسد که متوجه می‌شوید آن بی رحمی لازم و یا حتی به نفعتان بوده است، آسیب دیدگی وحشتناکم در 8 نوامبر 1998 در اودینه مثال خوبی برای این موضوع است، این اتفاق بعد از 5 سال تخت گاز رفتن در زندگی افتاد، همه چیز را برده بودم از جام وی اور جیو تا اینتر کونتینتال کاپ اما روزهای سختی هم داشتم، یک فینال لیگ قهرمانان دیگر که آن را از دست دادیم، شایعات مربوط به دوپینگ، جام جهانی فرانسه و نا امیدکننده. حرفم این است آیا نباید در آن لحظه دکمه خاموش ذهنم را می زدم؟ احتمالا بدنم تصمیم گرفته بود به خودش استراخت دهد. می دانم سفر بازگشت طولانی و کند بود اما فکر می کنم این استراحت باعث شد دوران حرفه ای‌ام طولانی تر شود و مرا بازیکن و انسان بهتری کرد. وقتی روبراه نیستید شروع به درک چیزهایی می کنید که قبلا نادیده می گرفتید و این موضوع باعث می شود دیگر فکر نکنید شکست ناپذیرید. این اتفاق برای هر ورزشکاری رخ میدهد این فاصله گرفتن ها باعث می شود قدر چیزهای بیشتری را بدانید. یاد بگیرید به بدن و ذهنتان گوش دهید و بعد دوباره از صفر آغاز کنید، انکار که انسان جدیدی هستید.

نظرات 5 + ارسال نظر
monparnass سه‌شنبه 23 شهریور 1400 ساعت 05:37 http://monparnass.blogsky.com

سلام مهرداد
وقتی قهرمان زندگی آدم حذف میشه انگار دستگیره ای که با کمکش به کوه زندگی وصل بودیم از دست می ره
این اسطوره ها انگیزه های خوبی برای با نشاط و هدف دار بودن زندگی بخصوص در سنین پایین تر هستند و وقتی یکی رو از دست می دی باید یکی دیگه رو جایگزین کنی تا خلایی پیش نیاد
فکر میکنم تعلق خاطر به یک اسطوره ما رو در گروه نادیدنی هواداران اون قرار میده و این احساس تعلق به یک گروه همون حس خوبیه که همه باید داشته باشند
فرق نمی کنه اون گروه چی باشه مهم بودنشه
اگر آدم جزو گروهی نباشه حس تنها بودن می آد سراغش
اسطوره های ورزشی یا هنری ما رو به حلقه چند ملیونی هوادارانشون متصل میکنند و اینطوری خدمات متقابلی بهم ارائه می دیم
ما تعداد هوادارانش رو افزایش میدیم
و
اون با اتصال ما به گروهی که خودش مرکز اونه بما آرامش و هدف و انگیزه میده

البته با افزایش سن از کارایی این اسطوره ها در زندگی ما کم میشه ، ظاهرا اوجش در نوجونی و جوونیه

در بزرگسالی مکانیزم های بهتری رو برای اتصال به دنیای بیرونمون پیدا میکنیم
مثل ارتباط با جنس مخالف یا اشتغال که به ما حس پذیرفته شدن و اهمیت داشتن رو هدیه میدند و برامون انگیزه و هدف ایجاد می کنند .

سلام بر شما
ممنون بخاطر نکاتی که فرمودید، درسته، من هم دیدم و حتی تجربه هم کردم که اسطوره های دوران کودکی و جوانی گاهی برای شخص تا حد پرستش هم پیش می روند.
البته این هم درسته که در سنین پس از جوانی این حس و حال تقلیل پیدا می کنه. اما در مواردی هم تا مدت ها بعد چنین حسی برای مختاط برقراره و این رو میشه خیلی خوب در میان دوستداران استاد محمدرضا شجریان دید.

پیرو شنبه 27 شهریور 1400 ساعت 09:06

سلام مهرداد عزیز
دل پیه رو جدای از پرسوناژی که در فوتبال داشته و داره و داستانش بعنوان یک ورزشکار نامعمول، آدم خیلی خوب و دوست داشتنی ای هست. خوب بودنش هم خیلی منوط به خبرسازی های معمول که برای فلان بچه فلان کار رو کرد، فلان بیمارستان رفت و ... نیست! اتفاقا زیاد خبر و تصویر درباره کارهای خوبش منتشر نمیشه ولی مردم عادی داستان برخوردها و رفتارش رو می دونند. مرسی که از کتاب کوچک و ساده اش صحبت کردی

سلام
اتفاقا وقتی مشغول نوشتن این یادداشت بودم به شما دوست عزیز هم فکر می کردم و امیدوار بودم این یادداشت را بخوانی و حالا خوشحالم نظرت رو هم درباره‌اش نوشتی.
خدا بیامرز پدربزرگم میگفت صفات آدمها در چهره اونها نشون داده میشه، هرچند گاهی به تجربه دیدم که گاهی این استدلال با خطاهایی برای من مواجه شده اما در بیشتر موارد درست از آب در اومده و برای نمونه همین بازیکنان فوتبال مثل دل پیرو و بوفون که ما فقط در زمین فوتبال و از قاب تلویریون میبینمشون و هیچ برخوردی باهاشون نداشتیم اما مشخصه که آدمهای خوبی هستند.

اسماعیل بابایی یکشنبه 28 شهریور 1400 ساعت 08:50 http://www.fala.blogsky.com

سلام آقا مهرداد،
امیدوارم رو به راه باشید.
اتفاقا یوونتوس تیم محبوب من هم بود و هست، هرچند مثل دوران مدرسه فوتبال رو دنبال نمی کنم و دل پیرو از اون بازیکن هاییه که کمتر کسی هست که دوستش نداشته باشه.
یاد اون یوونتوس فوق العاده بخیر؛ هنوز هم پوسترهاش رو دارم.

سلام آقا اسماعیل گل
ممنونم، ای، تا حدودی سعی میکنیم اینطور باشه. خداروشکر.
منم امیدوارم بوضاع به کامت باشه و سال خوبی در کنار بچه ها داشته باشی.
به به، پس شما هم طرفدار بانوی پیر و دل پیرو هستی. حق داری والا اون یوونتوس واقعا فوق العاده بود. امیدوارم باز هم یوونتوسی پرقدرت ببینیم، یوونتوسی که بالاخره دست از شکست خوردن در فینال های لیگ قهرمانان برداشته باشه.

میله بدون پرچم یکشنبه 28 شهریور 1400 ساعت 17:49

سلام بر مهرداد
دل پیرو را دوست داشتم اما یوونتوسی نبودم. اولش ناپلی بودم و بعد رمی میلان هم خیلی عالی بود ولی از موقعی که طرفداران یک تیم داخلی اسم تیم‌شان را چسباندند به آنها دوران انحطاطشان آغاز شد و بندگان خدا نفهمیدند که از کجا خوردند الان به خاطر کرونا و عدم حضور تماشاگران در اینجا و منسوخ شدن آن شعار کم‌کم میلان دوباره می‌تونه سر بلند کنه

سلام بر رفیق قدیمی
دوران اوج ناپولی و درخشش مارادونا به سن ما قد نمیده اما خب میلان و رم آره.
برعکس فوتبال انگلیس که غالباً طرفداران تیم ها از رقبایشان متنفرند در فوتبال ایتالیا خصوصا آن روزهایی که سرشار از ستارگان دوست داشتنی بود این مدل دوست داشتن که اشاره کردی طبیعی بود.برای نمونه من هم فرانچسکو توتی و باتیستوتا رو دوست داشتم اما خب طرفدار تیم رم نبودم و یوونتوسی بودم، یا اینکه مالدینی و نستا و پیرلو قبل از اینکه به یونتوس بیاید هم همینطور.
اگر اشتباه نکنم منظورت آن شعار اس اس باشد که هیچوقت نفهمیدم ربطش به میلان چه بود. اما حق داری میلان به آن خاطر هم که شده بالاخره دارد هوادارانش را امیدوار می کند، هفته گذشته که جلوی لیورپول بازی خوبی به نمایش گذاشت و فقط با کمی بدشانسی بازی را به آن تیم پر ستاره واگذار کرد، دیشب هم که یوونتوس رو در خانه متوقف کرد و بانوی پیر را به رده هجدهم جدول فرستاد و خودش صدرنشین شد.
راستش اصلا فکر نمی کردم ما و اعمالمان این همه بر مردم جهان تاثیرگذار باشد

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 1 مهر 1400 ساعت 09:24

اثر پروانه‌ای را که شنیدی؟!
اون شعار خیلی بیشتر از پروانه اثر داشت! طفلک طرفداران نوجوان میلان در این سالهای فلاکت... کی جواب دل شکسته اونها رو میده؟!
البته طرف مقابل (که ما باشیم) بارش را روی منچستر و بایرن‌مونیخ تقسیم کرد و به همین خاطر این تیمها اگر دچار بحران شدند در دوره‌هایی ولی به آن فلاکت محض فرو نرفتند.


عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد