#4 هری پاتر و جام آتش _ جی.کی. رولینگ

خواننده‌ای که به سراغ کتاب "هری پاتر و جام آتش" رفته است احتمالا خیلی هم برایش اهمیتی نداشته که این کتاب درسال 2001 جایزه "هوگو" را که هر ساله به بهترین رمان تخیلی وخیال پردازنه اهدا می‌شود از آن خود کرده است. یا شاید برایش مهم نباشد که تیراژ چاپ اول این اثر بریتانیایی بیش از پنج میلیون نسخه بوده و در زمان انتشار همزمانش در ایالات متحده امریکا سه میلیون نسخه از آن، تنها در یک هفته به فروش رفته است و یا بازهم شاید دانستن این موضوع برای خواننده‌ یا شنونده‌ای که با ذوق فراوان اقدام به خواندن یا شنیدن این کتاب می‌کند در درجه‌ی چندم اهمیت باشد که رولینگ برای نوشتن این کتاب بارها در میانه راه با مشکل مواجه شده و حتی طبق اظهارات خودش مجبور شده فصل نهم این کتاب را سیزده بار از نو بنویسد تا به متن موردنظرش برسد. مخاطبِ اغلب نوجوانِ این مجموعه اگر به سراغ این کتاب که چهارمین جلد از سری کتاب‌های هری‌پاتر به حساب می‌آید رفته باشد به این معناست که دیگر درگیر هری پاتر و ماجراهایش شده‌ و بی شک او و داستانهایش را با تمام وجود دوست دارد، درواقع او با خواندن این کتاب‌ها به خواسته‌ی درونی ذهن بلندپرواز خود که هنوز خیلی هم با واقعیت‌ها درگیر نشده امکان جولان می‌دهد، ذهن خیال‌پردازی که آنچه در خیال دارد را در کلاسها و دالان‌های هاگوارتز می‌بیند و همه‌ی آنچه که علاقه‌مند به تحقق‌ آن است توسط شخصیت‌های محبوبش در این مدرسه‌ی شگفت انگیز به وقوع می‌پیوندد، شخصیت‌هایی که با در دست داشتن یک چوب‌دستی جادویی هرکاری که دوست داشته باشند انجام می دهند و  یا با ردایی نامرئی به هر کجا که دلشان بخواهد می‌روند، پس طبیعی‌ست خواننده‌ای که با خواندن سه جلد قبلی این مجموعه چنین حس‌هایی را تجربه کرده باشد باز هم با روح ماجراجویش به دنبال تکرار این حس خوب باشد و از این رو است که حتماً به سراغ جلد چهارم این مجموعه خواهد رفت.

با توجه به اینکه کتابهای هری پاتر یک مجموعه چندجلدی است طبیعتاً باید جلدهای آن را به ترتیب و پشت سر هم خواند اما خب این نکته هم هست که کتاب از جلد دوم به بعد به گونه‌ای نوشته شده که حتی از جلد دو یا سه هم می‌توان خواندنش را شروع کرد(البته که خوانشِ از ابتدا جذاب‌تر است) چرا که هرجا به نکته‌ای اشاره می‌شود که نیازمند دانستن آن از جلدهای پیشین باشد راوی آن را با اشاره‌ای کوتاه درطول داستان توضیح می‌دهد و اینگونه خواننده‌ی تازه وارد را از ماجرا آگاه می‌کند و این موضوع حتی برای خواننده یا شنونده‌ی فراموشکاری چون من که جلدهای پیشین را خوانده است هم راهنمای خوبی به حساب می‌آمد، البته بعید می‌دانم کسی از ابتدا به سراغ جلد چهارم این کتاب برود چرا که این جلد از حجم بسیار بیشتری نسبت به جلدهای پیشین برخوردار بوده و با حدود 840 صفحه، ناشر ایرانی کتاب را هم مجاب به دوجلدی کردن اثر کرده است. رولینگ در این جلد بیش از پیش به توضیحات پیرامون جزئیات وقایع پرداخته و با توجه به اینکه علاوه بر سه شخصیت ثابت همیشگی داستان یعنی "هری پاتر"، "رون ویزلی" و "هرمیون گرنجر" شخصیت‌های جدید دیگری هم به کتاب اضافه گردیده به این جهت بیشتر و بهتر از جلدهای پیشین به شخصیت پردازی توجه شده و حتی نویسنده هم در مصاحبه‌ای اشاره کرده است که : همه چیز در کتاب چهارم روی یک مقیاس بزرگ قرار می‌گیرد و همچنان که افق‌های داستان پیرامون شخصیت هری از هر دو بُعد ادبی و استعاره‌ای رشد می‌کنند، داستان هم تا حدودی سمبلیک می‌شود.

 قصد ندارم داستان این کتاب را در این یادداشت شرح بدهم چرا که دوست‌داران این مجموعه خوب می دانند که با این کار فقط حس لذت بخش کشف ماجراهای پیش رو را از آنها سلب خواهم کرد. پس در ادامه، شاید فقط به جهت درخاطر ماندن خودم به خط اصلی داستان اشاره میکنم: هری پاتر و جام آتش بر خلاف جلدهای پیشین کمی پیش از شروع سال تحصیلی و در تابستانی آغاز می گردد که جام جهانی کوییدیچ درحال برگزاری است و هری به همراه خانواده ویزلی برای تماشای مسابقات این جام به محل برگزاری این مسابقات سفر کرده و شاهد ماجراهای جذاب این جام خواهد بود. البته جام آتش هیچ ربطی به این جام یاد شده ندارد و در واقع پس از شروع سال تحصیلی جدید است که قضیه‌ی نام کتاب مشخص می‌شود،"جام آتش" نام جامی است که به واسطه آن مسابقه‌ای تحت عنوان سه جادوگر برگزار می‌گردد. از اینجا خواننده‌ی کتاب متوجه می‌شود غیر از هاگوارتر مدرسه‌های جادوگری دیگری هم وجود دارد، چرا که این مسابقه بین سه جادوگر از میان برترین دانش آموزانِ سه مدرسه‌ی جادوگری به نام‌های هاگوارتز، بوباتون و دارمسترانگ برگزار می‌شود و با ماجرا ها و مراحل جذابش به تنهایی بخش زیادی از این کتاب را به خود اختصاص داده می‌دهد. البته در کنار این مسابقه شاهد ماجراهای مرموزی هم خواهیم بود که به بدنه اصلی این داستان مربوط است. به نظرم این جلد هم طبق روال قبل از جلدهای پیشین خود جذاب تر بود.

جلدهای پیشین این مجموعه به ترتیب: "هری پاتر و سنگ جادو"، "هری پاتر و حفره اسرار"، "هری پاتر و زندانی آزکابان"

مشخصات کتابی که من خواندم: نشر کتاب‌سرای تندیس و نشر صوتی آوانامه، ترجمه ویدا اسلامیه، 840 صفحه و نسخه صوتی با صدای آرمان سلطان زاده در 26 ساعت و 5 دقیقه

همیشه شوهر - فیودور داستایفسکی

شاید یکی از بهترین روشهای ترتیب خواندن آثار یک نویسنده، خواندن آنها با فاصله‌ای نسبتاً طولانی از یکدیگر باشد، اما بعد از پایانِ خواندن کتابِ خوب "ابله" و همزمانی آن با این روزگارِ کرونازده‌ که هر لحظه خبر از کوتاهی عمر می‌دهد احساس کردم شاید با ادامه دادن آن فرمان، خیلی زودتر از آنچه که فکر می‌کردم دیر بشود و به همین جهت به همراه یکی از دوستان تصمیم گرفتیم که طی یک پروژه‌ی دلخواه و دوست‌داشتنی با فاصله کمتری به خوانش کل آثار این نویسنده‌ی سرشناس روس بپردازیم و این بار به سراغ کتابی کمتر شناخته شده‌ از این استاد شخصیت پردازی  رفتیم.

"شوهر ابدی"، "همیشه شوهر" و یا "شوهرباشی"، عنوان کتابی است که فیودور میخائلوویچ داستایوسکی آن را در سال 1869 و مدت کوتاهی بعد از نوشتن رمان قطور ابله منتشر کرد و از قضا من هم مدتی پس از همنشینی با ابله به سراغش رفتم. هرچند یکی دو سال پیش هم ملاقات ناموفقی با این کتاب داشتم که بعد از خوانش اخیر متوجه شدم علتش عدم آشنایی‌ام با شیوه نوشتن این نویسنده بود که در خوانش اول حاصل نشده بود. درآغاز راه خواندن آثار این نویسنده، با رمان‌های کوتاه قمارباز و شبهای روشن آغاز کرده بودم اما تازه بعد از تجربه‌ی خوانش کتاب ابله بود که بطور جدی با شیوه نوشتن این نویسنده آشنا شدم و پس از آن، کتاب همیشه شوهر را که بنظرم متن آن بیشتر شبیه به ابله است تا دو کتاب یاد شده‌ی دیگر، بهتر درک کردم و ازخواندنش هم بیشتر لذت بردم.

درست است که نام این رمانِ کوتاه، در هیچ لیست مشهوری درمیان شاهکارهای شناخته شده‌ی داستایوسکی دیده نمی‌شود و همواره از آن به عنوان یکی از کتابهایی کم‌اهمیت این نویسنده یاد می‌گردد، اما به قول گزارشگران مسابقات ورزشی در مواقع شکست تیمهای وطنی، باید گفت این مورد چیزی از ارزش‌های نویسنده‌ این کتاب کم نمی‌کند. به هرحال وقتی یک نویسنده‌‌ آثاری همچون؛ جنایت و مکافات، ابله، شیاطین و برادران کارامازوف را از خود برجا گذاشته باشد که هر کدام جایگاه مرتفعی را در ادبیات داستانی جهان به خود اختصاص داده‌اند طبیعی‌ست که رمان‌هایی مثل "همیشه شوهر"، "همزاد" و "جوان خام" با وجود خوب بودنشان، در نظر مخاطبان به حاشیه بروند. این کتاب حتی در زمان انتشارش هم چندان مورد استقبال قرار نگرقت و این موضوع دلایل مختلفی داشت که شاید دلیل بیرونی‌اش در نظر خوانندگان و منتقدان آن دوران این باشد که همیشه شوهر برای نویسنده‌ای که جنایت و مکافات یا شاید ابله را نوشته بود اصطلاحاً کم می‌نمود و انتظارشان را برآورده نمی‌کرد. اما از دلایل درونی همانطور که قبلاً هم در یادداشت کتاب ابله اشاره شده بود می‌توان به این نکته اشاره کرد که داستایوسکی در این برهه از زندگی خود (زمان نوشتن این کتاب و کتاب ابله) دچار بحرانهای شدیدی شده بود که از جمله آنها می‌توان به شدت یافتن بیماری صرع، مرگ فرزند کوچکش و همینطور درگیری شدیدش با بحران‌های مالی ناشی از قمار اشاره کرد که بی شک این شرایط روحی و آشفتگی احوال، در کتابی که در آن دوران خلق شده تاثیرگذار بوده و تا حدودی به انسجام آن ضربه زده و حتی شخصیت اصلی این کتاب هم همچون خود او، دچار همین وضع و حال آشفته است. او در یادداشت‌های روزانه‌اش هم بارها به وضع اقتصادی و همینطور حمله‌های ناشی از بیماری‌اش اشاره کرده است."...همانطور که در بستر بودم، درد سینه، وحشتناک و غیر قابل تحمل به سراغم آمد. حس می‌کردم که از شدت درد خواهم مرد. اما بعد از چسبانیدن ضماد گرم درد نیم ساعت بیشتر طول نکشید." خواننده‌ی آثار داستایوسکی، حتی اگر همچون من تنها همین چند کتاب را از او خوانده باشد، به خوبی او و رنج‌هایش را در میان متن این کتابها می‌بیند، او همانطور که پرنس میشکین را در رمان ابله همچون خودش به بیماری صرع مبتلا کرده و خاطره‌ی اعدام نافرجام خود را در ذهن او قرار داد، همانطور که برش‌هایی از تنهایی و رنجهای جوان بی‌نامِ کتاب شبهای روشن را برای ما به نمایش گذاشت یا آنگونه که در کتاب قمارباز و به واسطه الکسی ایوانوویچ از قمار و شکست‌هایش سخن به میان آورد، این بار هم حال و احوالی همچون اوضاع روحی و جسمی خودش در دوران نوشتن این کتاب به ولچانینف هدیه داده است. و اما داستان این کتاب:  قرار بود اینجا چندخطی کوتاه درباره‌اش بنویسم که از قضا طولانی شد. پس این بخش را به ادامه مطب انتقال می‌دهم.

پی‌نوشت 1: از این کتاب چند ترجمه به زبان فارسی وجود دارد که اولین آن همین ترجمه‌ای است که من خواندم. ترجمه‌ای که‌ علی اصغر خبره‌زاده انجام داده و نشر نگاه آن را منتشر می‌کند. پس از این، چند ترجمه دیگر به بازار عرضه شده که همگی(به غیر از آخرین ترجمه) مثل بسیاری از بازترجمه های دیگر اغلب تقلیدی از ترجمه پیشین و به اصطلاح آب در هاون کوبیدن بوده‌اند. اما با توجه به این که ترجمه آقای خبره‌زاده از نسخه‌ی فرانسوی این کتاب روسی زبان بوده است، یکی از بهترین بازترجمه‌های اخیر ترجمه‌ی خانم میترا نظریان است که از زبان روسی انجام شده و با عنوان جالب‌توجه "شوهر باشی" توسط نشر ماهی منتشر شده است.

پی‌نوشت 2: علی اصغر خبره زاده در مصاحبه‌ای و البته مقدمه همین کتاب گفته است: "سبک داستایوسکی نه سلیس است و نه زیبا، اما قوی است و محکم و رسا و کاملا مختص به خود اوست".  این را یک عاشق کتاب جنگ و  صلحِ تولستوی که به سراغ داستایوسکی برود به خوبی درک می‌کند:) .

+++ کتابی که من خواندم و یا درست است بگویم شنیدم نسخه صوتی کتاب همیشه شوهر با ترجمه علی اصغرخبره زاده در نشر نگاه است که نشر صوتی آوانامه با صدای آرمان سلطان زاده آن را در سال 1396 و در 7 ساعت و 25 دقیقه منتشر کرده است. 


ادامه مطلب ...