23 - فیلم سینمایی "منک" (2020) - دیوید فینچر

اگر فیلم سینمایی همشهری کین را ندیده‌ باشید، به احتمال زیاد دیدن فیلم "منک" نه تنها لطف چندانی برای شما نخواهد داشت بلکه حوصله‌ شما را هم حسابی سر خواهد برد. همشهری کین یکی از مشهورترین فیلمهای تاریخ سینما است و در لیست‌هایی که همواره از فیلم‌های برتر تاریخ منتشر می‌گردد همواره رتبه‌ی اول یا دوم را به خود اختصاص داده است. با این حال واکنش بسیاری از بینندگان این فیلم پس از دیدن آن جمله‌ای است مشابه با: خب، که چی؟ البته در نگاه اول باید گفت بیشتر این بینندگان حق دارند (خودم هم در مرتبه‌ی اولی که فیلم را تماشا کردم جزئی از همین بینندگان بوده‌ام)، حق دارند چون فیلم همشهری کین فیلمی نیست که مخاطب‌پسند باشد و اگر این همه معتبر است تا حدودی به زمانی که ساخته شده برمی‌گردد و بی‌شک استفاده از موارد تکنیکی بی‌نظیری که در آن زمان برای اولین بار در سینما به کار برده شده بود در این مهم نقش اساسی داشته است. دلیل دیگر را هم ساختارشکنی این فیلم در قیاس با فیلمهای محبوب آن روزها مثل بربادرفته می‌دانند، و البته نکته‌های فنی دیگری که آنها را در نقدهای فراوانی که بر این فیلم نوشته شده می‌توان یافت، مواردی که در کنار آنچه ذکر گردید باعث شده‌اند تا این فیلم بعد از گذشت حدود ۸۰ سال از زمان اکرانش هنوز جایگاه خود را از دست نداده باشد، به طوری که در سال 2020  کارگردان سرشناسی مثل دیوید فینچر به سراغ ساخت فیلمی با محوریت این اثر رفته است. با این پیش‌زمینه و همانطور که پیش از این هم در یادداشت فیلم همشهری کین اشاره کرده بودم اثر اورسون ولز بیشتر به مذاق عشاق سینما و منتقدان خوش می‌آید.  فیلم "منک" هم چنین فیلمی است و شاید حتی دیدن آن بیش از اثر ولز حوصله می‌خواهد؛ (البته به قول یکی از دوستان تا قبل از اینکه از سینما و تاریخش بدانیم)

"هرمن جی منکویتس" یا همان منک، فیلمنامه‌نویس و نویسنده‌ی اهل امریکا بود که بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۵۲ فعالیت می‌کرد. او که یک شخصیت واقعی درتاریخ سینمای امریکا است در زمان فعالیت خود بین استودیوهای هالیوود می‌گشت و به عنوان نویسنده‌ای پشت پرده، کار نویسندگان و کارگردانان دیگر را راه می‌انداخت. آثار او نسبتاٌ می‌درخشیدند اما هیچ جا نامی از او دیده نمی‌شد. هرچند شاید او سهم‌اش را همواره دریافت می‌کرد اما همانطور که می‌دانید در چنین عرصه‌ای همیشه همه چیز پول نیست و میل به شهرت و دیده شدن هم مطرح است. در دوره‌ای از زندگی منک که او غرق در الکل شده و دیگر جایگاه خود در همان پشت پرده سینما را هم از دست داده بود سرو کله‌ی جوانی پیدا می‌شود که اخیرا در رادیو و تلویزیون درخشیده و برای ساخت فیلم سینمایی جدید خود از یک شرکت سینمایی معتبر اختیار تام و بدون محدودیت گرفته است. این کارگردان جوان که اورسون ولز نام داشت به واسطه‌ی وکیلش به سراغ منک که آن روزها در دوران نقاهت تصادف شدید رانندگی به سر می‌برد و حال و روز خوشی نداشت می‌رود و از او می خواهد ظرف ۶۰ روز برایش فیلمنامه‌ای بنویسد که با آن دنیای هالیوود را متحول کند. طبق معمول هم قرار است بعد از ساخت فیلم، نامی از هرمن منکویتس وجود نداشته باشد و همه چیز به نام ولز تمام شود. قرارداد بسته می‌شود و همانطور که احتمالا تا الان متوجه شده‌اید و اتفاقا باید قبل از دیدن فیلم به آن آگاه باشید اثری که منک در این مدت معین می نویسد فیلمنامه‌ی همان فیلم مشهور همشهری کین است. فیلم سینمایی منک را می‌توان زندگی‌نامه‌ی منکویتس در روزهایی که همشهری کین را نوشت به حساب آورد.

اما این فیلم فینچر یک فیلم زندگی‌نامه‌ای عادی نیست. ببینید قضیه از این قرار است؛ کاری که اورسون ولز از منک می‌خواهد شاید کار خیلی سختی برای منک نباشد، در واقع او حرفه‌ای این کار است و بارها به عنوان نویسنده‌ی پشت پرده آثار نسبتا خوبی نوشته است. حتی حالا که از لحاظ جسمی فرسوده به نظر می‌آید و جفت پایش شکسته است هم ذهنش همان ذهن خلاق هرمن منکویتس است و اورسون ولز هم این را خوب می داند که به سراغ او آمده است. اما نکاه اصلی فیلم در اینجاست که منک این بار قصد ندارد به راه قبل ادامه دهد و برای یک بار هم که شده قصد دارد خود واقعی اش را به اثبات برساند. به همین جهت برای نوشتن داستان این فیلمنامه به سراغ زندگی پر فراز و نشیب خودش در هالیوود می‌رود، زندگی پر فراز و نشیبی که در دل خود به افشای نبایدهای فراوان آن روزگار می‌پردازد. در واقع فیلم سینمایی منک با نمایش حال و گذشته‌ی این نویسنده به من  و شمای بیننده نشان می‌دهد که چگونه فیلم همشهری کین شکل گرفته است، تلاشی که او برای نوشتن این فیلم انجام داده بی شباهت با یک انتقام شخصی از هالیوود نیست.

در واقع داستان منک داستان زندگی است. البته روی نسبتا متفاوتی از زندگی، آن بخش از زندگی که ما برای تغییرش تمام تلاشمان را انجام می‌دهیم، اما خب گاهی قرار نیست علی‌رغم همه‌ی تلاش‌هایمان چیزی تغییر کند و ما ناچار به پذیرش آن هستیم. 


+ این فیلم که دیوید فینچر آن را در سال 2020 با فیلمنامه‌ای نوشته‌ی پدر خودش بر روی پرده سینما برد بر خلاف آنچه انتظار می رود نه تنها فیلمی در تایید یا تقدیس فیلم همشهری کین، تاریخ سینما و هالیوودبه حساب نمی‌آید بلکه حتی شاید بتوان این فیلم را هجونامه‌ای برهمه آنها دانست.

++ منک به سبک فیلم های آن روزگار سیاه و سفید ساخته شده است.

18 - فیلم سینمایی "مرد سوم" (1949) - کارول رید

اولین بار با کتاب امریکایی آرام با جناب گراهام گرین آشنا شدم، تجربه‌ی یک آشنایی عالی با کتابی بسیار خوشخوان. اما خب احتمالا شما هم مثل بسیاری از کتابخوان‌ها و همینطور بسیاری از علاقه‌مندان به سینما، گراهام گرین را بیشتر به خاطر کتاب و فیلم "مردسوم" می‌شناسید.

فیلم سینمایی مردسوم که بر روی پوستر تبلیغاتی خود نام بازیگر و کارگردان سرشناسی همچون اورسون ولز را به عنوان یکی از بازیگران اصلی فیلم به نمایش گذاشته است در سال 1949 توسط کارول رید و بر اساس فیلمنامه‌ای از گراهام گرین ساخته شد، فیلمنامه‌ای که آنقدر خوب بود که بعدها نویسنده‌اش را به این صرافت انداخت که آن را تبدیل به رمانی کرده و منتشر کند. 

مرد سوم را می‌توان نوعی فیلم کارآگاهی به حساب آورد اما نه از آن مدل داستان‌های کارآگاهی که اغلب میشناسیم و در آنها کارآگاهی وجود دارد که به دنبال متهم و مجرم می‌گردد، در واقع در این داستان نقش آن کارآگاهِ همیشگی را یک نویسنده به عهده گرفته است، نویسنده‌ای امریکایی به نام "هالی مارتینز" که برای دیدن دوستش "هری لایم" به شهر وین سفر کرده است اما متاسفانه به محض ورودش به این شهر متوجه می‌شود دوستش به تازگی جان خود را از دست داده است.
هالی پس از این غافلگیری اولیه و پس از اینکه جویای چگونگی مرگ دوستش می‌گردد با روایت‌های ضدو نقیضی درباره شیوه مرگ او روبرو می‌شود که شاید موثق‌ترین آنها مرگ هری بر اثر سانحه‌ی رانندگی باشد، البته در این روایت به نظر موثق هم شیوه مرگ هری و آنچه که اندک شاهدین ماجرا اشاره می‌کنند به هیچ وجه برای هالی قانع کننده نیست، بطوریکه یکی از شاهدها اشاره می‌کند پس از تصادف اتومبیل ناشناس با هری، سه نفر او را تا بیمارستان برده‌اند. اما هالی پس از جست‌وجوهایش تنها هویت دو نفر از آنها را شناسایی می‌کند و اصطلاحاً به هر دری می‌زند خبری از مرد سوم نیست، جریان فیلم هم بر گِرد همین سوال که "این مرد سوم کیست و آیا اصلا وجود دارد یا خیر" می‌گردد. جست‌وجوی این موضوع و حل معمای چگونگی این مرگ در کنار اتفاقات دیگری از جمله عشق بوجود آمده در داستان و حتی قتل‌های دیگری که اتفاق می‌افتد و از همه مهم‌تر غافلگیری اصلی داستان، درکنار هم ماجرای  پرفراز و نشیب فیلمی را تشکیل می‌دهند که با گذشت بیش از هفت دهه از زمان ساخته شدنش هنوز فیلمی جالب توجه، و نسبتاً دیدنی به حساب می‌آید.

+ از افتخارات این فیلم می‌توان به نخل طلای جشنواره کن، جایزه بفتای بهترین فیلم انگلیسی  و اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه وسفید نام برد.

۱ - فیلم سینمایی "همشهری کین" (۱۹۴۱) - اورسن ولز

طبق قرار دو پست قبل(اینجا) بالاخره به سراغ فیلمهای معرفی شده در کتاب ۱۰۱ فیلم چهار ستاره تاریخ سینما رفتم و اولین فیلمی که چند روز پیش آن را دیدم، فیلم سینمایی همشهری کین بود. فیلمی که در سال ۱۹۴۱ در امریکا تولید شده است. (حالا این که سینمای کشور ما در ۷۸ سال پیش در چه وضعیتی بوده بماند.)

کارگردانی و نقش اول این فیلم امریکایی را اورسن ولز به عهده داشته است. داستان فیلم هم با بخشی از اخبار روز آغاز می گردد که در آن خبر مرگ چارلز فاستر کین اعلام می شود، شخصی که ثروتمند ترین مرد کشور و همچنین غول رسانه ای امریکا نیز به حساب می آمده و صاحب پر تیراژ ترین روزنامه ی امریکا یعنی نیویورک اینکوایر بوده است. او لحظات پایانی عمرش را در قصر رویایی خود (زانادو) گذرانده و چند ثانیه پیش از مرگ، نامی را بر زبان می آورد که تا کنون هیچکدام از اطرافیانش آن را نشنیده اند. آن نام "غنچه ی رز" یا در زبان اصلی "رُزباد" است. حالا روزنامه جنجالی خودش، نیویورک اینکوایر و بسیاری از رسانه های دیگر تشنه ی آن هستند که معنای این کلمه پایانی را در یابند، این که آیا غنچه رز اسم کوچک عشق از دست رفته ی آقای کین بوده؟ یا شاید اسم حیوان خانگی مورد علاقه اش؟ یا... 

از اینجا به بعد فیلم از طریق یک سلسله فلاش بک های طولانی و طی روایت پنج نفر از دوستان و آشنایان کین (که البته هیچکدام هم قابل اعتماد نیستند) تعریف می شود و این گونه ولز بیننده را به همراه خبرنگار روزنامه به تماشای این برش ها از زندگی کین (از کودکی تا کهنسالی) می نشاند تا شاید در این بین ردی از "غنچه رز" پیدا شود. این روایت ها از همان کودکی کین که به درخواست مادرش ازخانواده فقیرشان جدا شده و تحت سرپرستی مردی ثروتمند قرار گرفته آغاز و همینطور با دور نسبتاً تندی تا انتها ادامه پیدا می کند . همچنین بیننده طی این مسیر شاهد پیشرفت کین در روزنامه نگاری، استقلال شغلی، ثروت اندوزی، مبارزه با فساد و محبوبیت در بین مردم تا ورود به سیاست و همچنین زندگی عاطفی و خانوادگی خواهد بود.

.......

پی نوشت: من اطلاعات سینمایی چندانی ندارم و باید اعتراف کنم که از لحاظ فنی در این زمینه تقریباً بی سوادم. اما به عنوان یک بیننده معمولی باید بگویم دیدن فیلم همشهری کین جذابیت چندانی از لحاظ داستانی برای من نداشت و شاید در همان ابتدا طرفدار منتقدانی بودم که همشهری کین را فیلمی سرد و بی روح می دانند و معتقدند ولز این فیلم را حسابگرانه به این شکل ساخته تا تنها بیننده و منتقدان را به حیرت بیندازد و شگفت زده کند. اما به هر حال از ماندگاری فیلم و شهرت این فیلم تا به امروز مشخص است که تعداد افرادی که لب به تحسین این فیلم گشوده اند بسیار بیشتر است. همانهایی که این فیلم را بزرگ ترین عامل درک سینما می دانند و دلیل این موضوع را مواردی همچون ضرباهنگ سرگیجه آور فیلم در کنار شیوه فیلمبرداری جدیدش آن هم در نماهای بی سابقه ی آن روزگار(از سقف اتاق یا تالار و موارد مشابه) و همینطور دیالوگ های تو در توی شخصیت ها دانست که همگی همشهری کین را به فیلمی تبدیل می کند که هیچ ربطی به فیلم های سینمایی پیش از خودش نداشته است.

 به قول کارگردان محبوب من مارتین اسکورسیزی: همشهری کین فیلمی بود که شما را به این فکر می انداخت که هر چیزی در سینما امکان پذیر است.

مشخصات فیلم: کارگردان :اورسن ولز . بازیگران: اورسن ولز، جوزف کانن، دوروتی کامینگور، آگنس مورهد و...

 مدت فیلم 119 دقیقه. افتخارات: نامزدی اسکار در 8 بخش و برنده اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی