8 - فیلم سینمایی "روانی" (1960) - آلفرد هیچکاک

پس از سفر به آسیای شرقی و گذر از جنگ جهانی دوم و سپری کردن اوقاتی بر روی پل رودخانه کوای باز هم به سینمای آمریکا بازگشته و برای اولین بار در این سری از معرفی فیلم ها به سراغ دومین فیلم از یک کارگردان رفته ام. اگر خاطرتان باشد سومین فیلمی که اینجا درباره اش با هم صحبت کردیم فیلمی از آلفرد هیچکاک بود که در سال 1959 ساخته شده و شمال از شمال غربی نام داشت. اما این کارگردان پُرکار بریتانیایی که بیشتر فیلم هایش را در امریکا ساخته در کارنامه هنری اش بیش از پنجاه فیلم به چشم می خورد و به غیر از فیلم یاد شده چند شاهکار چهار ستاره دیگر نیز در دنیای سینما از خود به جا گذاشته است که "روانی" یا "سایکو" یکی دیگر از آنهاست.

فیلم روانی بر اساس یک رمان ساخته شد که البته آن رمان هم گویا بر اساس ماجرایی واقعی نگاشته شده بود. این فیلم که یکسال پس از شمال از شمال غربی اکران شد از موفق ترین فیلم های هیچکاک در گیشه به حساب می آید، به طوری که هزینه ساخت آن کمتر از یک میلیون دلار بود اما بیش از سی میلیون دلار فروخته است. در دسته بندی فیلم ها بر اساس ژانر، فیلم روانی به عنوان یکی از برترین فیلم های  ژانر وحشت تاریخ سینما شناخته می شود جدا از ارزش های فراوان سینمایی و البته ارزش های روانشناختی این فیلم که جای بحث و گفتگو بسیار دارد باید به این نکته اشاره کرد که این فیلم در زمان اکران چند اتفاق نو را در دنیای سینما رقم زد که در نوع خود جالب توجه بودند. ازجمله آن اتفاقات این بود که با توجه به داستان خاص فیلم، هیچکاک در طول ساخت فیلم علاوه بر اینکه تمام تلاش خود برای درز نکردن داستان را انجام داد، پس از ساخته شدن فیلم هم به هیچ منتقدی اجازه تماشا و نقد فیلم قبل از نمایش عمومی را نداد و از طرفی بر خلاف شیوه مرسوم آن زمان که درب سالن های سینما تا انتهای نمایش فیلم باز بود، هیچکاک به سینماداران آموزش داده بود که پس از آغاز نمایش فیلم در سانس های معین شده به هیچ وجه اجازه ورود شخصی را به سالن ندهند.

از سکانس های طلایی این فیلم که از یکی از معروفترین سکانس های تاریخ سینما نیز به حساب می آید، سکانس معروف به سکانس دوش گرفتن است که زمان آن سه دقیقه است اما در این زمان کوتاه از 77 زاویه مختلف دوربین استفاده شده و طی 50 کات به ثبت رسیده است، ضبط این سکانس بیش از هفت روز طول کشید.

به احترام آلفرد هیچکاک و نظرش درباره ارائه فیلمش قبل از دیده شدن، سخنی از داستان فیلم به میان نخواهم آورد و پیشنهاد می کنم در صورت علاقه مند بودن به سینمای کلاسیک، بدون خواندن نقدهای فراوان موجود در فضای مجازی پیش از دیدن فیلم، به تماشای آن نشسته و از دیدنش لذت ببرید و البته کمی هم بترسید.

البته در خصوص ترس باید به نکته ای درباره این دو فیلمی که از استاد دلهره دیده ام اشاره کنم و آن این موضوع است که برخلاف تصوری که ما از فیلم های ترسناک مشهور سینما بخصوص در دو دهه اخیر سراغ داریم، فیلم های هیچکاک ترس را صرفاً برای ترساندن از طریق فضاهای خوفناک یا مواردی نظیرآن ارائه نمی دهد بلکه او گویا با غور در زوایای روان انسانها به این مهم تعلیق آور برای فیلم هایش دست پیدا کرده است. فکر میکنم این ترسناک تر از اتاق های تاریک و زیرزمین های متروک باشد.

۳_ فیلم سینمایی "شمال از شمال غربی" (۱۹۵۹) - آلفرد هیچکاک

پس از فیلم "راننده تاکسی" حالا دوباره هفده سالی به عقب برگشتم و این بار تصمیم گرفتم فیلمی از آقای خاص سینمای کلاسیک جهان یعنی آلفرد هیچکاک ببینم. فیلمی که در سال ۱۹۵۹ ساخته شد و اگر بخواهم این فیلم را با تنها فیلم کلاسیکی که اینجا درباره اش با هم سخن گفتیم یعنی همشهری کین مقایسه کنم باید بگویم که از لحاظ جذابیت اوضاع به شکل محسوسی تغییر کرده و از این لحاظ با فیلم بسیار جذاب تری طرف هستیم. شمال از شمال غربی را یک حکایت هیچکاکی خالص می دانند، فیلمی که با همان موسیقی هیجان انگیز و تا حدودی اضطراب آورِ تیتراژش هم خبر از یک تریلر هیچکاکی می دهد. (که البته من تا پیش از این نمی دانستم این مدل هیچکاکی بودن اصلاً به چه معنا هست). 

شروع فیلم در کنار تیتراژ ذکر شده با تصاویر برج های بلند شیشه ای همراه است و رفت و آمد مردم در خیابان ها را به بیننده نشان می دهد و در ادامه یک اتوبوسِ شهری را می بینیم  که در حال سوار کردن مسافران در ایستگاه است و مسافری که پس از حرکت اتوبوس از آن جا می ماند کسی نیست جز شخص آلفرد هیچکاک. البته این اولین و آخرین حضور آقای کارگردان در این فیلم هم هست. پس از آن شاهد جمعیت نسبتاً زیادی در حال تردد در یک اداره یا یک شرکت هستیم که در میان آنها مردی به نام "راجر تورنهیل" که نقش آن را "کری گرانت" بازی می کند در حال مکالمه با منشی اش حین قدم زدن بوده و همینطور با او سوار تاکسی می شود و این گفتگوی دو نفره تا درون تاکسی هم میهمان بیننده خواهد بود و خیلی زود بیننده را از جایگاه و شغل مرد آگاه می کند. او که مدیر یک شرکت تبلیغاتی است مدتیست با مادرش زندگی می کند و برای خودش هم وجهه اجتماعی قابل توجهی دارد. پس از پایان مکالمه او منشی اش را ترک می کند و به سر قراری با دو نفر از دوستانش به یک کافه می رود و  پس از آن است که به صورت خیلی اتفاقی سرنوشت زندگی اش عوض می شود.

قضیه از این قرار است که عده ای جاسوس خارجی به رهبری شخصی به نام فیلیپ وندم، او را به جای یک مامور اف بی ای که آنها را تحت نظر دارد اشتباه می گیرند و تصمیم می گیرند او را بکشند، پس او را می ربایند اما راجر به شکل معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا می کند و می گریزد. همان شبِ در حال گریز، پلیس او را به دلیل مصرف بیش از حد مشروبات الکلی که بزور به او خورانده شده و این  از مقدمات کشتن او نیز بوده دستگیر می کند، او هم پس از هوشیاری کل ماجرا را تعریف می کند و حتی پلیس را هم به محل حادثه می برد، اما هیچکس حتی مادر او هم حرفهای او را باور نمی کند. به هر حال آنها رد پاها را به طور حرفه ای پاک کرده بودند و همه چیز حساب شده بود. شاید به تعبیری بتوان گفت فیلم پس از این حوادث است که آغاز می گردد و جناب آقای تورنهیل که تا هفته گذشته تنها یک مدیر تبلیغاتی بوده حالا در تلاش برای اثبات خود و همینطور برای نجات جان خودش درگیر ماجراهایی پیچیده می شود که برای بیننده جذابیت های خاص خودش را دارد.

....

پیش از دیدن این فیلم و با توجه به اطلاعات محدودی که از هیچکاک داشتم و همینطور بخشهای کوتاهی از فیلم هایی ‌که از او دیده بودم برداشت شخصی ام این بود که فیلم های این کارگردان نمی تواند خیلی هم باب میلم باشد. اما شمال از شمال غربی، فیلم هیجان انگیز و تریلر جالبی بود.

احتمال می دهم که این یادداشت، دوستانی را که منتظر نقدی از این فیلم بوده اند را ناامید کرده باشد، اما نقدهای خوب زیادی درباره این فیلم در اینترنت وجود دارد که بعد از دیدن فیلم، خواندن آن ها خالی از لطف نیست، این یادداشت صرفا برداشتی شخصی از تجربه من از دیدن اولین فیلمی بود که از آلفرد هیچکاک دیده ام.

ستارگان فیلم: کری گرانت، اوا ماری سنت، جیمز میسون  - فیلمنامه : ارنست لمن - موسیقی: برنارد هرمن 

افتخارات: این فیلم نامزد اسکار بهترین فیلمنامه، بهترین تدوین و بهترین طراحی صحنه در اسکار 1959 بود که البته هیچکدام را نصیب خود نکرد و در آن سال بیشتر جوایز نصیب فیلم بن هور گردید.