20- فیلم سینمایی "گلادیاتور" (2000) _ ریدلی اسکات

حالا که به واسطه صحبت درباره فیلم دورافتاده در سال 2000 هستیم بد نیست به یکی از شاهکارهای خلق شده‌ی تاریخ سینما در این سال سری بزنیم و با داستان فیلم گلادیاتور به سال 180 میلادی و در قلب امپراتوری روم سفر کنیم. فیلم گلادیاتور ساخته‌ی ریدلی اسکات، کارگردان سرشناس امریکایی در سال 2000 میلادی بعد از مدت‌ها غیبتِ چنین ژانری در دنیای سینما با هزینه بسیار بالای 103 میلیون دلاری خود تا حدودی با ریسک بر روی پرده سینما رفت، اما با درخشش خود "راسل کرو"ی گلادیاتور را تا ابد در ذهن علاقه مندان به سینما ماندگار کرد.

امپراتوری روم در هنگامه اوج قدرت خود از مرزهای شمالی انگلستان تا صحراهای آفریقای شمالی گسترده بود. بیش از یک چهارم جمعیت جهان آن روزگاران تحت فرمان سزارها زندگی می کردند. در زمستان سال 180 پس از میلاد مسیح، نبرد دوازده ساله‌ی امپراتور مارکوس اورلیوس با قبیله‌ی بربرها سرانجام به پایان خود نزدیک می‌گشت، تنها یک سنگر مستحکم بر سر راه پیروزی روم و تامین امنیت در سراسر امپراتوری باقی مانده بود که پایداری می کرد..."

فیلم با یادداشت توضیحی فوق آغاز می شود و پس از آن شاهد یکی از ماندگارترین سکانس‌های تاریخ سینما هستیم، سکانس کوتاهی که در آن با شنیدن یک موسیقی بسیار زیبا از هانس زیمر، نمای بسته دست شخصی را می بینیم که در یک گندم‌زار قدم می‌زند و خوشه‌های گندم را نوازش می‌کند، پس از این آرامش پر معنای پیش از طوفان وارد صحنه‌ی نبرد سربازان می شویم، نبردی که در آغاز فیلم  و همین یادداشت درباره‌اش توضیح مختصری داده شد. نبردی خشن و خونبار که شاید مثل فیلم نجات سرباز رایان در همان ابتدا بیننده را دچار نوعی شوک می کند تا او را با واقعیت جنگ آشنا کند. به هر حال نبرد یاد شده در همان ده یا پانزده دقیقه‌ی ابتدایی فیلم با پیروزی رومیان به پایان می رسد، نگران لوث شدن داستان فیلم نباشید دانستن این موارد قبل از دیدن فیلم چندان هم اهمیتی ندارد و به داستان اصلی فیلم ضربه نمی‌زند، چرا که  این نبرد موضوع اصلی فیلم نیست و در واقع چالش‌های بعد از این پیروزی است که هدف ریدلی اسکات برای ساختن فیلمش بوده است.

هر چند داستان فیلم گلادیاتور واقعی نیست اما به چالشی اشاره می‌کند که در بیشتر امپراتوری‌ها همیشه وجود داشته و حالا هم که بساط امپراتوری‌های بزرگ درجهان برچیده شده برای حاکمان اغلب دیکتاتور این روزگارهمچنان برقرار است. چالش جانشینی امپراتور و حسد اطرافیان و در نهایت تبعات آن.

شخصیت اصلی این فیلم که نقش آن را راسل کرو بازی می‌کند ژنرال ماکسیموس نام دارد که فرماندهی ارتش روم به عهده اوست. او رهبری کارکشته و بسیار کاردان است که توانسته بخش زیادی از جهان را تحت سلطه امپراتوری روم درآورد. امپراتور روم یعنی مارکوس اورلیوس هم به این امر واقف است و در بستر مرگ با نادیده گرفتن پسرش کومودوس، ژنرال ماکسیموس را جانشین خود اعلام می کند و این گونه تخم حسد را در قلب پسر می‌کارد. پس از مرگ امپراتور که اتفاقا مرگی طبیعی نبوده و قتلی با عاملیت پسر خودش کومودوس بوده است، پسر جایگاه پدر را تصاحب می کند و پس از آن، فرمان قتل ژنرال ماکسیموس را نیز صادر می کند، ماکسیموس هم که از تصمیم امپراتور برای جانشینی خودش بی خبر است در ابتدا با کومودوس درگیر و پس از آن مجبور به فرار می‌شود و در نهایت این فرمانده‌ی ارتش سر از بازار فروش بردگان در می‌آورد، بردگانی که خریداری و تربیت می‌شدند تا برای گلادیاتورشدن و مبارزه با یکدیگر در برابر مردم به نمایش در بیایند. بیننده‌ی فیلم گلادیاتور در طول این 171 دقیقه؛ شاهد تلاش فرمانده‌ای شریف است که روزی قرار بوده در راس بزرگترین امپراتوری دنیا بنشیند، اما حالا در نقش یک برده‌ و در نقش یک گلادیاتور برای زندگی و شرافتش می‌جنگد.

گلادیاتور فیلمی دیدنی‌ست که به غیر از توجه تماشاگران، نظرمنتقدان و داوران جشنواره‌های معتبر سینمایی را نیز به خود جلب کرد و موفق شد به تنهایی در 30 رشته در جشنواره‌های اسکار، بفتا و گولدن گلوب نامزد گردد و از بین آنها 5 جایزه اسکار،  4 جایزه بفتا و  1 جایزه گلدن گلوب را از آن خود کند.

نظرات 2 + ارسال نظر
monparnass جمعه 29 مرداد 1400 ساعت 05:53 http://monparnass.blogsky.com

سلام
من این فیلم رو دیده ام
حتی شاید بیش از یک بار
در تایید حرفت باید بگم وقتی فیلمی شاهکار می شه هیچ چیز اون فیلم تصادفی و خود بخود مناسب و خوب نیست
تلاش همه عوامل از تهیه کننده تا نویسنده سناریو تا کارگردان و بازیگر و .... همه دارای انسجامی هستند که باعث می شه وقت تماشای فیلم حواس تماشاچی متوجه چیزی جز خود فیلم نباشه
اگر بخوایم توصیفی از مقایسه امثال این فیلم با فیلمهای معمولی داشته باشیم تفاوت حس رانندگی پیکان و پژو 405 می تونه مثال خوبی باشه
احساس دیدن این فیلم مثل احساس دیدن هفت سامورایی - فارست گامپ و بقیه آثاریه که جاودانه شدند

سلام
بله حق با شماست. اما این همه‌چیزتمامی در همه عوامل فیلم اغلب از دید یک مخاطب معمولی مثل من غافل میمونه و بدون علم به این نمیفهمم که چرا یک اثر اینقدر خوبه بدون این که به طور تخصصی متوجه باشم که سناریو، صدا برداری، فیلم برداری، بازی، کارگردانی و... یا ترکیب همه این عوامل خوب با هم باعث بوجود اومدن یک فیلم خوب شده. راستش گاهی همین متوجه این موارد نبودن و فقط از فیلم لذت بردن هم خودش عالمی داره، حداقل برای من اینطور بوده.
در رابطه با مثال پژو 405 و پیکان شما هم هر چند تجربه رانندگی کوتاه مدت با هر دو را دارم. اما هیچوقت هیچکدام از این ماشین ها را نداشته‌ام در زندگی‌ام اغلب با دوچرخه محشور بوده ام.
هرچند گلادیاتور در عالمی دیگر بود اما در مجموع فارست گامپ را بیشتر دوست داشتم. هفت سامورایی را هم در برنامه دارم باید به وقتش ببینم.

اسماعیل بابایی شنبه 30 مرداد 1400 ساعت 08:01 http://www.fala.blogsky.com

یادمه وقتی وقتی که این فیلم اومد، بعضی از منتقدها ارزش اون رو در حد آثار گلادیاتوری پیش از خودش پایین آوردن، بدون اینکه ارزش ها و تفاوت های اون رو ببینن.
من این شانس رو داشتم که فیلم رو با بهترین کیفیت در سالن کوچک حوزه ی هنری ببینم و مسحور موسیقی و لحظات نابش بشم.

سلام بر اسماعیل خان بابایی گرامی
امیدوارم خوب باشی و بالاخره روزی برسد که این کرونای منحوس برای همیشه برود و این فراغ بین تو با دانش آموزانت پایان پذیرد. چون حیف است آنها از حضور معلم خوش ذوق و دلسوزی چون تو محروم باشند و بی شک خودت هم به حضور آنها نیاز داری.
درباره فیلم به نکته مهمی اشاره کردی، حق داری این فیلم یک فیلم گلادیاتوری صرف نیست و دارای ارزش های هنری بوده و هست.
در دیدن این فیلم هم واقعا چه شانس خوبی داشتی. امیدوارم بعد از کرونا بشه من هم روزی یک فیلم سینمایی خوب رو با بهترین کیفیت در یک سالن استاندارد و خوب ببینم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد