قطره ای از اقیانوس

تا آنجایی که در خاطر دارم چند سال پیش در کتاب "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" نوشته‌ی ایتالو کالوینو از قول خودش خوانده بودم که در دنیای امروز، کتابهای زیادی برای خوانده نشدن نوشته می‌شوند، کتابهایی که شاید فقط برای خاک خوردن در قفسه‌های کتابفروشی و کتابخانه‌ها چاپ می شوند. خب، احتمالاً کالوینوی دوست داشتنی با بیان این موضوع قصد داشته هشدار دلسوزانه‌ای به خواننده‌اش بدهد و از او بخواهد عمر گرانش را پای هر کتاب بی‌ارزشی هدر ندهد. حالا اگر از معیارهای با‌ارزش و بی‌ارزش بودن یک کتاب بگذریم و بحثش را بگذاریم برای اهل فن، با نگاهی به بازار نشر کتاب به غیر از آن کتابهایی که جناب کالوینو به آنها اشاره کرده است شاهد انتشار روزافزون کتابهای خوب هستیم، کتابهایی  که هر روز بر سیل کتابهای خوب گذشتگان افزوده می شود و با یک حساب سرانگشتی می توان دریافت حتی اگر حرفه‌ای ترین کتابخوان هم باشیم شاید قطره ای از این اقیانوس را دریابیم.

خب چه باید کرد؟ به کلی از کتاب خواندن دست کشید؟ یا به همین قطره قانع بود؟

هر شخصی با توجه به روحیات خود می تواند پاسخی برای این پرسش‌ها بیابد اما طبیعتاً پس از پی بردن به این حجم از منابع و این زمانِ کم عقل حکم می کندکه زین پس گزیده خوان‌تر باشیم و یا اگر بیخیال عقل هم شویم باید گفت به تعبیری دلی‌تر از آنچه تا کنون می‌خواندیم بخوانیم. البته به نظر می رسد که این در صورتی امکان‌پذیر خواهد بود که از لیست‌های 100 تایی و 1001 تایی و از این قبیل لیست ها که تمامی هم ندارند دست بکشیم و همچنین به معرفی های مکرر کتابها توسط دوست و آشنا هم تاحدودی بی اعتنا باشیم و همینطور از ویترین کتابفروشی و یادداشت‌ها و برش‌های کتابها در فضای مجازی هم چشم بپوشیم. نه، همه این ها با هم امکان پذیر نیست، شاید حتی اگر بخواهیم هم نتوانیم چنین کاری انجام دهیم، چرا که بالاخره به دام یکی از موارد یاد شده خواهیم افتاد (البته اگر نامش را دام بگذاریم) و این گونه روز به روز قفسه‌ی کتابهای خانه و ذهنمان را از کتابهایی که دوست داریم بخوانیم و نخوانده ایم پر کرده و همینطور بارمان را سنگین‌تر خواهیم نمود.

شاید فرار از این دور تسلسل راه حلی باشد که در ابتدا به ذهن من هم رسیده، فراری که شاید خود من هم در آن ناموفق بوده ام. اما "پی یر بایار" ، استاد دانشگاه و نظریه پرداز فرانسوی نظر دیگری دارد، نظری که همه‌ی تعاریف مرسوم و متداولی که از مطالعه کتابها می شناسیم را به چالش می کشد. 

او در کتاب "چگونه درباره کتابهایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟" نظریه‌اش را شرح داده است. کتابی که یکی دو روز آینده و در یادداشت بعدی سعی خواهم کرد چند کلامی درباره‌اش بنویسم.

>>> لینک یادداشتِ کتاب" چگونه درباره کتابهایی که نخوانده ایم حرف بزنیم" >اینجاست.

نظرات 7 + ارسال نظر
بندباز یکشنبه 7 مهر 1398 ساعت 14:35 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام مهرداد
خاطرم نیست در جایی خوانده بودم یا شنیده بودم که می گفت: تا سن مان زیر چهل سال است، هر کتابی که می توانیم بخوانیم. هر چه که می بینیم و دلمان می خواهد! یا معرفی می شود یا به قول تو توی دامش می افتیم. اما بعد از چهل سالگی بهتر است آنقدر گزیده کتاب بخوانیم که در سال شاید به ده کتاب هم نرسد. و چه بهتر که آن ها را هم دوباره و دوباره بخوانیم!
می گفت آن همه جور خواندن ها باعث می شود که ما قدرت تشخیص و انتخابمان ساخته شود و آن گزیده خواندن ها و مرتبط و محدود خواندن ها باعث می شود که خوانده هایمان به یک نوع عمل و عمل و رفتار بدل بشود.
این هم راهی خوبی ست به گمانم.

سلام بر بندباز
این را از هر که شنیده ای یا هر کجا که خوانده ای مربوط به "رولف دوبلی" است، همان نویسنده ای که یکی دو تا از کتابهاش رو عادل فردوسی پور ترجمه کرده ، حالا نمی دونم مربوط به کدوم کتابشه. یه مقاله هم ازش در ترجمان خونده بودم که این حرف در اونجا هم بود. منم باهات موافقم نظر خوبیه و خیلی به چیزی که خود ما هم همیشه درباره کتاب و کتابخوانی فکر می کردیم نزدیکه، اما نظر بایار یه چیز دیگه اس. نمیگم بهتره یا بدتر اما یه چیز متفاوته.

بندباز دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 20:10

آهان! مرسی حضور ذهن! منم توی یکی از مقالات ترجمان خونده بودمش. همسر زحمت کشیده و پرینت گرفته بود. الان یادم اومد.
پس با این حساب منتظر پست بعدی ت خواهم بود.

از من بعید بود
آفرین به همسر ادبدوست و هنرمند شما.
همین هفته تمومش میکنم چون بعدش مسافرم.

شیرین سه‌شنبه 9 مهر 1398 ساعت 22:42 http://www.ladolcevia.blogsky.com

زودتر برگرد و برامون بنویس این موضوع رو مهرداد. مشتاق خواندنش هستم

به روی چشم

میله بدون پرچم شنبه 13 مهر 1398 ساعت 16:40

سلام
اتفاقاً چند روز قبل سر ناهار با یکی از دوستان در مورد نحوه انتخاب کردن کتاب برای خواندن صحبت می‌کردیم... جمعبندی ما این بود که اصلاً فرصتی برای خواندن رمان‌های غیرشاهکار وجود ندارد! و باید خیلی با وسواس کتاب‌ها را انتخاب کنیم. حالا ببینیم این جمعبندی از این به بعد چه تغییری در ما ایجاد می‌کند.

سلام و عرض پوزش بابت این تاخیر طولانی در پاسخ گوی به این پیام .
این که شما و دوشتانتان در سر وعده ناهار درباره کتاب صحبت می کنید نشان دهنده این است که همکاران فرهیخته ای دارید و اصطلاحاً کلاستان بالاست. وگرنه اغلب اوقات در چنین مواقعی صحبتا حول محور حرف زدن پشت سر مافوق ها و اخبار روز و جدول لیگ برتر و بازی های فوتبال و والیبال شب گذشته می گذرد.
درباره جمع بندی شده شما هم من هم یک وقتی به این نتیجه رسیده بودم اما باز هم برایم زیاد اتفاق افتاده که دلم و یا دوستانم مرا به سمت کتابی کشانده اند که خواندنش برایم بسیار دلنشین تر از یک شاهکار معروف بوده. به هر حال باید کژدار و مریض هوای هر دو طرف را داشت و غصه نخورد. چون در هر صورت در پایان عمر شاهکار های زیادی وجود خواهد داشت که خوانده نشده است.

اسماعیل بابایی یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 15:20 http://fala.blogsky.com

واقعا با زمان محدودی که داریم، چاره ای جز انتخاب نیست.

سلام بر جناب اسماعیل بابایی گرامی
بابت این تاخیر در پاسخگویی به این کامنت از شما هم عذر میخوام.
حق با شماست ما چاره ای جز انتخاب نداریم. اما معیار های انتخاب هم خیلی مهم است هرچند گویا آن معیار را هم باید انتخاب کنیم.

مدادسیاه یکشنبه 28 مهر 1398 ساعت 09:57

از قضا چند سال پیش و به مناسبت انتشار یکی از فهرست های 1001 کتابی که باید پیش از مردن بخوانیم چیزی در این مورد نوشته ام.
در پاسخ به سئوالت فکر می کنم در این مورد تکلیف ما همان است که مولانا فرموده: «آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید.»

متاسفانه من آن یادداشت شما را نخوانده ام.
به واقع که این بیت از مولونا حرف بسیار نکویی است. امیدوارم من هم مثل بیشتر مردم نباشم و دست از ناخنک زدن و بار کردن برداشته و حداقل کمی هم برای رفع تشنگی بنوشم.

zmb جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 21:00 http://divanegihayam.blogfa.com

حالا که نگاه می کنم، توی کتابخانه مان کتاب های کوچک و کم حجم که موضوع یک روزی بوده و تیراژ پنج هزار تا خورده مثلا( البته این تیراژ کمی محسوب می شود برای دهه شصت) زیاد است، که یک تورق چند دقیقه هم انگار برایشان بیهوده تلقی میشود... خیلی از مزه افتاده اند

سلام
از شما ممنونم. این کامنت باعث شد من یادداشت را دوباره بخوانم و بعد از مدتی بازهم به این موضوع فکر کنم. حتماً شما هم این جمله که "هر کتابی ارزش یک بار خواندن را شنیده اید" را بارها شنیده اید. جمله ای که نسبتاً قدرت نفوذ بالایی در بین آنهایی که تازه راه مطالعه را آغاز می کنند دارد و من همواره تلاشم بر این بوده که آن از ذهن اطرافیانم پاک کنم، هرچند خیلی هم در این کار موفق نبوده‌ام.

این یادداشت پیش زمینه یادداشتی درباره یک کتاب بود و بنظرم حالا که شما این را خواندید آشنایی با آن کتاب احتمالا برایتان نه تنها خالی از لطف نخواهد بود بلکه شاید برایتان چالش برانگیز هم باشد. پس لطفاً سری به این یادداشت بزنید:
https://ketabnameh.blogsky.com/1398/07/14/post-113

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد