سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج - کورت وُنِه‌گات

همه‌ی ما کتابخوان‌ها در بین آثاری که می‌خوانیم کتابها و نویسندگان مورد علاقه‌ای داریم و اغلب هم بعد از پیدا کردن سلیقه‌مان سعی می‌کنیم بیشتر کتابهای آن نویسنده‌ی محبوب یا ادبیات خاص را دنبال کنیم. در این میان کشف یک نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی تازه، اتفاقی هیجان انگیز است و این برای من بعد از آشنایی با جناب ونه گات رخ داد. خواندن کتاب سلاخ خانه شماره پنج را با این پیش زمینه‌ی فکری آغاز کرده بودم که داستانی حوالی موضوع جنگ‌های جهانی بخوانم، اما براستی  این داستانِ درآمیخته با واقعیت بسیار هیجان انگیزتر از آن بود که مثل آثار مشابه صرفاً به قصه‌ای مثلاً عاشقانه درخلال جنگ بپردازد. البته درست است که ماجرا به جنگ جهانی مربوط هست و موضوع محوری هم بمباران شهر درسدن آلمان است که از طرف متفقین توسط جنگنده‌های بریتانیایی و امریکایی انجام پذیرفت و ده‌ها هزار و یا طبق منابعی دیگر بیش از صد هزار کشته برجای گذاشت. ونه گات که خود تجربه حضور در جنگ جهانی را داشت رمان "سلاخ خانه شماره پنج" را که نام فرعی آن "جنگ صلیبی کودکان" است در سال 1969 نوشت. به آغاز کتاب توجه کنید:

تمام این داستان کمابیش اتفاق افتاده است. به هر حال بخش‌های مربوط به جنگ کاملا واقعی می‌باشد. شخصی را در درسدن می‌شناسم که به خاطر برداشتن قوری چای که متعلق به خودش نبود با ضرب گلوله کشته شد یا شخص دیگری که در پی خصومت‌های شخصی آدمکش‌هایی را پس از جنگ استخدام کرده بود تا افراد زیادی را به کام مرگ بکشاند. با این حال تمامی نام‌ها را تغییر دادم. من در سال 1967 با پول خیریه گوکنهایم که مورد لطف خداوند باشد به درسدن برگشتم. درسدن بسیار شبیه یکی از ایالت‌های اوهایو دیتون است، ایالتی که دارای سرزمین‌های پهناور بسیاریست. به راستی که خاک این سرزمین پهناور با گوشت و استخوان انسانهای بسیاری در هم آمیخته است... 

 کتاب که در واقع آن را می‌توان برگی از زندگی خود نویسنده دانست با دو راوی روایت می‌گردد. بطوریکه در بخشهایی که قهرمان داستان کتاب را روایت می‌کند همچون زندگی‌نامه یا خاطرات و در بخش‌هایی که دانای کل کتاب را روایت می کند حرف از موضوعی فراتر از موضوع ظاهری کتاب یعنی بمباران درسدن درمیان است و در آنجا سخن‌های مهم‌تری نیز زده می‌شود. درواقع ونه گات قصد دارد به کمک این کتاب حقایق تلخ جنگ را به نمایش بگذارد، او  این کار را بسیار هوشمندانه انجام می‌دهد بطوریکه خواننده به هیچ وجه با یک کتاب تلخ و حوصله سربر مواجه نیست. او با بهانه‌ی جنگ و بمباران درسدن، دریچه ای را بر روی دید خواننده می‌گشاید تا او را با انسان و خشونتش و آنچه که در این زمینه از او بر می‌آید آشنا کند.

 شخصیت اصلی این کتاب بیلی پیلگیریم نام دارد، شاید فقط جوانی که در زمان خدمت خود در ارتش امریکا و در خلال جنگ جهانی دوم راهی شهر درسدن امریکا می‌شود و در آنجا شاهد بمباران یاد شده است. اما در واقع او شخصی است که دائم در زمان‌های مختلف در گذر است و از وقتی که توسط تعدادی موجود فضایی دزدیده شده و به سیاره دیگری به نام ترالمافادور رفته و در آنجا توسط فضایی‌ها در باغ وحشی انسانی به نمایش گذاشته شده است با تعریف دیگری از زمان مواجه شده و به زندگی خود به طور همزمان در زمین و ترالفامادور ادامه می‌دهد. ترالمافادور و موجوداتی که در آن زندگی می‌کنند که همگی ساخته‌ی ذهن خلاق این نویسنده خوش ذوق هستند دیدگاه جالبی درباره مرگ و زندگی دارند؛ آنها قادر به دیدن چهاربعد هستند و اعتقاد دارند همه ما ساس‌هایی هستیم گرفتار در کهربا، آنها می‌گویند مردن معنایی ندارد و همه‌ی موجوداتی که می‌میرند فقط در آن لحظه‌ی خاص در وضعیت بدی قرار گرفته‌اند، وگرنه در زمان قبل از آن لحظه، همچنان حضور دارند و زندگی می‌کنند. بیلی هم که در هر لحظه از گذشته و حال و آینده زندگی می کند از هر سه با خبر است و حتی از زمان و چگونگی مرگ خود نیز آگاه است. البته نه به آن شکل که بتواند تغییرش دهد. او مسافر بی اراده‌ی زمان است.

این کتابِ سرشار از نماد و استعاره را هرطور که بخوانیم جذاب است، اما خب خواندن یا شنیدنش نیاز به کمی توجه و تمرکز دارد. یکی از بخشهای متن کتاب که برایم بسیار قابل توجه بود را  در انتهای این یادداشت در بخش ادامه مطلب خواهم آورد. 

.............................................................

کورت(کِرت) ونه گات(وانه گات) Kurt Vonnegut زاده‌ی 1922 و در گذشته‌ی 2009 میلادی، نویسنده‌ی خوش ذوق امریکایی بود که چهارده رمان و نه مجموعه داستان و یک نمایشنامه از خود بجا گذاشت. او فارغ التحصیل رشته بیوشیمی بود که در ارتش نام نویسی کرد و عازم جبهه های نبرد در جنگ جهانی دوم شد و در شهر درسدن توسط نیروهای آلمانی به اسارت گرفته شد، وقتی آن بمباران وحشتناک در این شهر اتفاق افتاد او در زیرزمین مخصوص نگهداری گوشتهای یخ زده در این شهر اسیر بود و به همین دلیل نامش در کنار هزاران کشته‌ی این بمباران قرار نگرفت و جان سالم به در برد. او پس از جنگ به تحصیلات در رشته مردم شناسی مشغول شد اما پایان‌نامه‌اش مورد قبول دانشگاه شیگاگو قرار نگرفت، هرچند خودش آن پایان نامه را بزرگترین دستاورد زندگی‌اش می دانست. پس از آن و بعد از مشغول شدن با شغل های دیگر، به طور جدی  به نویسندگی روی آورد، سلاخ خانه شماره پنج در کنار گهواره گربه، صبحانه قهرمانان و شب مادر از شناخته‌شده‌ترین آثار اوست.

مشخصات کتابی که من خواندم (یا شنیدم): ترجمه طاهره عباسی (ترجمه معروف تر این کتاب ترجمه علی اصغر بهرامی است)، ناشر نسخه صوتی: آوانامه، با صدای علی دنیوی ساروی در 7 ساعت و 17 دقیقه

 

 بخشی از متن کتاب که قولش را داده بودم: ( به نظرم اگر آن را با دقت بخوانید شما هم عاشق ونه گات خواهید شد.)

" بیلی به ساعت روی اجاق گاز نگاه کرد، یک ساعت تا آمدن بشقاب پرنده وقت داشت، به اتاق نشیمن رفت، در حالی که بطری را مثل زنگ شام تکان می‌داد تلویزیون را روشن کرد. بیلی در زمان حل شده بود، بیلی یک بار فیلم را از اول به آخر و دوباره از آخر به اول تماشا کرد. فیلم درباره بمب افکن‌های امریکایی در جنگ جهانی دوم بود که مردان شجاعی آنها را به پرواز در می‌آوردند، دیدگاه بیلی زمانی که فیلم را از آخر به اول تماشا می‌کرد چنین بود: هواپیماهای امریکایی به شدت مورد تهاجم دشمن قرار گرفته بودند، مردهای زخمی و جنازه‌ها از یک حمله هوایی در انگلستان به عقب برده می‌شدند، چندین جنگنده آلمانی عقب‌نشینی کردند، گلوله‌ها و ترکش خمپاره‌ها از بدنه هواپیما توسط خدمه آن خارج شدند، برای بمب‌افکن‌های امریکایی نیز چنین اتفاقاتی رخ داد و در نهایت همه هواپیماها عقب‌نشینی کرده و به گروه خود پیوستند. هواپیماها بر فراز یکی از شهرهای آلمان که در شعله‌های آتش می‌سوخت پرواز می کردند، بمب افکن‌ها دریچه‌های بمب خود را باز کردند با استفاده از مغناطیس معجزه‌آسا شعله‌های آتش را بلعیدند و آن ها را به درون محفظه‌های فولادی جمع کردند و این محفظه‌ها را درون شکم خود بالا آوردند، محفظه‌های فولادی به طور منظم انبار شدند، آلمانی‌های پائین هم دارای سیستم‌های معجزه‌آسای مربوط به خودشان بودند که از لوله‌های فولادی درازی ساخته شده بود، با استفاده از این لوله‌ها ترکش خمپاره‌ها را از بدنه هواپیماها و خدمه آن خارج می کردند، با این حال هنوز عده‌ای از امریکایی‌ها زخمی بودند و بمب‌افکن‌ها نیاز به تعمیر اساسی داشتند، بر فراز آسمان فرانسه دوباره جنگنده‌های آلمانی پیدا شدند و همه چیز و همه کس دوباره به حالت اول برگشتند. بمب‌افکن‌ها با رسیدن به پایگاه خود محفظه‌های فولادی را از جای خود خارج کرده و با کشتی به ایالات متحده امریکا فرستاده شدند و به کارخانه‌هایی که شبانه روز فعالیت داشتند منتقل و محتویات خطرناک این محفظه‌های فولادی را به مواد معدنی تجزیه کردند، افسوس که اغلب این کارها توسط زنان صورت می‌گرفت، این مواد معدنی را برای متخصصان به مناطق دورافتاده می‌فرستادند و این متخصصان باید این مواد معدنی را بازدید کرده و در اعماق زمین پنهان کنند تا بار دیگر با این مواد به کسی آسیبی نرسد. پرسنل نیروی هوایی یونیفرم‌هایشان را پس دادند و به دانش آموزان دبیرستانی تبدیل شدند، هیتلر نیز کودک شده بود، بیلی تصور می‌کرد که تمام این رویداد‌ها فیلم نباشد، چنین استنباط می‌کرد که همه دوباره بچه می‌شدند و همه انسانها بدون استثنا از جنبه زیست‌شناسی با یکدیگر همکاری می‌کردند و دو انسان کامل به نام‌های آدم و حوا را به وجود می‌آوردند.  بیلی، چنین تصور می کرد."

نظرات 4 + ارسال نظر
مشق مدارا شنبه 26 تیر 1400 ساعت 19:48 http://www.mashghemodara.blogfa.com

سلام به شما
امیدوارم خوب و سلامت باشید.
برای من که مطالعه‌ی نسخه‌های کاغذی بسیار لذت‌بخش و با اهمیته، شیوه‌ی مطالعه‌ی شما واقعا جالبه و صبوری شنیدن آثاری با این حجم و محتوا قابل تقدیره.
از این نویسنده هنوز کتابی نخوندم، ممنون از معرفی و توضیحات خوب‌تون!

سلام بر شما دوست خوب
ممنون به لطف خدا خوبم.
راستش اتفاقا من هم خواندن نسخه کاغذی کتاب را بیشتر می پسندم اما مشکل بر سر نرسیدن جنس است خواهر من. وقتی برنامه زندگی آنچنان پیچ در پیچ می شود که گاهی روزها می گذرد و توان و زمان خواندن کتابی دست نمی دهد چاره ای نیست و به هر حال باید روشی پیدا کرد تا این استخوان درد بی کتابی را تسکین داد. به همین دلیل از مسیر رفت و آمد روزانه به محل کار و خانه برای شنیدن کتاب صوتی بهره می برم و در رابطه با تمرکز هم خیلی شاهکار نمی کنم و راستش گزینه های زیادی را هم امتحان کرده ام که از دستم در رفته و مجبور شدم نسخه صوتی اش را رها کنم.
این کتاب خاصی است اما من دوستش داشتم و علاقه مندم کتاب دیگری از او نیز بخوانم.
خواهش می کنممن از توجه شما ممنونم

میله بدون پرچم دوشنبه 28 تیر 1400 ساعت 15:44

سلام بر مهرداد
من هم اولین کتابی که از ونه‌گات خوندم همین سلاخ‌خانه شماره پنج بود. همان اوایل دوران وبلاگ‌نویسی بود. دوستش داشتم. ولی بعدها گهواره گربه را خواندم و آن را بیشتر دوست داشتم. هر دو خلاقانه بودند. طنازانه. منتها گهواره یک قرابتی هم با وضع ما داشت که آن را برای من جذاب‌تر می‌کرد! حالا خواهی خواند و خواهی دید!

سلام و عرض ادب
بله الان یادداشتت را پیدا کردم و خواندم. ممنون دقیقا همان اوایل بود که هنوز من افتخار آشنایی با میله بدون پرچم را نداشتم.
کتاب را دوبار پشت سر هم شنیدم و بار دوم و بعد از خوب متوجه شدنش بود که ازش خوشم اومد و مطمئن شدم که حتما کتاب دیگری را هم از این نویسنده خواهم خواند. فکر می کنم از آن نویسنده هایی باشد که علاقه مند شده ام بیشترآثار یا همه آنها را بخوانم.
البته حالاحالاها پرونده های پل استر و داستایوسکی را در این زمینه باز دارم.

اسماعیل بابایی شنبه 2 مرداد 1400 ساعت 07:55 http://www.fala.blogsky.com

درود آقا مهرداد،
کتاب رو خونده ام و دوستش دارم.
درباره اش هم تو وبلاگم نوشته ام.
به نظرم اون بخش ابتدایی که می ره خونه ی دوستش، خودش یه داستان کوتاه کامل و درخشانه.
ازحسین آقا هم بابت معرفی گهواره گریه سپاس گزارم!

سلام دوست عزیز
من هم به خاطر متفاوت بودنش برام کتاب جالبی بود. یادداشتت درباره این کتاب را ندیده بودم. میام و میخونمش.
آره، بخش ابتدایی بخش مهمی که اتفاقا منو به ادامه دادن کتاب هم ترغیب کرد. یکی از خوبی های این کتاب هم پرش های زمانی و لایه لایه بودنش هست که به خوبی و برخلاف خیلی از نویسنده هایی که ادای پست مدرن درمیارن دور از پیچیدگی کاذب و بسیار قابل فهم و خوب بیان شده.
من هم از حسین عزیز بابت معرفی های خوبش سپاسگزارم. و البته از توجه شما دوست بزرگوار

zmb شنبه 2 مرداد 1400 ساعت 23:42 http://divanegihayam.blogfa.com

سلام
کتاب تلخ اما جذابیه
و جالبه که قسمت مربوط به بشقاب پرنده رو اصلا یادم‌نبود!

سلام
بی شک با توجه به موضوع مورد بحثش از تلخی گریزی نداشته. اما خب به قول شما جذاب نوشته شده تا ما تا انتها بخوانیم و شاید از این تلخیها عبرت بگیریم و حداقل در به بار آوردنشون در حد خودمون نقشی نداشته باشیم.
این فراموش کردن جزئیات کتابها طبیعیه اما فکر کنم من همیشه ترالفامادور به یادم میمونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد