4- فیلم سینمایی "در بارانداز" (1954) - الیا کازان

این بار هم بعد از شمال از شمال غربی پنج سالی به عقب بر گشتم و در سال 1954 به سراغ فیلمی از یک اسطوره ی دیگرسینمای کلاسیک یعنی الیا کازان رفتم، از این کارگردان پیش از این تنها فیلم زیبا و قهرمان محور"زنده باد زاپاتا" را دیده بودم که بر اساس فیلمنامه ای از نویسنده سرشناش امریکایی، جان اشتاین بک ساخته شده است. در ابتدا فکر کردم پیش از پرداختن به فیلم "در بار انداز" بد نیست کمی درباره زندگی کارگردان و حواشی آن که منجر به ساختن چنین فیلمی شد بپردازم که دیدم یادداشت بسیار طولانی شد و به اجبار بیشتر این بخش ها را  به ادامه مطلب منتقل کردم. 

الیا کازان کارگردان سینما و تئاتر، نویسنده و تهیه کننده عثمانی تبار بود که در سال 1909 در شهر استانبول امروزی و از پدر و مادری یونانی به دنیا آمد، پدر او تاجر فرش بود و وقتی  الیا 4 ساله بود به همراه خانواده اش به امریکا مهاجرت کرد. الیا کازان فارغ التحصیل دانشگاه ییل در رشته درام نویسی بود و کار در تئاتر را با یک گروه در سال 1930 آغاز کرد و نخستین نمایشنامه اش را در سال 1935 روی صحنه برد و در دهه 40 به عنوان یکی از با استعداد ترین کارگردانان برادوی شناخته شد. او در سال 1948 اکتورز استودیو را تاسیس نمود و با آموزش روشهایی نظیر متد اکتینگ آن را به نهاد مهمی برای بازیگران سینما تبدیل کرد. کازان یکی از پر افتخار ترین کارگردان های تاریخ سینما و تئاتر است به طوری که 3 بار جایزه اسکار، 4 بار گلدن گلوب و 5 بار جایزه تونی را تصاحب کرده و همچنین بار ها نامزد جایزه های مختلف جشنواره های مهم سینمایی نظیر کن و ونیز شده است اما با این همه افتخارات همواره در بین بیشتر اهالی سینما شخصیتی محبوب نبوده و برخی از مشهور ترین سینماگران جهان هنوز او را خائن می دانند. قضیه به مک کارتیسم بر می گردد که باز هم شما خواننده گرامی در این باره را به ادامه مطلب ارجاع می دهم.

اما داستان فیلم: اتحادیه کارگران باراندازهای نیویورک توسط شخصی به نام جانی فرندلی اداره می شود. این آقای فرندلی مدتهاست در اداره این باراندازها باندی تقریباً مافیایی راه انداخته و به عبارتی به استثمار کارگران بارانداز می پردازد. کارگران هم هیچگونه حق اعتراض ندارند و اگر اصطلاحاً جیک شان در بیاید با دار و دسته جانی فرندلی طرفند که رحم سرشان نمی شود. دست راست جانی، وکیلی است به نام چارلی مالوی که وظیفه اصطلاحاً ماست مالی کردن حساب کتاب های بارانداز و قانونی جلوه دادن همه خلاف های جانی را به عهده دارد. چارلی برادری به نام تری دارد که به تازگی در این دار و دسته مشغول به کار شده است. او پیش از این یک بوکسور بوده و در یکی از مسابقات مهم زندگی اش که مطمئن بوده براحتی از پس حریف بر می آید بخاطر شرط بندی چارلی و اربابش روی حریفش مجبور به شکست می شود. پس از آن تریِ سرشکسته و افسرده بوکس را رها می کند و با گرفتن جایگاهی نسبتاً بهتر از قبل در بارانداز زیر دست جانی و برادرش چارلی مشغول به کار می شود.

همه مواردی که تا اینجا بیان شد در چند دقیقه ابتدایی فیلم دستگیر خواننده می شود. در واقع فیلم از آنجایی شروع می شود که تری نا خواسته یکی از عوامل جانی فرندلی می شود تا یک نفر دیگر از کارگران بارانداز را به تله بیندازد. تله ای که منجر به قتل آن کارگر که جویی دویل نام دارد می گردد. دویل یکی از همان کارگران بار انداز است که قانون نانوشته ی بارانداز یعنی سکوت دربرابر ظلم هایی که به کارگران می شود را زیر پا گذاشته و به قولی قناری شده است. این واسطه ی تله گشتنِ تری و همچنین مرگ جویی دویل همواره ذهن تری را می آزارد و با دیدن پدر جویی  و معاشرت با خواهرش که از هم محلی ها و همبازی های دوران کودکی تری به حساب می آید احساس عذاب وجدان می کند و همین عذاب وجدان است که ریشه هایی از عدالت و عدل خواهی را در وجود تریِ افسرده می دواند.

....

بازیگران مطرح فیلم: مارلون براندو، کارل مالدن، لی جی کاب، راد استایگر، اوا ماری سنت 

این فیلم در سال 1954 همه جوایز اسکار را درو کرد : برنده اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد: مارلون براندو، بهترین بازیگر زن نقش دوم: اوا ماری سنت، بهترین کارگردان: الیا کازان، بهترین فیلنامه اقتباسی باد شولبرگ (بر اساس جنایت در بارانداز، سلسله مقالاتی نوشته مالکوم جانسون برنده جایزه پولیتزر)، بهترین تدوین: جین میلفورد. بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید: بوریس کافمن و بهترین طراحی صحنه: ریچارد دی. 

پی نوشت: فیلم بعدی که به امید خدا با هم درباره آن گپی خواهیم زد فیلم "بوچ کسیدی و ساندنس کید" ساخته جورج روی هیل خواهد بود.  

 

اما پیشینه این دشمنی هایی که حتی تا 90 سالگی الیا کازان وجود داشته و اشاره شد که آن سال ها هم فیلم در بارانداز را برای نجات خودش ساخت اما افاقه نکرد چه بود؟

برای بیان این مورد یادداشتی نسبتاً طولانی نوشته بودم اما در حین جستجوی بیشتر دراین باره به نوشته ای در این رابطه از شخصی به نام مدیسا مهراب پور برخوردم که گویا دانشجوی سینما و نویسنده چند وبلاگ از جمله نماوا است و همچنین یادداشتهایی در روزنامه جام جم از او دیده ام و طبیعتاً چون یادداشت بهتری بود به آن بسنده کردم و در ادامه می توانید بخشی از آن یادداشت که به بحث مورد نظر ما مربوط است و فونت آن با رنگ آبی مشخص شده را با تغییرات یکی دو کلمه ای بخوانید:

از آنجایی که یک مهاجر بود که به امریکا گاز اوایل دهه پنجاه میلادی جنبشی به نام مک کارتیسم در هالیوود به راه  می افتد که می توان آن را یکی از تاریک ترین نقاط تاریخ هالیوود دانست. قضیه از این قرار بود که سناتوری به نام مک کارتی که یک راست گرای افراطی بود ایده ای مطرح کرد مبنی بر اینکه بعد از جنگ جهانی دوم نفوذ روس ها و کمونیست ها در سینمای آمریکا بسیار زیاد شده و ذهن بسیاری از فیلمسازان را تحت تاثیر قرار داده اند. آن ها را در اختیار خود گرفته اند و به عبارتی از راه به در کرده اند. ضدیت با آرمان های امپریالیستی و دوری گزینی از مفاهیمی مانند خدا و خانواده و... المان هایی بودند که سناتور آن ها را به روسیه و کمونیسم نسبت می داد. 

از همینجا کمیته های تحقیقاتی به راه افتاد. بازجویی ها، سرک کشیدن در زندگی شخصی بسیاری از هنرمندان اعم از بازیگر و کارگردان و تکنسین صداو... آغاز شد و خیلی از سینماگران حتی دادگاهی شدند و در دادگاه به جرم ترویج تفکرات چپی و کمونیستی محکوم گشتند و کارشان را ازدست دادند، کسانی که عموماً آدم های فهیم و آگاه سینمای هالیوود بودند و پیامد این دادگاه ها نه تنها کار خود را از دست دادند که مجبور به مهاجرت از امریکا شدند و اکثراً به اروپا رفتند.

در کمیته های تحقیق همواره از آنان خواسته می شد نام دیگر همکاران کمونیست یا سوسیالیست خود را لو بدهند اما آنها عموما مقاومت می کردند و زبان نمی گشودند و این شرایط را برایشان وخیم تر می کرد.

الیا کازان از همان فیلم اولش و حتی پیش تر از تئاترهایی که روی صحنه برده بود و از آموزش هایش به هنرجو های جوان در کلاس های بازیگری متد اکتینگ، مایه های سوسیالیستی پر رنگی داشت که قابل اغماض نبودند و خیلی زود پایش به دادگاه های مک کارتیسم باز شد. نکته حضور الیا کازان اما در این بود که بر خلاف مقاومت و فاز مبارزاتی همکاران خودکه کسی را لو نمی دادند، کازان با دادگاه همکاری کرد و لیستی بلندبالا از کسانی که در هالیوود می شناخت و فاز سوسیالیستی و چپ داشتند را دودستی تقدیم دادگاه کرد! او حتی دوستان چپ خود را هم لو داد...ریخته، اگر همکاری نمی کرد همه چیزی را که تا آن لحظه تلاش کرده بود در زندگی شخصی و کاری خود بسازد از دست می داد.کازان در یک دو راهی اخلاقی بسیار نا منتظر قرار گرفت و البته شبیه به تربیت امپریالیستی هر امریکایی دو تابعیتی که به دنبال رویای امریکایی به یرزمین فرصت ها آمده بود، منافع شخصی خود را بر اخلاق و انسانیت و رفقایش، ترجیح داد و آنان را بسیار ارزان فروخت.

کازان بلافاصله پس از این کار یک آگهی به نیویورک تایمز داد تا خودش را از آن کار مبرا دارد. این آگهی نتیجه عکس داد اینجا بود که آمد و در بارانداز را ساخت. او تاکید داشت که داستان فیلم مایه هایی اتوبیوگرافیک داردو شباهت هایی با تحقیر و تمسخری که به خاطر دوستانش تحمل کرده است. ولی آن هم افاقه نکرد.

کازان در دهه 90 عمرش هم وقتی توان به تنهایی راه رفتن را نداشت و برای روی سن آمدن و گرفتن جایزه ای که برای یک عمر تلاش در سینما نصیبش شده بود وقتی که دیگر حتی توان به تنهایی راه رفتن را نداشت و به کمک اسکورسیزی و دنیرو روی صحنه آمد هم توسط نیمی از سینماگران حاظر در مراسم هو شد. او در سال 2003 از دنیا رفت. شاید همانطور که نویسنده یادداشت فوق هم اشاره کرده است مجبور به چنان اقدام ناجوانمردانه ای بوده است. اما فارغ از همه این موارد و فارغ از شخص و شخصیت الیا کازان، مگر می شود از نقش استثنایی فیلمهایی همچون در بارانداز یا اتوبوسی به نام هوس در تاریخ سینما غافل ماند؟

نظرات 5 + ارسال نظر
شیرین شنبه 19 بهمن 1398 ساعت 16:31 http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام مهرداد مرسی بابت این نوشته عالی! متاسفانه فیلم رو ندیده ام، بواقع کلی فیلم های کلاسیک سینمای امریکا رو ندیده ام ولی ماجرای اون لیست سیاه همیشه قلبم رو فشار میده.
بعضی اشتباهات رو آدم خیلی با قیمت بالایی باید بپردازه. گاهی اوقات بهتره آدم توی یک نبرد ببازه تا اینکه بازنده زندگی باشه.

سلام بر شیرین
بابت نوشته که نظر لطفته اما درباره ندیدن فیلم ها به قول یکی از دوستان اینکه هنوز کلی فیلم خوب ندیدی خودش یه نعمتیه چرا که حالا کلی غذای لذیذ روح و روانت رو سفره برات فراهمه و کافیه که اراده کنی و هر کدوم رو که خواستی برداری. به هر حال اینم یه جور نگاهه.
راستش اولین بار که درباره این لیست 101 فیلمی صحبت کردم کامشین بهم گفت عین 101 فیلم مورد نظرم رو دیده شوکه شدم و گفتم منو باش که هنوز ده تاشم ندیدم اما بعدش به اون نظریه اولی که گفتم رسیدم و دارم از دیدن تک تکشون لذت می برم.
از دیروز که جمله آخرتو خوندم دارم بهش فکر می کنم.
این موضوعی که برا کازان رخ داده و تو هم از این زاویه بهش نگاه کردی بی شباهت به ماجرای بوجود اومده برا حرفهای اخیر نویسنده بزرگ و سرشناسی مثل محمود دولت آبادی یا بازیگر مهمی مثل شهاب حسینی نیست.

ماهور سه‌شنبه 22 بهمن 1398 ساعت 11:40

سلام
و روز بخیر
خیلی وقت پیش این فیلم رو دیدم و الان ترغیب شدم مجدد ببینمش
بعدش میام مطلب اینجارو میخونم

سلام
روز شما هم بخیر
خیلی هم عالی. پس منتظر بازگشتتان خواهم ماند

ماهور شنبه 17 اسفند 1398 ساعت 13:51

سلام
عجب ماجرایی بوده نمیدونستم
چقدر جالبتر شد فیلمش برام!

اما از الیا کازان اتوبوسی به نام هوس رو زیرپوستی تر و دوست داشتنی تر میدونم تا در بارانداز اما
خب در زمان خودش فیلم بسیار جالبی بوده حتا الانم که ما میبینیمش جذابه
کاپشن جویی یه جورایی نماد آزادیخواهی و سکوت نکردن بود! دست هر کی میفتاد کار دستش میداد
اون بخش فیلم که کاراگاه پرونده رفت با تری درباره بوکس حرف زد خیلی خوب بود
بازی اوا ماری سنت رو اصلا دوست نداشتم
اونم جایزه برده؟ اخه چرا ...

سلام
آره، گاهی انتخاب هایی که در زندگی میکنیم تاوان هایی به اندازه تمام عمرمون دارند و همینطور گاهی دنیا و مردمش اونقدر بی رحم هستن که درک نکنن تو انتخاب دیگه ای نداشتی. کازان هم یک کار نابخشودنی انجام داد اما خب انتخاب دیگه ای هم برای بقا نداشت.
من هنوز از کازان تنها همین فیلم رو دیدم، اتوبوسی به نام هوس رو هم بی شک باید ببینم.
راستی آره کاپشن نکته مهمی بود که من اصلا یادم رفته بود.
راستش اوا ماری سنت تو شمال از شمال غربی هم بازی میکرده که گویا اونجا هم جایزه گرفته، اما شما حق داری من بازی درخشانی تو هیچکدوم از این دو تا فیلم ازش ندیدم، هرچند اونجا باز کمی بهتر بود.
ممنون بابت این همراهی

نرگس پنج‌شنبه 21 فروردین 1399 ساعت 23:50

من تازه فیلم رو دیدم . باهات موافقم که خوبه بعضی فیلمها رو الان داریم می بینیم . چون تجربه زیسته زندگی و مطالعاتمون قابل قیاس با مثلا ده سال پیش نیست .
اما در مورد فیلم ؛ اول ممنون بابت یادداشت که کاملا مشهوده چقدر براش زحمت کشیدی. ٫و دوم در مورد فیلم که عالی بود ! چقدر نماها و رنگ سیاه و سفیدش رو دوست داشتم و فهمیدم خیلی از نماهایی که دیده بودم از این فیلم بوده . داستان فساد و حق خواهی هم زیبا به تصویر کشیده شده بود .

سلام
راستش اولش با این دلیل خودم رو قانع می کردم تا از غفلت توجه نکردنم به این فیلم ها فرار کنم اما آره جدا از شوخی من که از تازه دیدن این فیلم راضی ام، در این یه مورد گویا ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه اس. مخصوصا به این دلیل که در سال ۹۹ تصمیم گرفتم از لحظه بیش از پیش لذت ببرم.
خوشحالم که یادداشت به کار شما اومده و مورد توجه قرار گرفته فیلم خوب تعاریف زیادی داره که برای هر شخص میتونه مجزا از دیگری باشه، اما برای من هم در این ژانر فیلم خوب یعنی همین.

اسماعیل بابایی شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 18:24 http://fala.blogsky.com

از فیلم های به یادماندنی تاریخ سینما.
فیلم خیلی تحت تاثیر بازی براندو هست.

در بین فیلم هایی که تا این لحظه در وبلاگ درباره اش حرف زدیم شاید در بارانداز نقش پررنگ تری از بقیه در ذهن من داشته باشه و همانطور که شما هم اشاره کردی این جایگاه و نقش همه اش از فیلم و داستانش نیست و بیشتر به خاطر بازی خوب مارلون براندو ست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد