بار دیگر، شهری که دوست می داشتم - نادر ابراهیمی

روزهای قرنطینه به کام هر کس که خوش نیاید حداقل به کام آن دسته از افرادی که راه و رسم خوب پُر کردن اوقاتشان در خانه را بلدند خیلی  تلخ نمی آید. اگر تنبلی های فراوان خودم را نادیده بگیریم می توان من را هم تقریباً در آن دسته از افراد قرار داد که راه وقت کم آوردن در یک شبانه روز در خانه را خوب بلدند. در طول یک شبانه روز اگر به قول ورزشکار ها روی فرم باشم برای من پرداختن به خوشنویسی، کتاب و فیلم تقریباً هیچ زمان اضافی باقی نمی گذارد، خب البته باید اعتراف کنم که متاسفانه زمان هایی که من گوشی به دست در حال چرخیدن در فضای مجازی هستم از همه این موارد یاد شده جلو می زند و از این بابت متاسفم. هر چند در نوروزی که گذشت مجال کتابخوانی و خوشنویسی نداشتم اما از آنجا که قرنطینه همچنان ادامه دارد  و همینطور به این دلیل که با وجود بهبود کامل من، همکاران و رئیس ناگرامی ام هنوز از ناقل بودنم می ترسند و همواره با جمله هایی نظیر"مهرداد جان سلامتی شما واجب تر از کاره و خیالت راحت باشه و استراحت کن" مرا از سرکار رفتن منع می کنند و این یعنی تکانی به خودت بده که حالا فرصت لازم را در اختیار داری. بماند که دلسوزی این همکاران و رئیس، از کیسه خلیفه بخشیدن است وگرنه این ها را چه به مرخصی های بیش از 20 روز، این جان جان ها و تاکید بر سلامتی و خانه بمان ها هم جدا از ترس از مبتلا شدن بیشتر بخاطر آن طلب بیش از یک ماه مرخصی من است که قرار بوده پولش را در نوروز بدهند و حالا بهترین فرصت سوزاندنش را یافته اند، اما اشکالی ندارد، فدای سلامتی خانواده.

اما برسیم به کتابی از نادر ابراهیمی که این روز ها موفق شدم نسخه صوتی آن را بشنوم. نادر ابراهیمی که در سال 1387 ما را ترک گفت در کنار فیلمسازی، روزنامه نگاری، ترانه سرایی و ترجمه در واقع یکی از پرکار ترین نویسندگان معاصر کشورمان به حساب می آید که بیش از 90 کتاب از خودش بر جای گذاشته که نیمی از آنها داستان های کودک و نوجوان هستند. اما در بین آثار به جا مانده از این نویسنده بعد از مهمترین اثرش یعنی کتاب 7 جلدی "آتش بدون دود" می توان سه گانه ی عاشقانه او را از شناخته شده ترین آثارش دانست، سه گانه ای که شامل سه کتابِ: "یک عاشقانه ی آرام"، "چهل نامه کوتاه به همسرم" و "بار دیگر شهری که دوست می داشتم" می باشد. کتابهایی که پس از چاپ های مکرر در سال های گذشته مدتیست با صدای پیام دهکردی به صورت صوتی هم منتشر شده اند.

کتاب "بار دیگر، شهری که دوست می داشتم" را می توان یک رمان یا داستان عاشقانه ی بسیار لطیف دانست که شاید در آن خودِ داستان کمترین رنگ را دارد و برخی آن را همچون یک شعر بلند می دانند. داستان، از عشق بین پسری دهقانزاده و دختری خانزاده سخن می گوید. دوست داشتنی که از هفت سالگی دختر و ده سالگی پسر آغاز می گردد، از وقتی همبازی یکدیگر بودند و با هم مشق هایشان را می نوشتند و با هم به دنبال پروانه ها می دویدند و شاد بودند. دوست داشتنی که در جوانی به عشق تبدیل شد، عشقی که با توجه به دلایلی که می توان در چنین فضاهایی حدس زد (اختلاف طبقاتی و تعصبات) به معضل بزرگی تبدیل شد و طبق معمول خانواده ی دختر خان زاده اجازه چنین وصلتی را ندادند و سر انجام این دو جوان تصمیم گرفتند که از شهر بگریزند، گریز از شهری که بسیار آن را دوست می داشتند.  پس از مدتی دختر از این زندگی پنهانی و دائم در گریز خسته می شود و به این امید که بازگشت چیزی را خراب نخواهد کرد و بر این باور که دیگر همه به حقیقت این عشق پی برده اند به شهر باز می گردد و پسر نیز به دنبال او به شهری که دوستش می داشت باز می گردد. اما بازگشت آن گونه که آنها تصور می کردند نبود و همه چیز خراب شد ...

اما نام کتاب به این بازگشت اشاره ندارد، بلکه به بازگشتی اشاره دارد که 11 سال بعد، یعنی احتمالا در زمان حال اتفاق می افتد، یازده سالی که پسر به تنهایی و دور از عشقش هلیا گذرانده و حالا بار دیگر به آن شهر بازگشته است. در واقع کتاب یک گفتگوی عاشقانه است از زبان پسر با عشقش هلیا که البته بخش های زیادی از آن هم در خیال پسر اتفاق افتاده و ما شنونده آن خواهیم بود به همین دلیل در روایت این کتاب شاهد پرش های زمانی بسیار زیادی هستیم و دائماً زمانِ خاطراتی که از زبان شخصیت اصلی کتاب می خوانیم تغییر می کند، مثلا در یک پاراگراف شاهد بخشی از خاطره ی کودکی پسر با هلیا هستیم و هم اتفاقی که در جوانی آنها رخ داده و همینطور چیزی که در خیال پسر و در صورت ماندن هلیا در کنارش برایشان اتفاق می افتاد. این موضوع در یک کتاب صوتی تا حدودی برای خواننده گیج کننده است، البته راوی سعی اش را برای تفکیک انجام داده اما به هر حال برای درک من لازم بود که دو بار کتاب را بشنوم. من نسخه چاپی کتاب را ندیده ام اما گویا این موارد در آنجا با تغییر فونت تفکیک شده اند.

همانطور که می بینید داستان این کتاب یک داستان بسیار ساده است. داستانی که شاید بارها در بسیاری از کتاب ها و یا سریال های تلویزیونی  به آن پرداخته شده باشد، اما نادر ابراهیمی با همین داستان ساده توانسته جادوی قلم خود را به رخ خواننده بکشد

...........

اگر علاقه مند هستید که بخشهای کوتاهی از متن کتاب را بخوانید می توانید از اینجا به پست مربوط به این کتاب در وبلاگ "معرفی کتاب" مراجعه کنید، وبلاگی که نویسنده اش سالهاست در این زمینه فعال است.

مشخصات کتابی که من خواندم یا به عبارتی شنیدم: کتاب صوتی باردیگر شهری که دوست می داشتم، ناشر صوتی: نوین کتاب گویا در 2 ساعت و چهل و دو دقیقه، راوی پیام دهکردی، نسخه کاغذی این کتاب هم 105 صفحه دارد که نشر روزبهان آن را منتشر کرده است.