وقتی نیچه گریست - اروین د. یالوم

همانطور که کتابهای زیادی مثل دنیای سوفی وجود دارند که نویسندگان آن فلسفه را به زبان داستان شرح می‌دهند، کتابهای فراوانی هم نوشته شده‌ که نویسندگان آنها روانشناسی و روانکاوی را در قالب داستان می‌شکافند. البته منظورم داستانهایی مثل آثار جناب داستایوسکی و امثالهم نیست که در آثارشان از روان انسانها و مسائلی از این دست بسیار سخن می گویند. بلکه منظورم پرداختن صِرف به مسائل روان درمانی است و تا آنجایی که من می‌دانم اروین د. یالوم از مشهورترین نویسندگانی است که چنین داستانهایی می‌نویسد، او که خود یک روانپزشک سرشناس است با داستانهایش سعی می‌کند به مسائل مهم این حوزه اشاره کرده و تا حد ممکن آنها را بشکافد. کتاب وقتی نیچه گریست مشهورترین اثر یالوم است که درواقع داستانش تلفیقی از واقعیت و خیال است و وقایع آن در سال 1882 اتفاق می‌افتد، هرچند شخصیت‌های اصلی داستان همگی شخصیت‌هایی واقعی در تاریخ هستند، اما احتمالا برخلاف داستان این رمان، در دنیای واقعی هیچکدام چنین ماجراهایی را در کنار هم پشت سر نگذاشته‌اند و برخی از آنها هم در طول عمرشان با یکدیگر حتی دیداری نداشته‌اند. از  اشخاص مهم حاضر در این کتاب می‌توان به شخصیت‌های مهمی مثل فردریش نیچه؛ فیلسوف بزرگ آلمانی، یوزف برویر؛ پزشک سرشناس و از پایه‌گذاران روان درمانی مدرن و البته زیگموند فرویدِ جوان که امروز به عنوان پدر علم روان درمانی شناخته می‌شود به همراه چند شخصیت واقعی دیگر اشاره کرد.

در ابتدای رمان زنی به نام لو سالومه به دکتر یوزف برویر که برای تعطیلات به همراه همسرش به ونیز سفر کرده، مراجعه می‌کند و از او خواهش می‌کند برای نجات فلسفه‌ی آلمان هم که شده نسبت به درمان شخص بیماری به نام فردریش نیچه که در آن زمان نویسنده و فیلسوفی نسبتاً گمنام به حساب می‌آمده بشتابد. برویر در ابتدا قصد ندارد این موضوع را بپذیرد اما گویا زیبایی ظاهر و کلام لو سالومه او را جادو کرده و به این جهت بی درنگ حرف او را می‌پذیرد. لو سالومه به دکتر اعلام می‌کند که زمانی دوست و معشوقه نیچه بوده و در طی نامه نگاری‌های اخیرش با نیچه به این نتیجه رسیده که او قصد خودکشی دارد و دلیل این تصمیم را همین بیماری نیچه می داند، مرض ناشناسی که با سردردهای شدید و فلج کننده باعث شده نیچه کرسی استادی دانشگاه را هم از دست بدهد و او را از زندگی نا امید کند و حالا لو سالومه دست به دامن برویر شده است.

در زمانی که وقایع داستان در آن شرح داده می‌شود هنوز علمی به عنوان روان درمانی وجود نداشته است اما برویر که آن روزها یک پزشک داخلی متبحر و سرشناس به حساب می‌آید چندی پیش نسبت به درمان دختری به نام "آنا او"  از روش تازه‌ی نسبتاً موفقی استفاده کرد که آن را بیان‌درمانی نامیده بود. روشی نسبتاً موفق، چرا که درمان آن بیمار به دلایل حاشیه‌ای که به وجود آمد فرجام موفقی نداشت اما در طول درمان پیشرفت‌های قابل توجهی رویت گردیده بود که خبرش به گوش مردم و البته لو سالومه رسیده و او را برآن داشت که برای درمان نیچه به سراغ دکتر برویر بیاید چرا که نیچه پیش از برویر به بیش از 20 پزشک مراجعه کرده بود اما هیچکدام موفق به درمان بیماری او نشده‌ بودند. البته لو شرطی هم داشت که نیچه نباید متوجه شود که او برویر را برای درمان او در نظر گرفته است .

به هر حال ملاقات این دو (برویر و نیچه) با یکدیگر صورت می‌پذیرد و همانطور که از خصوصیات نیچه‌ می‌توان حدس زد نیچه‌ی مغرور و اندیشمند به همین راحتی حاضر نیست به درمانهای مرتبط با روان دکتر برویر تن بدهد، به همین دلیل از برویر می‌خواهد تنها نسبت به درمان جسم او اقدام کند. البته در همان آغاز هم اینطور به نظر می‌رسد که او برای درمان بیماری جسمش هم چندان مشتاق نیست و در یکی از گفتگوهایش با برویر می گوید: ... من باید بیماری‌ام را تقدیس کنم... زیرا تمرینی است برای تن در دادن به رنج وجود... آیا جمله‌ی ماندگار مرا که چهارشنبه به زبان آوردم را به خاطر دارید "بشو هر آن که هستی"، امروز می‌خواهم دومین عبارت را به شما بگویم؛ "آنچه مرا نکشد قوی ترم می‌سازد" پس تکرار می‌کنم که بیماری من یک موهبت است. برویر راههای زیادی را امتحان می‌کند اما به کمک هیچکدام نمی‌تواند به دنیای درونی نیچه ورود پیدا کند تا اینکه تصمیم مهم و خطرناکی می‌گیرد و با روشی زیرکانه اصطلاحاً جهت میز را عوض می‌کند و از نیچه‌ی فیلسوف می‌خواهد به او کمک کند تا ناامیدی خودش(برویر) و همچنین مشکلی که در عشق  با همسرش دارد را درمان کند. بله،  این روش جواب می دهد و اینگونه این دو اندیشمند طی گفتگوهای فراوانی که همانند جلسات روان‌درمانی با یکدیگر انجام می‌دهند به ذهن دیگری وارد شده و غرق در تلاش برای درمان یکدیگر خواهند شد.

رمان به شیوه‌ی راوی سوم شخص روایت شده است، سوم شخصی که در رابطه با دکتر برویر دانای کل و در رابطه به نیچه دانای محدود است. تمرکز رمان بر ملاقات‌های این دو با یکدیگر است که همانطور که اشاره شد دقیقا مشابه جلسات روان‌درمانی است اما با توجه به اینکه هدف یالوم برای نوشتن این کتاب فراتر از نوشتن یک داستان صرف بوده و هدفهای آموزشی برای این رمان داشته است. به این جهت روشی را پیش می‌گیرد که به کمک آن در پایان هر فصل هر دو شخص بیمار و درمانگر برداشت‌ها و ذهنیات خود در رابطه با ملاقات‌هایشان با یکدیگر را در دفتر خود می‌نویسند و اینگونه خواننده با چکیده‌ای از بحث نسبتاً غیرداستانی کتاب نیز آشنا می‌گردد. گفتگوهای جالب توجه این دو اندیشمند را می‌توان تقابل و تعامل فلسفه و روانشناسی دانست. مواردی که نه تنها دو شخصیت اصلی داستان، بلکه من و شمای خواننده را آگاه می‌کنند که با وسواس‌های فکری بیهوده‌ چگونه خود را می‌آزاریم. همینطور با خواندن این کتاب تا حدودی با مفاهیمی همچون هستی‌شناسی، امید و معنای زندگی نیز آشنا می‌شویم.

................

+ اروین د. یالوم در سال 1931  در ایالات متحده امریکا به دنیا آمد. او در سال 1956 در رشته پزشکی دانشگاه بوستون و در سال 1960 در رشته روانپزشکی دانشگاه نیویورک فارغ التحصیل شد و در سال 1963 به مقام استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد رسید. در این دانشگاه الگوی روانشناسی هستی گرا یا اگزیستانسیال را پایه گذاری کرد و اکنون به عنوان یک روانشناس اگزیستانسیالیت شناخته می شود. او از وقتی پا به عرصه داستان گذاشته موفق شده مخاطبان عام بسیاری را با مفاهیم مهم علم روانشناسی آشنا کند. او درباره کتاب وقتی نیچه گریست می‌گوید نقشه‌ام این بود که با استفاده از یک وسیله‌ی کمک آموزشی جدید، یک رمان آموزشی، دانشجویان را با چگونگی شکل گیری و زایش اگزیستانسیال آشنا کنم.

++ مشخصات کتابی که من خواندم و شنیدم: ترجمه‌ی سپیده حبیب، نشر قطره، چاپ سی و هشتم، در 5000 نسخه، 465 صفحه. و نسخه صوتی: نشر آوانامه با صدای آرمان سلطان زاده در 16 ساعت و 48 دقیقه

+++ در ادامه مطلب جز باقی حرف‌ها می‌توان بخش‌های جالب توجهی از متن کتاب  را نیز خواند.

ادامه مطلب ...