نُه داستان که در کشور ما اولین بار با عنوان دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم ترجمه شده، مجموعهای از 9 داستان کوتاه نوشتهی دیوید سلینجر امریکایی است که از میان بیش از سی داستان که تا زمان انتشار این مجموعه از او در مجلات به چاپ رسیده بود انتخاب و در قالب یک کتاب در سال 1953 منتشر شده است (یعنی تنها چند سال پس از جنگ جهانی دوم)، داستانهای کتاب هم اتفاقاً به جنگ مربوط هستند، البته نه به این شکل که با یک سری داستان درباره جنگ روبرو باشیم، برخلاف بسیاری از داستانهای پیچیدهی آن روزگار و اصطلاحاً مُدبودن آثار نویسندگانی همچون ویلیام فاکنر، داستانهای سلینجر سادهاند و پس از خواندن چند داستان اول این مجموعه متوجه خواهیم شد که شخصیتهای داستان انگار همان انسانهای معمولی هستند که کارهای روزمرهی زندگی را انجام میدهند اما برخی از آنها تا حدودی از لحاظ روحی رنج میبرند و با اشارههای مکرر خواهیم یافت که این مشکلات روحی از اثرات جنگ است. مثلا در همان داستان اول که "یک روز خوش برای موز ماهی" نام دارد شخصیت اصلی داستان مردیست که از جنگ برگشته و قصد دارد زندگی عادی خودش را داشته باشد و به این جهت به همراه نامزدش به ماه عسل می رود اما جنگ و تبعات آن او را رها نمیکنند، یا در داستان دوم که "عمو ویگیلی در کانهتیکت" نام دارد هم با اینکه شخصیتهای اصلی، دو خانم هستند که از حسرتهای جوانی خود سخن میگویند و هیچکدام سربازان از جنگ برگشته نیستند اما از تبعات جنگ و کشتهشدن احمقانهی یکی از سربازان مرتبط با یکی از شخصیتها و موارد اشاره شدهی دیگر درخواهیم یافت که با هجوی دیگری از جنگ روبرو هستیم، تلاشی که سلینجر در تک تک داستانهای این کتاب انجام داده و تا حدودی سعی کرده در هر یک از داستانها به نوعی به یکی از این ضربههای روحی اشاره کند، دیگر داستانهای این مجموعه با نامهای (پیش از جنگ با اسکیموها، انعکاس آفتاب بر تختههای بارانداز، مرد خندان، تقدیم به ازمه با عشق و نکبت، دهانم زیبا چشمان سبز، تدی و دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم) اغلب در چنین فضایی هستند و روان شخصیتهای آنها در رنج است.
..........................................
سلینجر یکی از معروفترین نویسندگانی است که هیچ وقت همچون سایر نویسندگانِ موفق، روال معمول را طی نکرد، چرا که در میانهی راه به یکباره غیب شد، به طوری که وقتی در سال 2010 چشم از جهان فرو بست، از زمان انتشار آخرین اثرش و حتی از زمان آخرین حضورش در انظار عمومی تقریباً 50 سال میگذشت. بیشک طرفداران دو آتشهی سلینجر معتقدند اگر او همچون سایر نویسندگانِ هم نسل خود در عرصه باقی میماند و مینوشت آثار درخشان بیشتری از خود بر جا میگذاشت. اما امروز بسیاری از کارشناسان چنین نظری ندارند و ضمن اینکه معتقدند آخرین آثار به جا مانده از سلینجر ثابت میکند که هیچکدام به درخشانی ناتور دشت و نه داستان نبودهاند، به این نکته نیز اشاره دارند که اتفاقا این غیبت طولانی مدت سلینجر نه تنها اثر منفی بر شهرت و جایگاه او نداشته بلکه اتفاقا تا حد زیادی این در عرش باقی ماندنش را مدیون همین غیبت طولانی میدانند. در مقالهای که درباره این موضوع از یکی از منتقدان امریکایی، به نام آدام کرش میخواندم به ایدهای اشاره شده بود که مارسل پروست در کتاب در جستجوی زمان از دست رفته مطرح کرده بود، گویا ایده از این قرار بوده که پروست در آن کتاب اشاره کرده که فراموشی بهترین نوع به خاطر سپردن است. چون خاطرات معمولی همین که مرورشان میکنیم کم رنگ و محو میشوند. اما چیزهایی که نمیدانیم به خاطر سپردهایم، مثل مزهی کیک کرهای ناگهانی و پیش بینی نشده به خود آگاهمان باز میگردند و میتوانند گذشته را تداعی کنند. غیبت سلینجر هم تاثیر مشابهی دارد چراکه بسیاری از نویسندگان مشهور همیشه در منظر عموم هستند، کتابهای بیشتری مینویسند، با آنها بیشتر مصاحبه میشود، جایزه میبرند و دربارهشان بحث و جدل در میگیرد. آن منتقد حتی اشاره میکرد که در سال 2007 وقتی نورمن میلر درگذشت مردم به قدری از او اشباع شده بودند که از فرصت پیش آمده برای فراموش کردنش خوشحال بودند اما سلینجر دست کم در نگاه عموم هیچگاه آنقدر بزرگ نشد، احتمالا هیچکس نمی داند که چه اتفاقی برای سلینحر و احوالاتش افتاد که چنین تصمیمی گرفت اما به هر حال او خودش خواست که زندگیاش را به دور از شهرت و نویسندگی ادامه دهد. البته بعد از خواندن این مجموعه داستان می توان به این نکته فکر کرد که بی شک او هم یکی از قربانیان جنگ بود، و خوانندگانش همچون "اِزمه"(یکی از شخصیتهای داستان تقدیم به ازمه با عشق و نکبت) انتظار داشتند که او با سلامت کاملِ عقل از جنگ بازگردد، اما این موضوع تقریباً ناممکن است. حتی اگر عقل هم سالم بماند، هیچ سربازی پس از جنگ دیگر آن آدم سابق نشد و بی شک جنگ نکبتیست پایان ناپذیر، برای هر کس که به نوعی درگیر آن میشود.
دوستمان در وبلاگ میله بدون پرچم به خوبی دربارهی این مجموعه داستان نوشته است، از اینجا میتوانید یادداشتش را بخوانید.
مشخصات کتابی که من شنیدم: نسخه صوتی با ترجمه احمد گلشیری، در نشرآوانامه با صدای آرمان سلطان زاده در 7 ساعت و 2 دقیقه.