انیمیشن کوتاه " آقای هابلوت"

در طول شبانه روزی که در اختیار داریم (البته غیر از ساعات خواب) بیشتر اوقات را برای خودمان برنامه ریزی می کنیم; صبح به فلان کار می رسم، ظهر سر فلان ساعت آن یکی کار را انجام می دهم و این برنامه ریزی های تکراریِ هر روزه به همین شکل برای بعد ازظهر و شب هم انجام می گردد و اگر دقت کنیم می بینیم بعد از گذشت مدتی سیستم بدن و ذهن ما با این برنامه ها چنان عجین می شود که حتی برخی از این اعمال را به صورت خودکار سرساعتش انجام می دهد، اصلا همه این کارها می شوند یک جور آب و غذا برای انسان که انگار نرسیدن سر وقتش موجب اخلال در سیستم می شود، مثلاً خدا نکند در بازه زمانی مشخصی که آن شخص طبق برنامه ریزی خود به کتاب خواندن اختصاص داده یک مهمان از راه برسد یا همان موقع سردرد شدیدی به سراغش بیاید و همه برنامه ها را بهم بزند، در این گونه مواقع احتمالاٌ در نظر شخص اوضاع برابر می شود با نابودی کل روز و برنامه هایش.

این طور که مشخص است گویا من به کلی از موضوعی که قصد داشتم درباره اش حرف بزنم دور شده ام! خب اگر بخواهم به موضوع برگردم فکر می کنم باید بگویم که در این عاداتِ خوب روزانه که حاصل برنامه ریزی های ما هستند به هر حال سود هم کم پیدا نمی شود و در واقع شکی نیست که بیشترشان در دراز مدت باعث رشدمان هم می گردند، اما خطر جای دیگریست و فکر می کنم این عاداتِ ماشین وار، روز به روز ما انسان ها را از خودمان بیشتردور کرده و به ربات ها و یک زندگی رباتوار نزدیک تر می کند. این برداشتی است که من با دیدن انیمیشن "آقای هابلوت" داشتم، هرچند گویا سازنده این انیمیشن نظرش بیشتردراین رابطه بوده که آینده ای محتمل را پیش بینی کند، آینده ای که در آن همه چیز از جمله احساسات انسانها فدای ماشین ها و ربات ها شده است. هرچند آینده ی به نمایش گذاشته شده با وجود پیشرفت های فراوان انسان به دلیل آلودگی خودش به ماشین ها ناامید کننده به نظر می رسد اما با وجود انسانهایی مثل آقای هابلوت هنوز می توان به رگه هایی از احساسات انسانی امیدوار بود.

 انیمیشن ۱۱ دقیقه ای "آقای هابلوت" که در سال ۲۰۱۴ موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه شد محصول مشترک کشور لوکزامبورگ و فرانسه است و توسط "لارنت ویتز" و "الکساندر اسپیگارِس" بطور مشترک کارگردانی شده است.

+ شما  می توانید از  >> ایـنـجـا << به تماشای این انیمیشن زیبا بنشینید.

پ.ن : آقای هابلوت با زندگی منظم اما دچار روزمرگی اش و همچنین مواجهه اش با موجودی خارج از این جریان مرا به یاد "جاناتان نوئل"، شخصیت اصلی کتاب "کبوتر" می اندازد.