سالها پیش وقتی داشتم پا به سن بلوغ (در ترجمه دیگر سن قانونی) میگذاشتم دیروقت از میدان پیرامید میگذشتم تا به کنکورد بروم که یکهو اتومبیلی از تاریکی بیرون آمد، اول خیال کردم از بغلم رد میشود ولی بعد درد شدیدی از قوزک پا تا زانویم احساس کردم، افتادم روی پیاده رو ولی توانستم بلند شوم .اتومبیل از مسیرش خارج شده و با سر و صدای خرد شدن شیشهها به یکی از طاقهای هلالی میدان خورده بود. در ماشین باز شد و زنی تلو تلو خوران بیرون آمد...
این چند خط ابتدایی داستان است، داستانی که از زاویه دید اول شخص روایت میشود و خواننده هرچه تا پایان به انتظار دانستن نام این راوی جوان میماند تا انتهاخبری نمیشود و نامی از او برده نمیشود .جوانی سردر گم و حیران و سرگشته در میان همهمه و هیاهوی شهر، نمادی از انسان شهر نشین و تنهایی اش.
جوان که در حال قدم زدن شبانه در خیابانهای شهر پاریس بود در تاریکی شب با یک فیات سبز چمنی تصادف میکند ،این تصادف که نام کتاب را هم از آن خود کرده است برای او یک تصادف معمولی نیست (البته طبیعتا تصادف درهر صورت یک چیز معمولی نیست) و این شوک وارد شده بر زندگیِ در خلسهاش باعث ایجاد سوالاتی در ذهنش میشود و یادآور خاطراتی از دوران کودکی اش است که آنها را فراموش کرده بود.
راننده فیات سبز چمنی زن جوانیست به نام ژاکلین بوسِرژان که به دلیل آسیب سطحی که در تصادف دیده به همراه جوان راهی بیمارستان میشود. درطول مسیر جوان جذب چهره زن میشود و احساس میکند او روزی بخشی از زندگیاش بوده و سالهاست او را میشناسد.
در بیمارستان ، جوانِ بی نام تحت تاثیر شوک و گیجی تصادف و همچنین اِترِ استنشاق شده، درنظرش اتفاقات مبهم و شک برانگیزی در اطراف زن رخ می دهد وسر انجام وقتی به هوش می آید متوجه می شود که او را گم کرده است.
مردی سبزه و چهارشانه با موهای بسیار کوتاهِ خرمایی که گویی از آشنایان زن است کارهای مربوط به پذیرش هر دو بیمار دربیمارستان را انجام داده و صورتحساب راهم پرداخت میکند وپس از آن در طول تمام ده روزی که جوان در بیمارستان بستری بوده به مانند ژاکلین ناپدید می شود تا اینکه در روز مرخص شدن جوان بی نام در مقابل خیابان بیمارستان به انتظارش مینشیند. موخرماییِ چهارشانه یک امضا پای برگه ای تحت عنوان گزارش تصادف از او میگیرد و مقداری پول به او میدهد .
راوی جوان که همچنان در فکر زن است از موقعیت پیش آمده استفاده میکند و از موخرمایی می پرسد که آن زن کیست؟ موخرمایی با یک جواب سر بالا به او می گوید هم برای خودت و هم بقیه بهتر است که این تصادف را فراموش کنی .این پاسخ نه تنها به فراموش کردن تصادف توسط جوان کمک نمی کند، بلکه آغازی می شود برای پرسهزنیهای شبانهی او در خیابانها، محلهها و کافههای شهر پاریس در جستجوی یک فیات سبز چمنی و راننده اش، ژاکلین بوسِرژان.
+ همانطور که راوی خودش می گوید این تصادف در به موقعترین زمان ممکن در زندگیاش برای او اتفاق افتاده است و برایش ایجاد معنایی کرده است که گذشته و هویت فراموش شدهاش را به وسیله آن باز مییابد و این را در ارتباطهای بین حادثهها و اشخاص جستجو می کند.
++ در طول متن بارها نام بسیاری از کوچهها و خیابانها و کافه های پاریس تکرار می شود که طبیعتا برای یک پاریسی می تواند جالب باشد اما شنیدن تلفظ این همه حرف "ژ" در کلمات مختلف با لحن راوی کتاب صوتی حداقل برای من زیاد جالب نبود.
.......................................................
پاتریک مودیانو نویسنده و فیلم نامه نویس فرانسوی است. او در سال 1945 از مادری بلژیکی و پدری ایتالیایی در فرانسه بدنیا آمده است، مودیانو جزء نویسندگان سرشناس امروز فرانسه به شمار میآید، او که نویسندهی پر کاریست تا کنون نزدیک به 30 کتاب منتشرکرده است که بیشتر این آثار توسط مترجمان مختلف به زبان فارسی ترجمه شدهاند. مودیانو که بیش از هر چیز به خاطر کسب جایزه نوبل ادبیات در سال 2014 شناخته می شود موفق به کسب جایزه گنکور و چند جایزه مهم دیگر هم شده است .
مشخصات کتاب من :
کتاب صوتی تصادف شبانه -ترجمه :حسین سلیمانی نژاد - راوی :علی دنیوی ساروی - ناشر :آوانامه باهمکاری نشر چشمه - مدت زمان کتاب: 4 ساعت و 13 دقیقه- به قیمت 10000 تومان - نسخه کاغذی :حدود 145 صفحه.
+++ در ادامه مطلب بخشهایی از متن کتاب را آورده ام .
..............................................................................
ادامه مطلب ...