مرگ فروشنده - آرتور میلر

نمایشنامه‌ی مرگ فروشنده که آن را مهمترین و مشهورترین اثر آرتور میلر امریکایی دانسته و حتی برخی آن را افتخار قرن بیستم در نمایشنامه‌نویسی می‌دانند نمایشنامه‌ای دو پرده‌ای است که شخصیت اصلی آن مرد میانسالی به نام "ویلی لومن" است. ویلی عمرش را به شغل فروشندگی گذارنده و در آغاز نمایشنامه با اینکه سالها از سنی که می‌بایست بازنشسته می‌شده گذشته اما به دلایل مختلف از جمله عدم رضایت از وضع معیشت خانواده مجبور به فروشندگی است. منظور از فروشنده همان شغل بازاریابی فروش که امروزه می‌شناسیم است و از قضا شغل ویلی فروشندگی در شهرهای دیگر بوده و به این جهت مجبور است هر روز راه‌های طولانی را رانندگی کند. در ابتدای داستان ویلی بعد از نیمه کاره گذاشتن یکی از سفرهای کاری‌ بدلیل عدم توانایی در رانندگی، به خانه بازگشته و با همسرش صحبت می‌کند و همین سفر ناموفق و صحبت‌های او با همسر (و البته حرفهایی که با خودش می‌زند) خواننده را متوجه این موضوع می‌کند که احتمالا به جز مشکل یاد شده‌ی رگه‌هایی از زوال عقلی نیز در شخصیت اصلی کتاب به چشم می‌خورد.

ویلی در جوانی توسط آقای واگنر که صاحب شرکتی به همین نام بوده است استخدام شده و بیش از سی سال در این شرکت خدمت کرده است، به طوری که حالا چندسالی است بعد از فوت واگنر بزرگ، برای پسر او "هوارد" کار می‌کند. پسری که حتی انتخاب نام خود را از ویلی دارد چرا که آن روزها ویلی چنان مورد اعتماد واگنر بزرگ بود که انتخاب نام پسرش را هم به عهده او گذاشت، هرچه باشد ویلی یکی از بهترین فروشنده‌های شرکت بود و نه تنها واگنر، بلکه همه برای او احترام خاصی قائل بودند، اما امروز! ... من نسخه‌ی نمایش صوتی این کتاب که توسط نشر صوتی آوانامه تهیه شده را شنیده‌ام و به نظرم آنقدر این نسخه خوب بوده که به هیچ وجه دوست ندارم با اشاره به بخش‌هایی از داستان، خوانندگان این یاددشت را از لذت شنیدن این نمایشنامه محروم کنم. اما می‌توانم بگویم که به هر حال اگرقصد خواندن یا شنیدن این نمایشنامه را داشته باشید طبیعتاً از نام آن حدس خواهید زد که با نمایشنامه‌ای تلخ روبرو خواهید بود. نمایشنامه‌ای که بازهم روی دیگری از دنیا یا شاید نظام‌هایی مشابه با سرمایه‌داری را به خواننده نشان می‌دهد که انسان را تا حد یک کالا یا ربات پایین می‌آورند و ارزش انسان را تنها تا وقتی می‌دانند که منافعی داشته باشد. 

انسانهای موفقی که در زندگی شکست می‌خورند یا وقتی در شرایطی قرار می‌گیرند که توانایی تکرار موفقیت‌های گذشته برایشان فراهم نیست، غالباً چه ارادی و چه غیرارادی، در روزهای موفقیت خودشان، در گذشته زندگی می‌کنند، ویلی هم همین‌گونه است و حالا این موضوع که اخیراً هوش و حواس درست و حسابی ندارد و گاهی با خودش حرف می‌زند را هم به آنچه بیان شد اضافه کنید. در واقع ویلی در بسیاری از مکالمات روزمره یا افکار خودش زمان گذشته و حال را با هم قاطی می‌کند. این موضوع در نمایشنامه برای من و شمای خواننده پل‌هایی به گذشته‌ی موفق یا حتی ناموفق ویلی می‌زند و ما را متوجه وقایع و تفکرات گذشته‌ی او کرده و اصطلاحاً گره بازکن است. این رفت و برگشت‌ها در نسخه‌ی صوتی خیلی خوب در آورده شده، به طوری که متن با شنیدن صدای تیک تاک ساعت به گذشته‌ی ویلی می رود و با شنیدن دوباره‌ی آن تیک تاک در میان حرفها، به زمان حال باز می‌گردد و این یکی از جذابیت‌های این نمایشنامه‌ی صوتی برای من بود که به خوبی خواننده را با چرایی آنچه که امروز بر سر روح و روان ویلی آمده آشنا می‌کند. 

+ نمی‌دانم چرا در تمام مدت شنیدن این کتاب خودم را به جای شخصیت اصلی این کتاب می‌گذاشتم و در سن و سال او پس از گذشتن سالها از جوانی و دور شدن از دوران طلایی فعالیت‌های زندگی‌ام انگار با ویلی همراه بودم و با او برای اثبات سودمندی‌اش دست و پا می‌زدم و به‌راستی که این چقدر برایم دردناک بود. با خواندن این سطرها حتما با خودتان می‌گوئید وقتی خواندن و شنیدن چنین نمایشنامه‌ای می‌تواند این همه دردناک باشد اصلا چرا باید به سراغش رفت؟  راستش را بخواهید من در حال حاضر پاسخ این سوال را نمی‌دانم. اما به گمانم شمایی که این سوال را می‌پرسید حق دارید، مثلا من همین نمایشنامه‌ی صوتی را به یکی از دوستان پیشنهاد کردم و او هم به من اعتماد کرد و شنید و در نهایت هرچند از شنیدنش ناراضی نبود و آن را به قول خودش نمایشنامه‌ی خفنی می‌دانست اما در نهایت آن را کابوسی دانست که باعث سر دردش شده است. اما من باز هم خواندن آن و بخصوص شنیدن این نسخه صوتی را پیشنهاد خواهم کرد.

++ مشخصات کتابی که من شنیدم: نمایش صوتی مرگ فروشنده، ترجمه حسین ملکی، نشر بیدگل، صوتی آوانامه، با صدای آرمان سلطان زاده، مریم پاک ذات و جمعی از گویندگان در 3 ساعت و 26 دقیقه

نظرات 3 + ارسال نظر
ماهور پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1401 ساعت 19:25

سلام
ممنون از مطلب خوبت
و معرفی این شاهکار فوق العاده
خیلی جالب بود برام که من هم خودم را جای دو شخصیت میذاشتم و به همین دلیل خیلی خیلی بیشتر درگیر احساسی در طول شنیدنش داشتم هم جای ویلی هم جای بیف

من با اثاری که الکی حال خراب کن هستند، و ادم را صرفا به خنج کشیدن می اندازند موافق نیستم یعنی انتخابم نیست
اما آثاری اینچنین عمیق
با درونمایه‌ی فلسفی و روانشناسی، در بیان حقایق زمانه‌ی ما برای خودم که از واجبات میدانم. کتابی اینقدر ملموس که ما را اینچنین به همزاد پنداری میکشاند تلنگر خوبی است.
صداهای در زدنها، پرشهای زمانی، توهمات ویلی، و پایان تاثیر گذار منو حسابی درگیر خودش کرد
از آرتور میلر چیز دیگری نخوانده ام متاسفانه
باز هم ممنون

سلام
ممنونم از توجه شما دوست خوبم به این یاددشت و سپاسگزار از اعتمادی که به این نوشته داشتی و این نمایشنامه رو شنیدی.
درباره ویلی و بیف هم ما جوون های این نسل با شکست هایی که خودمون خوردیم و با دیدن بزرگترهایی که در سن بازنشستگی خودشون مجبور به چند شیفت کار کردن برای یک لقمه نون هستن و ما اغلب از دیدن این افراد شرمساریم که نتونستیم کاری براشون بکنیم تا حدودی خودمون رو مثل بیف می دونیم. و ویلی هم احتمالا آینده‌ی خیلی از ماها خواهد بود که امیدوارم نباشه.
راستش اگه منم بلد بودم تلخی‌های از جنس داروی این کتاب رو مثل تو زیبا نشون بدم حتما در این یادداشت این کار رو انجام می دادم. اما خب حالا کامنت هم جزئی از یادداشته و دوستان اینجا می خوننش. ممنون.

منم هیچ اثر دیگه ای از میلر نخوندم ، اما کیفیت این اجرا اینقدر خوب بود که من فقط منتظرم از این نویسنده نسخه صوتی دیگه ای منتشر بشه تا برم سراغش.
خواهش می‌کنم. من ممنونم

میله بدون پرچم یکشنبه 25 اردیبهشت 1401 ساعت 18:04

سلام
یاد فیلم فروشنده اصغر فرهادی افتادم که آن زوج هنرپیشه مشغول تمرین و اجرای همین اثر بودند.
عجیبه برام برام خیلی پیش اومده که بابت سرنوشت یا سرگذشت یکی از شخصیتهای داستان گریه کرده باشم اما سردرد و تلخ‌کامی و... نه... مگر اینکه اثر ضعیف باشد که آن هم حکمش جداست.

سلام
فیلم فروشنده رو در زمان اکران دیدم اما این تمرین کردن نمایشنامه‌ی میلردر خاطرم نمونده بود، پس فیلم رو خوب ندیدم یا اینکه ادامه ماجرای فیلم آنقدر در ذهنم پر رنگ بوده که ابتدا رو از خاطرم برده.
من اولین بار بطور جدی برای یکی از شخصیت‌های کتابی از ایتالو کالوینو گریه کردم. اگر این را به خوانندگانی که کتابی از کالوینو خوانده باشند بگویم تعجب می‌کنند.چرا که انگار به کالوینو نمی‌آید که چنین کاری با خواننده انجام دهد، اما خب به هر حال با من این کارو کرد، اونم چه زار زاری، البته ایشی گورو هم بودو خیلی های دیگه پس از اون.
نکته اینجاست که اغلب اوقات اگه قضیه رو بشکافیم می بینیم ما برای خودمون گریه کردیم.

همانطور که میدانی این اثر ضعیف نیست. اگر روزی موقعیت داشتی و قصد داشتی نمایشی صوتی گوش بدهی پیشنهاد دوستانه مرا قبول کن و این نسخه ای که گفتم را برای امتحان یک کتاب صوتی حرفه ای امتحان کن. حدود 3 ساعت از وقتت رو می گیره و میتونی در یکی دو رفت برگشت به محل کار بشنویش. مثل کتابهای صوتی هم نیاز به تمرکز آنچنانی نداره.

پیرو سه‌شنبه 3 خرداد 1401 ساعت 22:13

سلام مهرداد عزیز
کاملا قابل درکه چرا به خواندن این کتاب اشتیاق داری در عین رنج کشیدن. یاد مواقعی می افتم که پوست نازک روی زخم در حال مداوا را دستکاری می کنیم و از کندنش و دیدن خونی که دوباره جاری می شود احساس آرامش و رضایت می کنیم در عین درد کشیدن.

سلام بر دوست خوبم
راستش من اینطوری بهش فکر نکرده بودم. بله، شاید هم دلیلی که من خودم ازش بی خبرم
همین باشه .البته خودم دوست ندارم این باشه. شاید چون از دستکاری زخم و کندنش خیلی خوشم نمیاد. اما این کتاب رو دوست داشتم.
ممنونم از توجهت به این یادداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد