در این روزهایی که تیم ملی فوتبال مورد علاقهام (تیم لاجوردی پوش ایتالیا) برای دومین دوره پیاپی از رسیدن به جام جهانی باز مانده است، کتابی از دوران نسل طلایی این کشور انتخاب کردم تا شایدبا یادآوری روزهای خوب فوتبالی، این ناراحتی شکست و حذف آن هم از یک تیم ناشناس را جبران کنم. در دنیای فوتبالی من که اوج حرارت آن به حداقل یک دههی گذشته باز میگردد بعد از الساندرو دلپیرو، بازیکنان دوستداشتنی زیادی وجود دارند که جیانلوئیجی بوفون، فرانچسکو توتی و پائولو مالدینی تنها چند تن از آنها هستند، اما در میان همهی این دوستداشتنیها یک چهرهای متفکر در میانهی میدان تیم ملی قهرمان جهان حضور داشت که با ضربه های آزاد استادانه و همینطور بازی اندیشمندانهاش در مستطیل سبز به عنوان یک بازیساز تکرار نشدنی، دل هواداران بسیاری را ربوده و خاطرهی حضورش همواره در ذهن آنها باقی خواهد ماند، او آندرهآ پیرلو بود، مردی که در سال 1979 بر خلاف اغلب ستارگان دنیای فوتبال در خانوادهای مرفه به دنیا آمد و فوتبال خود را از تیم بِرِشا آغاز و سپس با تیمهای شهر میلان و پس از آن تیم یوونتوس به اوج رسید. او بازیکن متفکری بود و این را حتی میتوان از انتخاب عنوان این کتاب و به کار بردن هوشمندانهی جملهای مشابه با جملهی معروف رنه دکارت پی برد.
البته این کتاب را نمیتوان یک زندگینامهی کامل دانست و پیرلو در این کتاب تنها به شرح بخشهایی از زندگی فوتبالی خود میپردازد و از ماجراهایی میگوید که بیشک علاقهمندان به فوتبال پیش از این آنها را از دید یک تماشاگر دنبال کرده و درباره بسیاری از آنها را قضاوت نمودهاند و حالا با خواندن این کتاب، حتی اگر با واقعیت ماجرا هم روبرو نشوند حداقل متوجه میشوند که ماجرا از دید پیرلو چگونه بوده است. اگر سالهایی که پیرلو فوتبال بازی میکرد را در خاطر داشته باشید میدانید که او یک دورهی طولانی مدت 10 ساله را در تیم آ.ث.میلان ایتالیا فوتبال بازی کرد، سالهایی که میلان در اوج خود بود و پیرلو به عنوان یکی از ستارههای درخشان آن تیم به یادماندنی میدرخشید. پیرلو در سال 2011 و در یک انتقال جنجالی راهی یکی از رقیبهای سنتی میلان یعنی یوونتوس شد و همهی طرفداران میلان را شگفت زده کرد، بسیاری از او متنفر شدند و او را محکوم به طمع دستمزد بیشتر و امثال این نمودند، اما همیشه اتفاقات همان گونه که به نظر میرسد نیستند، او در این کتاب به ماجرای این انتقال جنجالی اشاره کرده و شرح میدهد که به دلیل تمدید نشدن قرارداد بلندمدت و جابه جایی پست تخصصیاش در تیم، از میلان جدا شد؛ ...زنگهای خطر از میانهی سالی که قرار بود آخرین فصل حضورم در میلان باشد به صدا درآمده بود، فصلی که با چند مصدومیت به کلی خراب شد، به میلانو رسیدم و متوجه شدم که نمیخواهم به رختکن بروم، نمی خواستم لباس عوض کنم، نمیخواستم کار کنم، با همه به خوبی رفیق شده بودم و یک رابطه معمولی با الگری داشتم، اما جو جالبی در فضا وجود نداشت. دیوارهایی که طی سالیان به من پناه داده و از من محافظت کرده بودند را می شناختم، اما حالا شکاف را در آنها میدیدم. فشاری در فضا بود که بیمارم میکرد. ...اصرار درونیای که میگفت به جای دیگری بروم و هوای دیگری تنفس کنم، از همیشه شدیدتر و حادتر بود. نشاطی که همیشه مرا محاصره کرده بود حالا دچار روزمرگی شده بود. چیزی نبود که بتوانم آن را نادیده بگیرم. شاید حتی طرفداران هم کمی تنوع میخواستند، سالها بود که آنها در سنسیرو مرا تشویق کرده بودند، اما حالا شاید آنها صورتهای جدیدی برای آلبومهای خود میخواستند...
پیرلو به خونسردی و تسلط بر توپ و میدان با طنازی خاص خودش مشهور بود، جالب است که در نوشتن هم با همین روش با قلم طنز خود بسیاری از خاطراتش را به شوخی بیان کرده و به ماجراهای خندهداری اشاره میکند که در طول دوران فوتبالش بخصوص با همراهی نِستا و دِ روسی و اغلب با اذیت کردن گتوزو اتقاق میافتاد. همینطور اعترافات جالبی که شاید برای هواداران چنین بازیکنی عجیب باشد، مثلا در جایی اشاره میکند یکی از کارهایی که از آن متنفر است گرم کردن پیش از مسابقه است و یا در خاطرهی جام جهانی اشاره میکند که تمام روز منتهی به فینال 2006 را خوابیده و پلی استیشن بازی کرده و بعد بزرگترین افتخار یک فوتبالیست یعنی قهرمانی جهان را به دست آورده است.
از دیگر بخشهای جالب توجه کتاب میتوان به پیشنهاد تیمهای دیگر فوتبال جهان برای به خدمت گرفتن پیرلو و ماجراهای مربوط به آن اشاره کرد که در بین آنها از تیم رئال مادرید و بارسا و چلسی گرفته تا تیم قطری که سرانش حاضر بودند برای پیرلو جت شخصی تهیه کرده و مدرسهای به زبان ایتالیایی تاسیس کنند اما پیرلو هیچگاه پیشنهادهای پر رنگ و لعابشان را نپذیرفت.
مشخصات کتابی که من شنیدم: ترجمه ماشالله صفری، نشر گلگشت،183 صفحه،و نشر صوتی آوانامه با صدای تایماز رضوانی در 4 ساعت و 48 دقیقه
سلام بر مهرداد
اگر این بخش مربوط به انتقال از میلان به یووه در همین حد استدلال دارد باید بگویم که قانع نشدم
البته خودم را جای ایشان هم باید بگذارم (که عمراً بتوانم )
ولی میتوانم خودم را جای تماشاگران میلانی بگذارم...
آقایون اسطوره! نکنید این کار رو
خوشبختانه یا بدبختانه الان مدتهاست که در ایران (در باشگاهها) کسی اینگونه اسطوره نمیشود که بخواهد با رفتن به تیم رقیب دل هوادار را خون کند.
سلام بر هوادار رقیب
البته میدانم که شما هوادار ناپولی بوده ای. اما با توجه به قدرت تیم ها در آن دوران اگر اشتباه نکنم بعد از آن دوران اوج ناپولی و مارادونا که به سن من قد نمیدهد باید طرفدار میلان یا لیورپول شده باشی. باید اعتراف کنم این دلایل انتقال که بیان شد برای خواننده ای مثل من که طرفدار یووه باشد کاملا قانع کننده است، اما فارغ از شوخی به دلایل دیگری هم به طور غیر مستقیم اشاره می کندمثلا اینکه که کاپلو در رئال مادرید پیرلو را می خواسته و همه چیز درست شده بوده اما گالیانی نگذاشته پیرلو به لیگ مورد علاقهاش برسد، این اتفاق درباره درخواست گواردیولا و بارسا برای به خدمت گرفتن پیرلو هم اتفاق افتاد، به هر حال دیگه پیرلو بنده خدا هم هر کی باشه که هر جای خوب میخواد بره و نگذارن عقدهای میشه دیگه بعد این آلگری رونالدو رو هم پر داد، پیرلو که جای خود داره.
بعدش این طرفداران میلان باید پیش از اسطوره سازی به این نکته توجه میکردندکه ایشون از تیم اینتر اومده و یک بار پیش از این اینکارو کرده، یعنی احتمال اینکه باز هم اینکارو انجام بده بود
اما خب از دید تماشاگران حس وحشتناکیست، مثلا شما فکر کن تماشاگران رم توتی را در لاتزیو ببینند. ماجرای کله خوک و فیگو را که یادت هست.
سلام مجدد
خوب یادت مانده است اون قضیه ناپولی را البته من بیشتر آنتونیو کارهکا را دوست داشتم و طبعاً مارادونا هم به همچنین...
لیورپول اولین باشگاه خارجی بود که من شناختم و دوستش داشتم و هنوز هم در صدر علاقمندیهام در حوزه فوتبال باشگاهی است. تیمی که در همان دوران طفولیت من سه بار قهرمان اروپا شد و چندین بار هم فاتح لیگ ... الان هم دیدن بازیشون لذتبخش است. به امید برد بازی فردا
سلام
از آنجا که صحبت های فوتبالی اندکی باهم داشتیم، همان اندکها در خاطرم مانده بود، ناپولی بعد از درخشش دوران یاد شده که البته ما ندیدیم، در سالهای طولانی برای ما در حد یک تیم نیمه دوم جدولی شده بود، اما حالا چند سالی هست که دوباره در مقام مدعی ظاهر شده.
لیورپول، پس آن دیدار معروف لیورپول و میلان که لیورپول بازی ۳ بر صفر باخته را مساوی کرد و در نهایت در ضربات پنالتی پیروز شد را خوب به خاطر داری و آن روز یکی از بهترین روزهای هواداریت بوده. و البته آن زمین خوردن لعنتی جرارد در بازی لیگ و از دست دادن جام بعد از سالها بی جام بودن.
من همواره یوونتوسی بودهام، اما با توجه به علاقهام به ایتالیا و بازیکنان ایتالیایی مثل پیرلو،در. برابر تیمی مثل لیورپول انتخابم میلان آن روزها بود.پس آن روز شما در بین تماشاگرا رقیب بودی
حالا که این کامنت را پاسخ میدهم لیورپول و منچستر سیتی دیشب با هم بازی کردند و با تساوی دوبردو ای که کسب شد و آن بازیای که با دو بازگشت لیورپول از شکست و آن صحنهی از دست دادن موقعیت پایانی سیتی باز هم باید شما را خوشحال بدانیم
لازم به ذکر است که اینجا هم من و شما بخاطر علاقه ام به گواردیولا با هم رقیب بودیم