دکتر جکیل و آقای هاید - رابرت لویی استیوِنسُن

آقای آتِرسُن وکیل دادگستری به همراه دوستش اِنفیلد عادت داشت که روزهای یکشنبه را به پیاده روی بپردازد ،طی یکی از این پیاده روی ها در کوچه ای که محل گذرشان بود اِنفیلد به واقعه ای که چند روز پیش در این مکان اتفاق افتاده و موجب حیرتش شده اشاره می کند و نظر آترسن را در این باره جویا می شود. ماجرا از این قرار بوده است که سر پیچِ خیابان،مردی کوتاه قامت و دستپاچه و با چهره ای کریه که با سرعت در حال راه رفتن بود با دختر بچه ای برخورد و دخترک را به زمین می اندازد و بدون اعتنا به ناله های دخترکِ نقش زمین شده از روی او رد می شود و با پیگیری انفیلد و در نهایت پدر ومادر بچه برای ختم قائله مجبور به پرداخت حق السکوت طی یک چک می شود .اما نکته اینجاست که با دیدن نام روی چک توسط انفیلد معما ها آغاز می شود.

این رمان با وجود حجم کم که چیزی حدود 100 صفحه است به گونه های ادبی مختلفی ازقبیل معمایی، علمی، تخیلی،جنایی،روانشناسی و... سرک کشیده است که در نوع خود کم نظیر بوده وماندگاری این اثر نشان از آن دارد که درارائه بیشتر آنها موفق بوده است .کتاب با  زاویه دید سوم شخص آغاز می شود و در ادامه بخشهایی به راوی اول شخص تغییر پیدا می کند و این  نکته با توجه به اینکه از انتشار این کتاب بیش از یک قرن می گذرد جالب توجه است.

دکتر هنری جکیل که در خانواده ای بسیار متمول به دنیا آمده بود، علاوه بر ثروت از موهبت های دیگری نیز برخوردار بود ،ذاتاً به ابتکار تمایل داشت و شیفته ی احترامی بود که به همنوعان خردمند و برجسته اش می گذاشتند،چنان که می شود تصور کرد قطعا آینده ی پر افتخار و شاخصی در انتظارش بود.در حقیقت بزرگترین اشتباهش نوعی خوش دلی توام با بی صبری بود،که برای خیلی ها سبب شادمانی است،ولی برای او دشوار بود که آن را با میل مبرم خود به آن که سری در میان سرها درآورد آشتی دهد و ظاهری موقر در برابر جمع داشته باشد .چنین شد که لذائذش را از دیگران پنهان کرد و وقتی به سنین پختگی رسید و به اطراف خود نگریست و پیشرفت وموقعیت خود را در جامعه ارزیابی کرد ،دید که سخت درگیر زندگی دوگانه شده است.چه بسا مردانی که لغزش های گناهکارانه شان را آشکارا مرتکب می شدند اما او به خاطر بلند پروازی هایش آنها را با حس ننگی مرگبار پنهان می کرد.

شاید بار ها این جمله را شنیده باشیم که بشر آمیزه ای از خیر و شر است .در این که  همه انسان ها خوبی را دوست دارند شکی نیست اما آیا خوب یا بد مطلق وجود دارد؟ همه انسان های خوب هم به نوعی در عین خوب بودن دچار شیطنت هایی در درون خود هستند و یا انسانهایی که آنها را بد می نامیم در عین بد بودن می توان بارقه هایی از نیکی را در آنها دید و در نظر انسان خوش بینی چون من انسان با فطرت خوبش همواره در حال مبارزه با نیروی شر است .هرچند که شاید جناب استیونسن با من هم نظر نباشند.

..................

رابرت لوییس بالفور استیونسُن  نویسنده اسکاتلندی است  که  در سال 1850 در اِدینبرا متولد شد .او که خالق رمان خاطره انگیز "جزیره گنج" است  کتاب دکتر جکیل و آقای هاید را در سال 1886  بر اساس خوابی که یک شب دیده بود نوشت و با نام اصلی (Strange Case of Dr Jekyll and Mr Hyde) منتشر کرد .این اثر تا به امروز منبع الهام بسیاری از تئاتر ها و فیلم های سینمایی و آثار ادبی جهان بوده وشهرتش تا به آنجاست که نامش در کشورهای مختلف جهان تبدیل به ضرب المثل شده است.یکی از مهمترین آثار ادبی که با چنین موضوعی به ذهنم می رسد رمان زیبای ایتالو کالوینو یعنی  ویکنت دو نیم شده  است.

استیونسن که در تمام عمرش از ناراحتی جدی دستگاه تنفسی رنج می برد دائما در حال سفر به شهرهای خوش آب و هوا بود تا بیماری اش تسکین یابد.تربیت تقدیرگرایانه ی او و مبارزه ی دائمی اش با بیماری سبب شد ذهنش همیشه درگیر اندیشه مرگ و روی تیره فطرت بشر باشد و اثر آن در نوشته هایش هویدا شود.استیونسن مدعی بود"تخیل برای بزرگتر ها مثل بازی برای بچه هاست"و تا پایان زندگی اش طیف وسیعی از آثار تخیلی را پدیدآورد.

.............

مشخصات کتابی من خواندم: دکتر جکیل و مسترهاید - ترجمه مرجان رضایی - نشر مرکز - چاپ اول 1389 - 1800 نسخه - 97 صفحه

............

اگر قصد خواندن این کتاب را داشتید بدون خواندن هیچ پیشگفتار،مقدمه،نقد و یا خلاصه داستان،مستقیم به سراغ خود کتاب بروید و خیالتان از بابت مطلبی هم که در اینجا خواندید راحت باشد.

نظرات 7 + ارسال نظر
بندباز چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت 14:10 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام
خب البته این پست شما به تنهایی کار پیشگفتار و مقدمه و نقد رو یکجا انجام داد بی اینکه به اصل داستان اشاره ای بکنه. به نظرم حالا میشه رفت سروقت اصل داستان.

سلام
چون مطالبی که خودم پیش از داستان درباره اش خونده بودم شاهد لو رفتن داستان بودم و این حداقل درمورد این کتاب برام جالب نبود برا همین خواستم تا اونجا که میشه خودمم این کارو انجام ندم.
اما به کلیت موضوع این داستان کم حجم اشاره کردم . خیر و شر و مبارزه این دو در نهاد بشر.
اصلا مگه از این خلاصه ترم میشد گفت

لادن یکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت 20:33 http://lahoot.blogfa.com

ایشالا سال جدید پر از اتفاقات خوب، نوشتن بیشتر و خواندن بیشتر باشه

همچنین برای شما دوست عزیز همراه .
از وقتی نوشتن در وبلاگ رو آغاز کردم به واسطه همراهی دوستان همراه خوبی مثل شما بیشتر از قبل کتاب خوندم و به دلگرمی دوستان ادامه دادم و از همینجا از این بابت متشکرم.
و منم امیدوارم سال جدید آرزوی خوبتون به همراه سلامتی و دل خوش نصیب شما هم بشه.

خورشید سه‌شنبه 29 اسفند 1396 ساعت 06:20

خوندم عالی بود دیروز به شوخی به دوستی میگفتم من برخلاف شما توانایی هرکاری رو دارم حتی قتل در پاسخ شنیدم که ایشون گفتن عجب
گفتم اگر کتاب دکتر جکیل و مستر هاید رو نخوندی بخون متوجه میشی چی میگم :))


سال نو مبارک

پس این از معدود کتابهای خوانده شده مشترک بین من و شما بوده .
اگه اینطوره خوبه که ازما فاصله کافی و امن رو دارید و ما از این بابت جان سالم به در می بریم.
این کتاب در عین حجم کم و با توجه به زمانی که نوشته شده کتاب قابل توجهیه.

ممنون سال نو شما هم پیشاپیش مبارک باشه.
سال پربرکتی داشته باشید

سحر جمعه 3 فروردین 1397 ساعت 13:24

هر دو کار شاخص این نویسنده رو در دورۀ نوجوانی خواندم و خیلی دوستشان داشتم. همانطور که گفتی دکتر جکیل و ... تاثیر غیر قابل انکاری بر ادبیات، سینما و نمایش داشته اند که همچنان هم ادامه دارد و این یعنی واقعا خواندن این اثری که معرفی کرده ای، واجب است!

ضمنا دلم می خواند با اجازۀ شما سال نو را به همۀ دوستان این صفحه تبریک بگویم.

سلام
به این که همه کتابهای خوب رو شما در دوره نوجوانی خوندید حسودیم میشه.یه نمونه دیگه اش هم خیلی ازکلاسیکا بود و بلندی های بادگیر که من بخاطر شرایطی که برام پیش اومد و ترجمه نه چندان خوب نیمه کاره رهاش کردم.
یه اعترافی بکنم.چند سال پیش وقتی جنگ و صلح رو می خریدم کارت هدیه کتابی داشتم که مبلغ ناچیزی بعد این خرید تهش مونده بود و منم گشتم یه کتاب ارزون پیدا کنم که دکترجکیل و..رو بدون اینکه بشناسم خریدم و بعدش تازه فهمیدم چه اثر معروفی بوده.

ممنون منم سال نو رو به شما و دوستان حاضر در اینجا تبریک میگم و از همه تون بابت حضور در این جمع دوستداشتنی متشکرم. و همینطور ازتون ممنونم که در سال گذشته نوشته های نه چندان لایق من رو تحویل گرفتید ومن رو همیشه شرمنده کردید.
بازم از خانم سحر بابت همه چیز و به خاطر اینکه باب این تشکر رو برا من باز کرد متشکرم.

دل آرام جمعه 3 فروردین 1397 ساعت 19:34 http://delaram.mihanblog.com

درود سپاس از پیامتون بزرگور که باعث شد وبلاگ پر محتوای دیگری بیابم.

درود بر شما .نظر لطف شماست خود وبلاگ که چیز دندان گیری نیست.
اما دوستان دانایی که اینجا دارم یک دنیا می ارزند .
خوش آمدید.

مجید مویدی چهارشنبه 8 فروردین 1397 ساعت 07:27

هزاران درود بر مهرداد عزیز
+ اجازه بده منم از فرصتی که سحر گرفته استفاده کنم و سال نو رو به نویسنده و خواننده های این وبلاگ تبریک بگم
+ آرزوی کتاب بیشتر، خواب بیشتر و کباب بیشتر رو دارم برات توی سال جدید. و هر چیزی که خودت دوست می داری.
+ متاسفانه مدتی کم کاری کردم و خیلی کم خوندم. که امیدوارم و در نظر دارم که جبرانش کنم. شدیدن شدیدا
+ بورخس، بارها و بارها، از شیفتگیش نسبت به استییونسن و نثر او، حرف زده. شوخیه مگه؟
و اینکه کالوینو از این کار ایده گرفته باشه. کالوینو که خودش خدای ایده های جدیده.
حتما باید دوباره این داستان رو بخونم. حتما.
ممنونم که معرفیش کردی

سلام بر مجید،ستاره سهیل بلاگستان
منم سال نو رو به تو دوست عزیز تبریک میگم و امیدوارم سال جدید سالی باشه که بیشتر از پیش ببینیمت.خیلی بیشتر از پیش چون دیگه در6 ماه گذشته از کم کار هم یه چیزی اونور تر بودی و دیگه از حضورت در این فضا نا امید شده بودم. به هر حال امیدوارم در دنیای واقعی اوضاع وقف مراد باشه.
سال 96 از لحاظ کتابی تقریبا سال خوبی بود اما برای من سال کم خوابی و کم کبابی بود .امیدوارم
سال 97 هر سه به اندازه کافی باشن.حالا اگرم نشد کتابش باشه هم راضیم.و امیدوارم امسال برای تو هم اونچیزی که دوست داری پیش بیاد.
بورخس. نه آقا من که با این آقا شوخی ندارم. حق با ایشونه.
کالوینو رو از لحاظ زمانی گفتم . به هر حال مضمون یکیه. البته خلاقیت که اصلا خاص ایتالوئه . حتی توی همون ویکنت دو نیم شده.
ممنون که بالاخره اومدی.

میله بدون پرچم سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 17:40

سلام
من به سبک دید و بازدید عید آمده ام برای بازدید
سال نو مبارک
این هم یکی از آثار مهم کلاسیک است. متاسفانه من در زمان نوجوانی سعادت خواندن این کتاب را نداشتم اما برای بچه هایم آن را گرفتم. کتاب واجبی است.

سلام
به به خوش آمدید .سال نو شما هم مبارک .
ما خیلی وقت است که منتظریم که شما چنین افتخاری را نصیبمان کنید.
فقط جسارتا همانطور که باید انتظارش را داشته باشید آجیل و شیرینی مان خیلی وقت است که تمام شده اما از تخمه آفتابگردانهایی که برای بازی یوونتوس خریده بودم بعد از آن حذف دراماتیکمان دست نخورده کمی باقی مانده بود که ناقابل است .میوه هم هست.
من هم در زمان نوجوانی چنین سعادتی نداشتم و نخواندمش.حتی این سعادتی که الان نصیب بچه های شما شده.
نسخه ی نوجوانش را هم در بازار دیده ام. به هر حال اینگونه است دیگر بچه های امروز از این لحاظ که اینهمه کتابهای خوب برای خواندن دارند خوشبخت ترند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد