مهتاب - اسماعیل کاداره

حتما تا به حال نام "اسماعیل کاداره" به گوش تان خورده، من که تعریف آثارش را در وبلاگ ها و سایت های مختلف زیاد خوانده ام. کادارi از آن نویسنده های مهمی است که در کشور ما زیاد جدی گرفته نشده و خوانندگان زیادی به سراغ آثارش نرفته اند، راستش را بخواهید تا به حال نشده در یک کتابفروشی کتابی از او ببینم، هر وقت هم سراغ کتابهایش را می گرفتم یا چاپ تمام بود و دیگرتجدید چاپ نمی شد یا اصلاً کتابفروش آنها را نمی شناخت.(هر چند گویا حالا اوضاع بهتر شده) تا اینکه چندی پیش در کتابخانه محل در حال گشتن دنبال کتاب "ما" ی زامیاتین بودم که به کتاب کم حجمی با جلد آبی رنگ برخوردم، کتاب به تشخیص کتابدار از خانواده روس ها تلقی گردیده بود و در قفسه ادبیات روسیه قرار داشت. آن کتاب که "مهتاب" نام داشت، اثر نویسنده سرشناس اهل آلبانی یعنی اسماعیل کاداره بود که از آمار سیستم کتابخانه هم جا مانده بود.

محمود گودرزی در مقدمه این کتاب نوشته است: خوانندگان پیگیر ادبیات بی شک با زندگی اسماعیل کاداره آشنا هستند و می دانند که در چه شرایط دشوار و با چه محدودیت هایی در دوره حکومت کمونیستی انور خوجه قلم زده و کتاب نوشته است، در دوره ای که به گفته کاداره کسی نمی توانست به دیگری تلفن کند و جز احوالپرسی چیزی بگوید، چون می دانست که تماس ها بلااستثنا شنود می شوند. شاید به همین دلیل رمان های او آکنده از استعاره و تلمیح است: تمثیل هایی که عناصر و شخصیت های اسطوره ای شان با مشکلات اجتماعی امروزی دست و پنجه نرم می کنند، با آدم هایی که نظامی خودکامه مسخشان کرده، دورویی و ریاکاری را در وجودشان پرورانده و سپس آن ها را به جان هم انداخته است. تملق بالادست و اجحاف در حق زیردست، دروغگویی برای حفظ خود و سقوط نکردن، تهمت و افترا به دیگران برای پائین کشیدنشان، این ها ویژگی های شخصیت هایی است که در رمان های کاداره می بینیم: رمان هایی که با جملات بلند و تو در تو به سبکی کاملاً خاص و منحصر به فرد روایت شده اند. رمان کوتاه مهتاب اثری است با چنین ویژگی هایی. 

....

همانطور که مترجم کتاب هم اشاره کرده است داستان مهتاب مثل بیشتر کتابهای این نویسنده در آلبانی و در همان دوران حکومت کمونیستی می گذرد، داستان با یک مهمانی آغاز می شود، جشنی که به مناسبت اهدای جایزه شور سوسیالیستی به موسسه ای که شخصیت های اصلی داستان در آن کار می کنند اهدا شده است. البته به نظرموسسه نماد کشوری کمونیستی و کارکنان موسسه هم مردم آن کشور می باشند. راوی هم یکی از همین کارمندان موسسه است که ما نام او را نمی دانیم ،او برای روایت داناست اما فکر می کنم یک دانای محدود.

دختر جوانی به نام ماریان یکی از کارمندان همین موسسه است. او در یکی از شب هایی که مهتاب در زیبا ترین حالت خود نمایان است در راه بازگشت به خانه اتفاقی با پسری که از همکاران اوست هم مسیر می شود و تحت تاثیر زیبایی مهتاب سوالی از او می پرسد:

"حقیقت دارد که عشق در مردان، احساسی قوی تر است؟"

سوالی که در آینده ی نه چندان دور موجب دردسرهای زیادی برای او می گردد. این سوال ساده با برداشت انسان های حقیر و بیماری که در چنین جامعه هایی فراوان یافت می شوند یک سوال مغایر با اخلاق و نجابت دانسته شده و در واقع زمینه ساز ماجراهای بعدی کتاب.

به یاد دارم کتاب "آبروی از دست رفته ی کاترینا بلوم" نوشته ی هاینریش بل یک عنوان فرعی داشت که این جمله بود: "خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد". جمله ای که در حین خواندن کتاب "مهتاب" بارها به یادش افتادم. هرچند فکر می کنم حرفی که این نویسنده در کتابش می زند حرف بسیار مهمتری است. البته احتمالاً شما هم با خواندن این کتاب مثل من به یاد خودتان و جغرافیایی که در آن زندگی می کنیم خواهید افتاد. چرا که به نظرم حرف مهم این نویسنده حرفیست که بدرد ما (مردم این جغرافیا) هم می خورد، نکته قابل توجه کتاب این است که نویسنده در طول داستان از حکومت دیکتاتوری یا سیاستمدار خاصی نام نمی برد و در واقع هدفش این است که با هوشمندی نشان دهد که چگونه در جوامع سرکوبگر، مردم هم بازتولید کننده ی رفتار حاکمان خودشان هستند. حتما شما هم شنیده اید که در کشوری مثل کره شمالی مردم حق ندارند موهای سرشان را به مدلی غیر از مدل های اعلام شده اصلاح کنند یا موارد بسیاری شبیه به این که توسط حاکمان این کشور ها برای یکدستی همگانی در این سیستم ها اجرا می شوند. در این کتاب هم اطرافیان ماریان تحمل تفاوت بین خودشان و ماریان را ندارند و همواره سعی بر این دارند یا انسان های متفاوت را شبیه به خود کنند و یا آن ها را از میان بر دارند.

..............

کتاب تنها 86 صفحه دارد و همانطور که گفتم احساس میکنم نویسنده در همین صفحات کم حرف و هدفش را به خوبی بیان کرده است. به هر حال من هم قصد ندارم با زیاده گویی لذت خواندن  این کتاب را از خوانندگان این یادداشت دریغ کنم.  

.................

مشخصات کتابی که من خواندم: ترجمه محمود گودرزی، انتشارات چترنگ، چاپ دوم 1397

در ادامه مطلب چند بخش کوتاه از متن را آورده ام . 

 

 .....

خیالم راحت شد چون به یاد آوردم که کودکان هم اغلب پس از آنکه به  جرم خطایی تنبیه می شوند، مرگ خود را تصور می کنند تا از بالا شکنجه روحی و ندامت والدینشان را ببینند. دو عاشق بنا به دلایل مختلف چه بسا حاضر باشند با هم مرگ خود را تصور کنند، اما هرکدام بیشتر مرگ خود را مجسم می کنند، به شرط اینکه بتوانند ضبط شده روی نوار ویدئو شاهد تاثیری باشند که این مرگ ایجاد می کند. روی هم رفته، مگر نه این است که منطق عامه کم و بیش همین موضوع را در قالب این اصطلاح گفته است: "اگر می خواهی دوستت داشته باشم بمیر"؟

...

توطئه ای که علیه ماریان راه افتاده بود ظاهراً می بایست بی وقفه ادامه پیدا می کرد، اما پس از مدتی علائم سستی در آن پدیدار گشت. حس می شد که بدی برای تداوم پیشرفت خود به محرکی تازه نیاز دارد. فکر می کردیم حالا که به هدف خود رسیده است نیاز دارد نفسی تازه کند. اما اشتباه می کردیم.

...

بدون پرداختن به جزئیات، باید اعتراف کنیم که در مهمانی موسسه همه تا حدی مست بودیم، به طوری که متوجه اولین علائم بدخواهی دیگران نسبت به ماریان نشدیم. در حقیقت هیچ اتفاق خاص و چشمگیری نیفتاد که حرکت یا رفتاری خصمانه نسبت به او تعبیر شود. ماریان با لباسی زیبا و با همان مدل موی همیشگی وارد شده و هیچ نشانی از بدخلقی یا اضطراب بروز نداده بود و حتی در آغاز لبخند به لب ظاهر شده بود، هر چند که در ادامه، پس از اینکه نوعی سردی نسبت به خود احساس کرده بود، کمی قیافه گرفته و بعد خودش را در پوششی از غم و اندوه پیچیده بود. به نظر می رسید این دقیقاً همان چیزی بود که مخالفانش انتظار داشتند، زیرا با دیدن اولین نشانه دلخوری در خطوط چهره اش ناگهان نشاطی در وجودشان جوشیدن گرفت، گویی که بخواهند تمایز میان شادی خود و غصه او را برجسته تر کنند.

نظرات 6 + ارسال نظر
میله بدون پرچم سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 16:03

سلام بر مهرداد
کاداره در یک دوره‌ای خیلی زیاد مورد توجه مترجمین و ناشرین قرار گرفت و خیلی از آثار او چاپ شد و بعد ... بعد کم‌کم فراموش شد. آوریل شکسته‌اش را دوست داشتم. یکی دو کتاب دیگری هم که از او خوانده‌ام نیز خوب بوده‌اند. در کل نویسنده بسیار خوبی است. این کتابی که در موردش نوشتی هم با چیزهایی که در موردش نوشتی برایم خواندنی شد چون موضوعش واقعاً برای ما اهمیت دارد.
ممنون رفیق

سلام
میله یا حسین جان بابت این تاخیر در پاسخگویی شرمندم، راستشو بخوای این افزایش حقوقا گویا قرار بوده آب روی آتیش باشه اما آتیش شده و داره گریبان منو هم میگیره و اسمم در لیستی قرار گرفته که بیش از نیمی از اون تعدیل نیرو خواهند شد، این روزا برای خیلی کمتر از حقم هم دارم میجنگم و روزای کابوس واری رو میگذرونم که امیدوارم ازش خلاص شم.
.
اما کاداره و این کتاب همانطور که خودتم تشخیصش دادی کتابیه که مطمئنم ازش خوشت میاد.
آوریل شکسته رو هم اگه گیر بیارم حتماً میخونم . کتابخونه محل دیگه هیچ کتابی ازش نداره با توجه به کتابهای موجود در بازارهم زورم که به زمستان سختش نمیرسه اما اگه شد کتاب عقابش رو امتحان میکنم ، تعریفش رو هم شنیدم.
راستی ده بچه زنگی هم که با این اوصاف بازم نشد بخونم و رفتم تحویلش دادم.
اینجا هم غیر خود بزرگوارت دیگه هیچکدوم از دوستانو نمی بینم، فکر کنم وبلاگ هم مثل این روزای خودم داره نابود میشه.

میله بدون پرچم چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 ساعت 17:59

زیاد به فکر پر و خالی بودن کامنت‌دونی نباش... الان شرایط خیلی حساس است ... جدی می‌گم. الان ملت دیر بجنبند از قافله عقب می‌مانند!
وبلاگ خوبیش این است که صفحاتش می‌توانند گاهی هیچوقت کهنه نشوند. کار خودمان را خوب انجام بدهیم و نگران نباشیم. بالاخره این دوران پر سرعت می‌گذرد.

زیاد به فکرش که نیستم اما طبیعتاً همه کتابخون ها دوست دارن بعد از خوندن کتابی درباره اش حرف بزنند. مخصوصاً با اونی که کتاب رو خونده باشه. این کامنت دونی وبلاگ ها هم بستر مناسبی برای این حرف زدن هاست و من به این خاطره که از خلوتیش دلگیرم.
شرایط حساس؟ در این مرزو بوم شرایط چه زمانی حساس نبوده؟
...
اما به قول خودت وبلاگ برخلاف شبکه های اجتماعی موبایل ها این حسنِ باقی موندن و دفن نشدن زیر خروار ها اطلاعات رو داره. حالا می مونه درست انجام دادن کار ها که امیدوارم بتونم از پسش بر بیام.
بله ، این نیز می گذرد.

محمد دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 14:02

سلام. دنبال کتابی به نام عطر سنبل عطر کاج هستم. شما در یادداشتهاتون که در سال 96 تنظیم شده بود معرفی مختصری کرده بودین. ظاهرا تجدید چاپ نشده. شایدم من اشتباه میکنم. اگر فکر میکنید شاید کتابفروشی خاصی این کتاب رو داره بهم معرفی کنید.
من از مشهد پیام میدم. ممنون

سلام دوست عزیز
خوشحالم که اون یادداشت خونده شده.
اتفاقاً مدتی قبل در فضای مجازی با شخصی آشنا شدم که در مشهد کتابفروشه . ازش پرسیدم و اونم از 3 تا کتابفروشی مهم شهر پرسید و همه همین حرف رو زدن که این کتاب در حال حاضر چاپ تمومه و برای تهیه اش در حال حاضر راهی جز خرید از کتابفروشی های دست دوم فروش یا مراجعه به کتابخانه های عمومی نیست.
اما اگر باز هم مقدور نشد جای نگرانی نیست، چون کتاب پرفروشی بوده و احتمالاً بزودی تجدید چاپ خواهد شد.
ممنون از حضور شما

مدادسیاه سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1398 ساعت 13:09

کاداره را نسل من بیشتر با زمستان سخت می شناسد.
آوریل شکسته را در نوبت خواندن دارم. این یکی را هم به فهرستم اضافه خواهم کرد.
کامنت دوم میله عالی است.

سلام
از زمستان سخت تعریف زیاد شنیدم. چند وقت پیش هم بعد مدت ها با قیمت 65 تومن تجدید چاپ شده. نمیدونم تعریف ها به جا بوده یا طبق معمول این نایابی ارزششو تا این حدی که من شنیدم بالا برده. اما با این کتابی که من خوندم احتمالا تعریف ها به جا بوده.
بله. منم حالا با کامنت میله موافقم.

مدادسیاه سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1398 ساعت 14:41

ضمنا نبودن کامنت به معنی خوانده نشدن نیست.

صد البته.
ممنون ازتوجه شما. حضور دوستانی چون شما باعث افتخار منه.

محدثه دوشنبه 7 تیر 1400 ساعت 20:33 https://www.instagram.com/movieplusbook/

سلام. من همین امروز این کتاب رو خوندم کتاب جالب و عجیبی بود برام. الان داشتم نقدهای مختلف درباره این کتاب رو میخوندم که به وبلاگ شما رسیدم. وبلاگ خوبی دارین. موفق باشین

سلام بر شما
جالب و عجیب. تعبیر خوبیست هرچند دیگر برای ما نباید خیلی هم عجیب باشد چون خیلی از مواردش را تجربه کرده و تجربه می کنیم.
درباره وبلاگ هم نظر لطف شماست.
ممنون، امیدوارم شما هم همواره سلامت باشید و کتابخوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد