یادداشت‌های زیرزمین _ فیودور داستایِفسکی

کتاب "یادداشت‌های زیرزمین"، یا در ترجمه‌های دیگر "یادداشت‌های زیرزمینی" هشتمین کتابی است که در مسیر خوانش آثار جناب فئودور داستایِفسکی به سراغ آن رفتم و این بار هم مثل هر هفت کتاب دیگری که از این نویسنده‌ی شهیر روس خوانده‌ بودم از تصمیمم راضی‌ هستم. این کتاب که عنوان اولین رمان اگزیستانسیالیسم بشر را به خود اختصاص داده در سال ۱۸۶۴ یعنی یکسال پیش از انتشار رمانِ مشهور جنایت و مکافات منتشر شد. با اینکه شیوه‌ی روایتِ جریان سیال ذهن، در قرن بیستم میلادی و در رمان‌نویسی مدرن رواج پیدا کرده است اما این کتاب را با تک‌گویی درونیِ راوی‌اش می‌توان تا حدودی در این گونه از روایت یاد شده طبقه‌بندی کرد. شخصیت اصلی این کتاب مردی است که در زیرزمین زندگی می‌کند، البته منظور از زیر زمین این نیست که با یک شخصِ مثلاً غارنشین طرف باشیم بلکه هدف نویسنده از بکارگیری این واژه در عنوان کتاب، این بوده است که به دور بودن شخص موردنظر از اجتماع اشاره کند، داستایفسکی خود درباره‌ی این اثرش به بهترین شکل ممکن چنین شرح می‌دهد: " البته که هم یادداشت‌ها و هم نویسنده‌اش خیالی است. اما آدم‌هایی مثل نویسنده‌ی این یادداشت‌ها، نه تنها در جامعه‌ی ما امکان حضور دارند، بلکه باید باشند تا تجسم شرایطی شوند که همین جامعه، محصول آن است. سعی کردم -روشن تر از قالب معمول- نماینده‌ی گذشته‌ای را پیش چشم بیاورم که دورانش سپری شده اما تا زمان ما دوام آورده است. در این بخش (بخش اول) که زیرزمین نام دارد، شخصیت ما خود را معرفی می‌کند و نظراتش را عرضه می‌دارد؛ گویی می‌خواهد علل یا ضرورت حضورش را در جمع توضیح دهد. در بخش بعدی، یادداشت‌های واقعی همین آدم، درباره برخی حوادث زندگی‌اش آمده است."

بله، اگر کتاب را خوانده باشید حتما با من هم‌عقیده خواهید بود که شاید در شرح داستان، چیزی بهتر از آنچه که جناب داستایفسکی درباره اثرش گفته است نمی‌توان گفت، به هر حال راوی بی نام ما که می توانیم او را مرد زیرزمینی نیز بنامیم با آغاز کتاب شروع می‌کند به صحبت کردن با من و شمای خواننده و در این تک گویی اعتراف‌گونه، پس از معرفی خودش، ما را با عقاید و دیدگاه های روانشناسی و فلسفی خود در رابطه با انسان‌ آشنا می‌کند. اما او و افکارش با وجود اینکه از بسیاری جهات به یک انسان معمولی مثل اغلب ما شباهت دارد اما به نظر خیلی هم معمولی نمی‌آید. داستایفسکی خودش مرد زیرزمینی را "شخصیتی علاقه‌مند به تضادها می‌نامد". برای درک این موضوع به آغاز داستان توجه کنید: من آدم مریضی هستم، آدمی کینه‌توز، شرور، آدمی بدعنق. گمان می‌کنم کبدم بیمار است. اما از طرفی از بیماری‌ام هیچ سر در نمی‌آورم. درست هم نمی‌دانم کجای بدنم مریض است. در پی مداوای خودم هم نیستم و هرگز هم دنبال دوا و درمان نرفته‌ام اگرچه برای دانش پزشکی احترام قائلم. از این‌ها گذشته بی نهایت خرافاتی‌ام چون همانطور که گفتم هرچند به دانش پزشکی احترام می‌گذارم، به علت خرافه‌پرستی به پزشکان مراجعه نمی‌کنم. به اندازه کافی معلومات دارم، بنابراین می‌توانم خرافاتی نباشم، ولی هستم...

از همین بخش ابتدایی داستان هم می‌توان متوجه شد که احتمالا بیماری‌هایی که آقای زیرزمینی اشاره می‌کند دردهایی روحی است. داستایفسکی از طریق شخصیت داستانش که بسیاری آن را خودِ نویسنده نیز می‌دانند همواره سوال طرح می‌کند و مرد زیرزمینی و خواننده را به چالش می‌کشد، نوع روایت کتاب به گونه‌ای است که گویی شخصیت اصلی در حال نوشتن یک کتاب است، هرچند خود در جایی از داستان ادعا می‌کند که این نوشته ها را برای هیچ خواننده‌ای نمی‌نویسد و هیچ وقت هم آنها را چاپ نخواهد کرد؛ "این حرفها هم از زیر زمین صادر شده‌اند. چهل سال تمام از شکاف کوچکی به این صحبت‌ها گوش داده‌ام، خودم آنها را سرهم کرده‌ام، چون کار دیگری نداشته‌ام بکنم بنابراین برایم آسان بوده آنها را حفظ کنم و صورتی ادبی به آنها بدهم. هه، یعنی در واقع باور کرده‌اید که قصد داشته باشم بدهم آنها را چاپ کنند و در اختیار شما بگذارم که بخوانیدشان؟ ... باز موضوعی پیش آمده که از آن سر در نمی‌آورم چرا شما را آقایان صدا می‌زنم و انگار خواننده هایم باشید مورد خطابتان قرار می‌دهم؟ درددل‌هایی که برای گفتن خودم را آماده می‌کنم چاپشان نمی‌کنند و برای خواندن در اختیار کسی قرار نمی‌دهند. من یکی که آنقدرها قوت قلب ندارم که دست به چنین کاری بزنم. از اینها گذشته ضرورتی هم برای انجامش نمی بینم. اما می‌دانید، هوسی به دلم افتاده و می‌خواهم به هر قیمتی شده آن را به مرحله‌ی اجرا درآورم. این هوس عبارتست از، میان خاطره‌هایی که هر یک از ما آدمها داریم خاطراتی هستند که حاضر نیستم برای کس دیگری جز دوستانمان تعریف کنیم. خاطرات دیگری هم هستند که حتی برای دوستانمان هم تعریف نخواهیم کرد و آنها را فقط برای خودمان تکرار می کنیم. تازه برای خودمان هم  کاملا محرمانه و سر به مهر نگه می‌داریم. اما در عین حال مسائلی وجود دارند که شخص حاضر نیست  آنها را به خودش هم اعتراف کند."

همانطور که اشاره شد مرد زیرزمینی در نیمه‌ی ابتدایی کتاب از دیدگاه شخصی که به واسطه‌ی زیر زمین از بدنه‌ی جامعه فاصله گرفته و آن را از دور می‌بیند روایت می‌شود. او پیش از جدا شدنش از مردم فردی شاغل در یک اداره دولتی بوده و در بخش دوم کتاب به بخشها و خاطره‌هایی از آن زندگی‌اش اشاره می کند که در آنها از ارتباط با انسانهای دیگر در رنج بوده و آزار می‌دیده است، در واقع نویسنده انگاردر نیمه‌ی دوم یادداشتها با آوردن مثالهایی از زندگی، نظریه‌هایی را که در نیمه‌ی اول کتاب مطرح کرده بود را تایید می‌کند. ...فرض کنیم آقایان که انسان بی شعور نباشد. در واقع نمی توان هم گفت بی شعور است چون اگر بی شعور بود چه کسی می توانست ادعا کند که هوشمند است. اما اگر بی شعور نیست به شکل هیولا‌واری ناسپاس است. به طرز خارق‌العاده‌ای حق‌ناشناس، به گمان من این بهترین تعریفی است که می شود از او کرد. موجودی دوپا و حق ناشناس. این تعریف هنوز هم کافی نیست. هنوز نقص و ایراد اصلی اش را نمی رساند. ...بکوشید نگاهی به تاریخ بشریت بیندازید. چه می بینید؟ یعنی می خواهید بگویید شکوهمند است؟ هه، بله شاید هم...

 به نظرم یکی از مهترین مزیت‌های این کتاب این است که مرد زیرزمینی که در نظر اول شخصی غیرعادی به نظر می‌رسد خصوصیاتی دارد که هر کدام از آنها به نوعی شاید در"بخش زیرزمینیِ وجود همه‌ی ما" حاضر است و گویا جناب داستایفسکی با این کتاب مارا از آنها نیز آگاه کرده و یک آینه‌ی تمام قد شاید دربرابر روح ما، قرار داده است. ...هیچ توجه کرده‌اید که نکته‌سنج‌ترین خونریزهای تاریخ که آقایان بسیار متمدنی بوده‌اند در برابر کسانی مانند آتیلا و استنکارازین آدمهایی مسکین و ناچیز بیش نبودند. اگر این آقایان زیاد مورد توجه قرار گرفته‌اند به این علت است که همواره نامشان در تاریخ به میان می‌آمده و ما به شنیدن آن عادت کرده‌ایم.  اما اگر تمدن، بشر را خونریزتر از این نکرده به طور حتم به طرزی شرورانه‌تر و حقیرانه‌تر خون آشام بار آورده. در گذشته بشر فکر می کرد حق دارد خون هم‌نوعش را بریزد و با وجدانی آسوده و آرام هر کسی را که دلش می خواهد از بین ببرد. امروز اگر چه خونریزی را عملی زشت و جنایتکارانه می‌دانیم باز هم و بیشتر از گذشته این کار را انجام می دهیم . یعنی این طور بهتر است؟  خودتان در این باره تصمیم بگیرید.

مشخصات کتابی که من شنیدم: یادداشت‌های زیرزمین و شبهای روشن، نشر به‌سخن، ترجمه‌ی پرویز شهدی، با صدای آرمان سلطان‌زاده ،  نشر به سخن، آوانامه


+  در ادامه مطلب چند بخش‌ از متن کتاب که برایم جالب توجه بوده‌اند را خواهم آورد (البته خیلی بیشتر از چند بخش شد). 

++ دوست خوبمان در وبلاگ "مداد سیاه" درباره بخشی از این کتاب نوشته است که تقریبا من در این یادداشت اشاره‌ای به آن نکرده‌ بودم. از >اینجا<  می‌توانید آن یادداشت را  مطالعه بفرمائید.

+++ در مسیر خوانش آثار جناب فیودور میخایلوویچ داستایفسکی راه را با "شبهای روشن" آغاز کردم و در "قمارباز" به این نویسنده علاقه‌مند شدم، با "ابـلـه" مدتی طولانی را زندگی کردم و در فاصله‌ی زمانی خیلی کمی کتاب "همیشه شوهر" و شاهکار این نویسنده "جنایت و مکافات" را خواندم و پس از آن مطمئن شدم که داستایفسکی را بیش از هر نویسنده‌ی دیگری دوست دارم، بعد از آن هر چند خواندن "رویای عموجان" کمی ناامیدم کرد اما خب از خواندنش هم ناراضی نیستم، اما "بیچارگان" و پس از آن "یادداشت‌های زیرزمین" مرا بر آن داشت به احترام این نویسنده کلاه از سر برداشته و سر تعظیم فرود آوردم.

ادامه مطلب ...

ویکُنتِ دو نیم شده - ایتالو کالوینو

نوشتن از کالوینو و کتابهایش کار آسانی نیست ،چرا که این نویسنده با آثارش خواننده را به عالمی می برد که هرچند خواننده نمی داند کجاست اما خوش عالمی ست. دنیایی که ترکیبی از خیال و افسانه و واقعیت است . 

کتاب های ویکُنتِ دو نیم شده (1952) ، بارونِ درخت نشین(1957) و شوالیه ی ناموجود (1959) از شناخته شده ترین نوشته های این نویسنده خوش ذوق ایتالیایی هستند که سه گانه ی " نیاکان ما" را تشکیل می دهند . 

.

وقتی ویکُنت مُداردو دی تِرالبا جهت خوشایند عده ای از دوک های منطقه تصمیم گرفت که در جنگ مسیحیان با عثمانی ها شرکت کند در عنفوان جوانی قرار داشت ،سنی که عشق به زندگی به هر تجربه ی جدید، حتی غیر انسانی و مرگ بار حِدَت و جوش و خروش خاصی می بخشد.

ویکنت وارد ارتش می شود و وقتی در صف اول ارتش مسیحیان در آرایش جنگی در مقابل عثمانی ها قرار می گیرد به ابری چشم می دوزد که در افق به او نزدیک می شود و آنجا با خودش می گوید:

((این ابر تٌرک ها هستند ،ترک های واقعی، و این هایی که کنار من دارند توتون می جوند،سربازان مسیحی ،و این شیپوری که در این لحظه به صدا در آمده علامت شروع نبرد است،اولین نبرد زندگی ام، و این غرش و این تکان ،و این گلوله ای که در خاک فرو می رود و سرباز های ما و اسب های ما  با چشم های وحشت زده به آنها را نگاه می کنند گلوله توپ است،اولین گلوله توپ دشمن که به چشم می بینم .خدا کند آن روز نرسد که مجبور شوم که بگویم :((این هم آخرین گلوله توپ)).

کتاب از زبان کودکی که خواهرزاده ویکنت است روایت می شود .هرچند به لطف مترجم گرامی که احتمالا از نسخه انگلیسی کتاب را ترجمه کرده است یکی درمیان ویکنت مُداردو  را "دایی" و "عمو" خطاب می کند .به هرحال غیر از ان مورد به نظرم ترجمه دیگر مشکلی ندارد و با این راوی اول شخص داستان ادامه پیدا می کند .

در صفحات ابتدایی کتاب در اولین نبردی که ویکنت درزندگی اش در آن شرکت کرده است و در اولین یورشش به سمت ترک های عثمانی، گلوله توپی به سینه اش اثابت میکند و او را تبدیل به دو نیم می کند.در دنیای واقعی با این اتفاق ویکنت باید مرده باشد اما فراموش نکنیم این یک اثر از کالوینوست و این یعنی ویکنت با  زخم سختی که بر می دارد ،درمان میشود و به زندگی ادامه می دهد . اما به صورت یک ویکنت نصفه (و این اتفاق نقطه عطف داستان است) ،نیمه دیگر ویکنت در بین جنازه های عثمانی ها به وسیله راهبان پیدا می شود ونجات پیدا میکند و در ادامه ماجرا هرکدام به زندگی خود ادامه می دهند تا اینکه.... 

.........

ایتالو کالوینو زاده 1923 و در گذشته 1985 نویسنده ایتالیایی خلاق و نوآوریست که در نگارش رمان ها و داستان های کوتاهش سبک خاصی را ارائه داده است .سه گانه ی " نیاکان ما "و همچنین"شهر های نامرئی" و" اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" از آثار بیشتر شناخته شده این نویسنده هستند که مثل اکثر آثار این نویسنده به فارسی ترجمه شده اند.

مشخصات کتاب من :

ترجمه پرویز شهدی - چاپ ششم - تابستان 89 - نشر چشمه -2000 نسخه - 120 صفحه

.........

      هرچند این کتاب از آن دست کتابهایی نیست که لو دادن داستانش به آن لطمه بزند و بیش از خط داستان مسئله ای که کالوینو در خلال داستان به آن پرداخته و فکر خواننده را به آن مشغول می کند  اهمیت دارد  اما تا جایی که امکان داشت  سعی کردم تا داستان را لو ندهم،شاید مجبور شده باشم به بخش هایی اشاره کنم اما مسائلی که گفته شد از نام کتاب هم قابل حدس بود. 

در ادامه مطلب دو سه خطی در این باره و بخش هایی از متن کتاب را  آورده ام.

 

ادامه مطلب ...