شیطان - لیو تالستوی

در ابتدای کتاب بخشی از انجیل آورده شده است که خط کل داستان را به دست خواننده می دهد، بخشی از آن را اینجا می آورم:

" لیکن من به شما می گویم...

   ...اگر چشم راستت تو را بلغزاندقطعش کن و از خود دور انداز ...

 اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز ،زیرا تو را مفید تر آن است که عضوی از اعضایت نابود شود از آن که کل  جسدت در دوزخ افکنده شود . "


کتاب قصه زندگی جوانی ست به نام یوگنی ایرتینیِف ،جوانی که همه چیز از این حکایت می کرد که آینده درخشانی در انتظارش خواهد بود.پرورشی که در خانه دیده بود ،تحصیلات عالی و درخشانش در دانشکده ی حقوق پترزبورگ ،مناسبات نزدیک پدرش با بالاترین محافل و حتی آغاز خدمتش در یکی از وزارت خانه ها ،ثروتمند هم بود و حتی کلان ثروت ،گرچه استواری ثروتش جای تردید بود. تا اینکه پدرش از دنیا رفت و یوگنی به همراه برادر و مادرش به عنوان وٌراث وقتی تصمیم به تقسیم ارث گرفتند متوجه شدند که بدهی هایشان سر به جهنم می زند .به طوری که وکیلشان به آن ها توصیه می کند که از قبول میراث چشم بپوشندو به ملکی که از مادربزرگشان به آنها رسیده بود وصد هزار روبل قیمت داشت راضی باشند .

خلاصه قضیه از این قرارمی شود که یوگنی تصمیم می گیرد که به دِهِشان برود و باقی زمین ها و املاک را بفروشد ، بدهی ها و سهم برادرش را  به تدریج پرداخت کند و با مادرش در همان روستا ماندگار شود . 

هرچه تا اینجا گفتم صفحات ابتدایی کتاب بود و داستان از این به بعد با زندگی در روستا ادامه پیدا می کند و یوگنی شهر نشین ومحدودیت های روستا ودرگیری اش با عشق وبیش از آن با هوس  وخویشتنداری اش در مقابل این میل و خیانت و عذاب وجدان و... همگی مضمون هایی هستند که داستان را در بر می گیرند.فکر میکنم تا همین جا کافی باشد . چرا  که  اشاره کردن  بیش از این همه چیز را در داستان لو می دهد ،البته انتظار اتفاق خارق العاه ای در ادامه را نباید داشت ،کتاب در یک داستان خطی دانای کل ساده و تا حدودی با تِم پند گونه پِی گرفته می شود .شیطانِ تولستوی برخلاف شاهکارهایش شاید کتاب هیجان انگیز و یا خیلی قابل توصیه ای نباشد اما با توجه به حال و احوال آدما و شرایط گاهی خواندن همچین داستانهای ساده و کم حجمی نه تنها بد نیست ،بلکه حتی گاهی لذت بخش هم هست ،مخصوصا اگر کتاب در جایی خوانده شود که من خواندم.

 جنگل  باشد و خنکای صبح پائیزی و گرمای دلپذیر آتش هیزمی در حال گرم کردن چای ، صدای آواز پرندگان و گنجشک هایی که چند وقتی ست با آنها بیشتر آشنا شده ام ، و یک کتـاب ...


.....................................................


لِف نیکلایویچ تولستوی(تالستوی) متولد 9 سپتامبر 1828 تا نوامبر 1910 فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده نامی اهل روسیه بود و رمان های جنگ و صلح و آنا کارنینا از او جزء بهترین های ادبیات داستانی جهان به شمار می آید .نامش معمولا در زبان انگلیسی لئو تولستوی نوشته می شود که در ترجمه های پیشین فارسی آثار نویسنده هم همینگونه است اما  در ترجمه های سروش حبیبی که از متن روسی انجام شده تالستوی نوشته شده است ،هرچند ما به تولستوی عادت کرده ایم اما گویی تالستوی به نظر صحیح تر می آید.

شیطان عنوان داستان کوتاهی ست برگرفته از کتاب 14 جلدی مجموعه آثار تالستوی به زبان روسی که سروش حبیبی چند داستان آن را ترجمه کرده و در قالب چند کتاب کم حجم در نشر چشمه منتشر شده است.

مشخصات کتاب من :

ترجمه سروش حبیبی، چاپ دوم بهار 90 ،نشر چشمه، 1500نسخه،  93صفحه