در قند هندوانه - ریچارد براتیگان

وقتی چهارشنبه ششم خرداد 1394 حوالی ساعت 8 شب خوندن کتاب در قند هندوانه رو تمام کردم حدوداً یک ساعتی همینطور مات و مبهوت به کتاب فکر می کردم و تلاش می کردم که چیزی ازش بفهمم اما فایده ای نداشت.تصمیم گرفتم سری به وبلاگ میله بدون پرچم بزنم تاهم بعد مدت ها یادی از دوستم بکنم،هم ببینم نظرش درباره این کتاب چیه.مطلبش جالب بود. براش کامنت گذاشتم که :

سلام به دوست خیلی خوبم ، 

دلمون برات یه ذره شده.

امروز این کتاب رو خوندم.وقتی تمومش کردم شدیداً از خریدنش پشیمون شدم.گفتم بیام اینجا مطلبت رو بخونم ببینم تو ازش چی فهمیدی.یه خورده خوشم اومد.

ممنون . به این  دلیل که از من خیلی بیشتر فهمیدی . در مجموع حداقل برای الان باید بگیم فقط یک کتابه و بزاریمش کنار.

اما باید حتما دوباره رفت سراغش 

شاید نه به این زودی ها

و او در پاسخ گفت:

سلام رفیق

دل به دل راه داره.

این از پست های خیلی قدیمیه این وبلاگه ... راستش دارم از ابتدا به کتاب ها نمره میدم و به همین خاطر دارم پست های قدیمی رو می خونم .دیروز یه اشاره ای به این کتاب در پست مربوط  به شیدایی لل و اشتاین  دوراس دیدم که جالب بود برام. حتما ببین.البته اون اشاره مربوط به زمانیه که برای بار اول در قند هندوانه را خوانده بودم.

می دانی که طرفدارهای پر و پیمانی دارد .منتها خودم به شخصه بعد از این دیگر به سراغش نرفته ام .شاید روزی بروم . البته نه به این زودی ها !!

...................
و این" نه به این زودی" که من گفتم چیزی حدود دو سال و نیم طول کشید و یکی ازهمین روزها وقتی قصد داشتم خواندن کتابی را آغاز کنم سراغ در قند هندوانه رفتم و در یک بعد از ظهر تماماً آزاد(و البته کم یاب)آن را خواندم. به پایان رساندن یک کتاب 185 صفحه ای در نصف روز نشان از سرعت بالای کتاب خواندن من  یا جذابیت فراوان داستان ندارد،کتاب به بخش های فراوانی تقسیم شده که حجم هرکدام از بخش ها از سه تا چهار صفحه تجاوز نمی کند ومتن هم ساده و روان با زبانی تقریباً محاوره نوشته شده است.همه اینها دست به دست هم می دهند تا بتوان کتاب را اصطلاحاٌ در یک نشست خواند.

البته شایان ذکر است که کتاب قبل از خواندن جذابیت های فراوانی دارد ازجمله آوازه ی نام نویسنده ،قرار گرفتن در لیست های مختلف از جمله لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند وهمچنین نام جالب در قند هندوانه. فکر می کنم مواردی که اشاره کردم در رسیدن این کتاب به چاپ هشتم  هم بی تاثیر نبوده اما اینکه متن و داستان کتاب چه مقدار در این مهم نقش داشته است را نمی دانم.(به یاد دارم که برای من نام در قند هندوانه و قلقلک آن لیست 1001تایی  باعث خرید این کتاب شد)

...............

راوی این کتاب برای ما از زندگی در یک مکان(در واقع شهر،روستاو یا ساختمانی در آنجا) به نام iDEATH و اطرافش سخن می گوید.مکانی که در آنجا هیچ صنعتی به اندازه صنایع مربوط به هندوانه پرکاربرد نیست.آنجا همه چیز را با هندوانه و شیره ای که از آن می گیرند درست می کنند.دیوار ها با قند هندوانه و چوب کاج و سنگ درست می شود.شیشه ها با جوشاندن آب هندوانه و غلیظ کردن شیره و بلوری کردن آن ساخته می شوند.نماد ها و مجسمه های شهر همگی درباره طبیعت و محیط زیست هستند به شکلی که کنار رودخانه مجسمه های شلغم،هویج،سیب زمینی،قزل آلا و یا ببری که در حال نواختن ساز ویولن است مشاهده می گردد.

نسل ببر ها مدت هاست که منقرض شده و یک جفت از آخرین ببرهایی که وجود داشته اند پدر و مادر شخصیت اصلی کتاب را جلوی چشمش خورده اند و او به یاد دارد که آن روزببرها همینطور که مشغول خوردن پدر و مادرش بودند با او که یک بچه مدرسه ای بوده صحبت کردند وحتی در درس حساب هم به او کمک کردند و رفتند.

اکثرمردم منطقه که جمعیت آنها به500 نفر هم نمی رسد در iDEATH زندگی می کنند ومابقی که تعداد محدودی هستنددرمنطقه ی فراموش شده و چند نفر از جمله راوی که شخصیت اصلی کتاب هم هست در کلبه های متروک اطراف روزگار می گذرانند.iDEATH مکان خاصی است که دائماً در حال تغییر است، رودخانه از زیر اتاق خواب هایش رد می شود و هر وقت یکی از اعضای ساکن در آن می میرد اتاقش را با دیواری مسدود و جنازه او را در تابوت شیشه ای می گذارند ودر کف رودخانه قرار می دهند و چند قارچ شب تاب هم در تابوت می گذارند که شب ها بدرخشد. 

منطقه فراموش شده منطقه وسیعی است که در واقع زباله دان تمام چیزهای فراموش شده انسانهاست.از آخرین باری که شخصی مسافت زیادی از این مسیر را آن هم فقط برای نوشتن کتابی در این باره طی کرده است بیش از صد سال می گذرد و اگر راوی در قند هندوانه بعد از آنکه متوجه شد در مجسمه سازی استعداد چندانی ندارد به پیشنهاد چارلی دست به نوشتن کتابی نمی برد آن کتاب آخرین کتاب نوشته شده درصد سال اخیر در iDEATH باقی می ماند. چارلی نام یکی از شخصیت های مهم و دانای iDEATH است و inBOIL  نام یکی از شخصیت های ساکن در منطقه ی فراموش شده که درآنجا حکم چارلی در iDEATH را دارد و ادعا می کند اهالی iDEATH هیچ چیز از iDEATH  واقعی نمی دانند و....

اگر تا همینجای متن نوشته شده من را خواندید و مثل من سردرگم و حیران نشدید پس احتمالا ازخواندن این کتاب لذت خواهید برد.

و اما نظر من درباره این کتاب این است که شاید اگر خواننده این کتاب را بارها و بارها بخواند بازهم پی به منظورواقعی براتیگان از نوشتن این کتاب نبرد(البته اگر چیزی برای پی بردن وجود داشته باشد) اما به هر حال من به عنوان یک خواننده فکر می کنم کتاب را می توان اعتراضی به دنیای جدید که دشمن محیط زیست است دانست.براتیگان آرمانی را که در داستانش ترسیم کرده شاید آنچنان هم برای ما جالب نباشد اما جهانیست که در آن بیشتر چیزهایی که امروز جزئی از زندگی ماست فراموش شده اند ،انسانها در آن  شغل خاصی ندارند،محیط زیست مورد احترام و تقدیر است و از ببر،قزل آلا و حتی شلغم مجسمه یادبود می سازند.ببرها در دوران زندگی شان به راحتی با انسانها همکلام می شوند وحتی  به راحتی انسانها را می کشند و می خورند و آب از آب هم تکان نمی خورد همانگونه که در دنیای واقعی انسانها ببر ها را می کشند و اتفاقی نمی افتد. البته به این برداشت هم نمی توان چندان اعتماد کرد چرا که حتی در این دنیای براتیگان هم در جایی از متن کتاب متوجه میشویم که خباثت انسانها دربرابر حیوانات پیروز می شود و نسل ببرها منقرض می گردد. و شاید همه ی اینها نمادهایی است از چیزهای مختلفی که براتیگان در سر داشته است و هر خواننده بسته به دانایی اش از آن سر درمی آورد.

...........................................

 ریچارد براتیگان زاده ی 1935 و در گذشته ی 1984 شاعر و نویسنده امریکایی بود که از او 9 رمان و یک مجموعه داستان و چند دفتر شعر باقی مانده است. معروف ترین اثرش رمان اول او به نام"صید قزل آلا در امریکا"ست همچنین کتاب شعری به نام"لطفا این کتاب را بکارید"که همراه با چند پاکت بذر فروخته می شد.قبل از اینکه در قند هندوانه را بخوانم نمی دانستم که نویسنده اش در یکی از روز های اکتبر 1984 رو به دریا پشت پنجره ایستاده است و با نگاه به دریا ماشه ی تفنگ کالیبر چهل و چهارِ نشانه گرفته بر روی شقیقه اش را کشیده است . 

..........................................

مشخصات کتابی که من خواندم:نشر چشمه،ترجمه مهدی نوید،چاپ ششم تابستان 1390 در 2000 نسخه

همچنین مطلب  حسین عزیز درباره این کتاب در وبلاگ میله بدون پرچم را می توانید از" اینجا"بخوانید.