فیلم کوتاه "منتظر بعدی خواهم ماند"


گاهی به همین آسانی ...

---------------------------------------------------------------------------------------------------

 "منتظر بعدی خواهم ماند" با عنوان اصلی (J'attendrai le suivant) فیلم کوتاهی است که فیلیپ اورییِندی آن را ساخته و محصول کشور فرانسه است.این فیلم کوتاه  4دقیقه ای در سال 2003 نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه شد اما موفق به کسب این عنوان نگردید.پیشنهاد می کنم این فیلم را از(اینجا) به تماشا بنشینید.

نظرات 14 + ارسال نظر
مهدخت پنج‌شنبه 3 خرداد 1397 ساعت 21:29

دیدم اش.
سلام ..

سلام
بسلامتی .
خوش برگشتید به این دیار.

مجید مویدی دوشنبه 7 خرداد 1397 ساعت 21:38

سلام
دیدمش مهرداد جان. ممنون.
راسیاتش دوستش نداشتم. بهم نچسبید یعنی.
عنوانش هم به نظرم با فیلم همخوان نبود.

سلام بر یار دیرین ما
امیدوارم حال و احوالت خوب باشه .
درباره عنوان فیلم منم باهات موافقم .مثلا اگر من می خواستم اسمی برا این فیلم بگذارم همون گاهی به همین آسانی رو میذاشتم.اما درباره لذت نبردنت شاید به این خاطرباشه که تو در فیلم منتظر پرداختن به یه موضوع بکربودی اما خب فیلم چنین موضوعی نداشت.
ممنون که وقتت رو گذاشتی و نظرت رو گفتی

بندباز سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 09:37 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام مهرداد
حیف که در مترو زود بسته شد! وگرنه یکی می زدم توی دهنش! تا دلم خنک بشه

سلام
بد حسیه. اون لحظه جدای از ضایع شدن انگارآدم ازدرون فرو میریزه.
البته که کار درست کاری بود که شما گفتی تازه من که دوست داشتم یه فصل کتک هم بزنمش اما بازم با توجه به شرایط فکرکنم اگه منم جای این خانم بودم همینطور یخ میزدم و خیره نگاه میکردم.

بندباز جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 18:54 http://dbandbaz.blogfa.com/

آره خب... شرایط و غافلگیریهایی این چنینی ممکنه ساعت ها زمان ببره تا آدم هضمش کنه... .
یادش که می افتم دلم میخواد یه کاریش بکنم که...

اون ساعت ها گاهی برا من خیلی طولانی میشه .
حالا شما عصبانی نشو .اگر زمان بذاره که کتاب بخونم درباره یک کتاب یادداشتی می نویسم تا شما با ورود به کتابنامه چشمت دیگه به این مطلب نخوره و عصبانی نشی.

سحر جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 19:59

من هم نفهمیدم چرا باید انقدر تحسین شده باشه ... غافلگیری نهایی اش قابل پیش بینی و تکراری بود! فقط برق چشم های خانمه رو موقع پیاده شدن دوست داشتم!

خوب به هر حال امروز در دنیای کتاب هم تحسین هایی زیادی می بینیم که با خوندنش غافلگیر می شیم ومیگیم آخه چرا اینهمه تعریف؟ اینروزاهم که رفیق بازی ناشر و مترجم و نویسنده هم زیاد شده و این موضوع توی فضای مجازی بخصوص اینستاگرام دیگه داره حالمو بهم میزنه.

اون برق نگاه سرشار از امید بود.برق نگاهی که خیلی زود خاموش شد و جاشو به یأس داد.

امادرباره تحسین این اثر :برا من از این منظر که همه ما گاهی در تمام مسائل زندگی به همین آسونی گول می خوریم حائز اهمیت بود و خواستم تلنگر اینو با دوستام شریکش بشم.

مهدخت شنبه 12 خرداد 1397 ساعت 21:29

سلام.

ایرادی که به این فیلم کوتاه می گیرم اینه که تن به کلیشه یی داده با این عنوان که یک زن فریب می خوره اون هم با چه سرعتی از یک مرد که فریب میده با چه چرب زبانی ای .
کلیشه یی نخ نما شده که غالبا خانم ها سریع تر در بند عواطف قرار می گیرن و توان ِ پردازش و راست آزمایی یک عاطفه رو از خودشون می گیرن .
و اما نکته یی که خیلی دوست داشتم این بود که شخصیت ِ خانم تنها بود اما با تنهایی خودش راحت نبود به همین خاطر هم فریب ِ یک بازی رو خورد . که به نظرم درست هم بود کسی که با تنهایی خودش اُنس و اُخت نگرفته باشه رخت ِ تنهایی اش رو به اولین رختاویزِ دمِ دست آویزون می کنه حتا اگر این رختاویز زبون ریختن های یک بازیگر ِ مترویی باشه.
باید هم این شوق به یاس بدل بشه. عنوان به نظرم کاملا با مضمون فیلم همخوانی داشت.
تندرست باشی .

سلام
من بادیدن این فیلم اینطور فکر نکردم .چون فکر می کنم همه ما چه مرد چه زن به هرحال گاهی به همین آسانی گول میخوریم و این صرفاً فقط محدود به موضوع اشاره شده در این فیلم نیست و در همه موارد ممکنه اینطور باشه.
و از نقش این عواطف شاید چون شما از دید یک زن این فیلم رو نگاه کردی ومن از نگاه یک مرد اینطور بوده .اما باید بگم حتی با توجه به شرایط این روزگار تا حدودی اینو برعکس هم میبینم.
ازعنوان این فیلم هم اینطور به نظر میرسه که قصد کارگردان اینچیزهایی نبوده که من بهش فکر کردم و اشاره کردم.اما به هر حال برداشت من این بود
شمام همیشه سلامت باشی
راستی این پست رو حذف نکرده بودم.نمیدونم چی شده بود.شایددستم خورده رفته به حالت چرکنویس و من متوجه نشدم.نگران کننده است. ممنون که گفتی.

میله بدون پرچم یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 13:40

سلام
به نظر من که جذاب بود فیلم... کوتاه و جذاب. جذاب از این جهت که یک موقعیتی را خیلی سریع به وجود آورد که من را به فکر بیاندازد. طبعاً ممکن است این حس برای دیگری رخ ندهد. من به این فکر کردم که تا وقتی امیدوارانه به زندگی نگاه می‌کنم امکان فریب خوردن برایم مهیاست اما آیا به صرفه است که برای فریب نخوردن نگاه امیدوارانه خودم را کنار بگذارم؟! آن وقت می‌شوم مثل آن آقایی که از آن طرف داد می‌زد! ... در کل فریب خوردن تلخه اما امیدوار بودن هم شیرینه... انتخاب سبک زندگی البته تا حدودی با ماست. من هم جای زن بودم می‌پریدم بیرون. باز هم.

سلام
اول عذر میخوام بابت این تاخیر درحضور.این روزها حتی وقت باز کردن وبلاگ و هیچ کتابی رو نداشتم.

درباره نظرت باید بگم خدا پدرتو بیامرزه دقیقا همینطوره که میگی .منم در جواب کامنت های دوستان قصد داشتم همینو بگم که نتونستم.دقیقا این موقعیتی که بیننده رو به فکر میندازه مدنظرم بود و حسی که شخصا نسبت به این قضیه داشتم. حق با شماست که فیلم این رو برای هر کسی شاید بوجود نیاره اما گویا برای من و شما کارخودشو کرده.
چه تعبیر قشنگی داشتی.شاید اگر موفق بشیم شیرینی امیدوار بودن رو درک کنیم تلخی فریب خوردن هم برامون تا حدودی قابل تحمل تر خواهد بود .
اونوقت همه مثل اون خانم از مترو ی پریم بیرون
ممنون.

سامورایی یکشنبه 20 خرداد 1397 ساعت 09:45 http://samuraii84.blogsky.com/

و عشق یک بیماریِ بدخیمِ روحی بود...

فیلمش تاثیرگذار بود

بله تاثیرگذار بود.
خوشحالم دوباره شمارو اینجا میبینم . امیدوارم باز هم بنویسی.

بندباز یکشنبه 20 خرداد 1397 ساعت 12:46 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام
من هم مثل میله فکر کردم و بیان او را می پسندم. من هم می پریدم بیرون. به نظرم زن و مرد هم نداره. آدم تا وقتی که به دنبال گمشده ای هست، با دیدن هر نشونه ای به سمت او حرکت می کنه تا گمشده ش رو پیدا کنه. حالا می خواد عشق باشه، پول باشه، تندرستی باشه و ...
به امید پیدا شدن وقت بیشتر برای مهرداد تا کتاب جدید یا فیلم تازه ای رو معرفی کنه.

سلام
پس جمعمان در ایستگاه مترو جمع است.امیدوارم پریدنمان به سمت هرچه که باشد کمتر بخاطر پول باشد و خود پول بپرد بغل ما .چون در غیر اینصورت در این دور و زمان احتمال جاخالی دادن پول فراوان است و خطر شکستکی استخوان را در پی خواهد داشت.
ممنون از آرزوی خوبت.یک یادداشت نیمه کاره از آخرین کتابی که خوندم هست که امیدوارم امروز به نتیجه برسونمش.به هرحال من درگیرکاری تعطیلی سوزم.هرچه تعطیلات رسمی و جمعه کمتر باشد وقت آزاد بیشتری برای رسیدن به علایقم خواهم داشت.

بندباز یکشنبه 20 خرداد 1397 ساعت 22:04 http://dbandbaz.blogfa.com/

خیلی الهی آمین و انشالله برای اون آرزوت! یعنی ما دنبال پول نباشیم و پول بپرد بغلمان.
راستی ها! خیلی خوب است که جمع مان توی ایستگاه مترو جمع است. راضی ام
کار تعطیلی سوز یعنی چی مهرداد؟ به منم بگو، من همش تعطیلم توی خونه ها!!... خدا رو خوش نمیاد تک خوری کنی!

آمین.
هرچند اینجا مترو نداره وبا دورهمی مترویی خیلی آشنا نیستم (چقدرم خنده دار و مضحک به نظر میاد این دورهمی)اما منم بخاطر اون جمعِ جمع خوشحالم.
کار تعطیلی سوز یعنی جایی مشغول به کارم که تعطیلی نداره و در روزهای تعطیل شلوغ تر از روزهای عادیه.شما خیالت جمع حتی اونقدری هم نیست که حتی سالم به خونه برسه چه برسه به به تک خوری.وگرنه ما بی معرفت نیستیم

بندباز سه‌شنبه 22 خرداد 1397 ساعت 16:07 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام مهرداد
دارم به اون جمله آخر می خندم. اینکه حتی سالم به خونه نمی رسه چه برسه به تک خوری... الهی بمیرم...
خدا بخیر کنه! و برکت همین تعطیلی سوزیهات رو اونقدر زیاد کنه که حسابی کیف کنی باهاش...
راستی دورهمی توی مترو هم بدک نیست... مهم همون جمع ِ

سلام
راستش شاید یکم خنده دار باشه اما حقیقتش اینطوره . گاهی از این که مثل همه ی آدمای دیگه چرا خودمو گرفتار میکنم تعجب می کنم . اما همون لحظه دلایل عامه بهم حمله میکنن و میگم پس منم چاره ای ندارم.
راستش این تعطیلی سوزی جز سوختن موقعیت های گشت و گذار و جنگل و... با رفقا و خانواده و نه گفتن به همه دعوتهای مهمونی و ملاقات که اصولا مختص تعطیلاته برکت دیگه ای فکر می کنم نداشته باشه.این که بهم میگی حسابی کیف کن مثل این می مونه که من بگم بندبازجان امیدوارم از فیلتر شدن تلگرام حسابی کیف کنی.
البته که مهم اون جمعه دو سه تا دیگه هم اون جمع کم داره.جمع خوبی میشه.

رویا شنبه 16 تیر 1397 ساعت 01:40

بعد بسته شدن در و نگاه پشیمان مرد امیدوارم ایستگاه بعدی پیاده بشه و خودشو برسونه به زن که همچنان منتظر عذرخواهیش مونده،

سلام.
نمیدونم در نگاه مرد واقعا پشیمانی بود؟.واینکه آیا منتظرش میمونه یا نه.
اما با عذرخواهی هم فکر نکنم حل بشه.
به هر حال اون خانم درس خوبی گرفت و دیگه به همین آسانی گول نخواهد خورد.

poya سه‌شنبه 18 آبان 1400 ساعت 04:41

اما این عکس به فیلم هیچ ربطی نداره

سلام
عکس مربوط به این فیلم نیست. اما خب به نظرم تنهایی جاری در این عکس کاملا به موضوع فیلم مرتبط است

آمنه دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت 11:53

با سلام . دیدم و خوشم اومد . مرد با چه شور و هیجانی صحبت می کرد . اما دلم برای اون خانم خیلی سوخت . خیلی متاسف شدم . ای کاش صرفا تمرین بازیگری نبود .

سلام
بله فیلم تاثیر گذاری بود.
در واقع در دنیای واقعی هم همه مون گاهی به همین شکل مورد بازی دیگران قرار می گیریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد