دست های آلوده - ژان پل سارتر

اولگا پیچ رادیو را می گرداند ...

گوینده : قوای نظامی آلمان در تمام طول جبهه جنگ معارضه کنان عقب می نشینند .قوای شوروی در چهل کیلومتری مرز ((ایل لیر))،شهر ((کیشنار)) را اشغال کرده اند .قوای ایل لیر در هر مورد که موفق بشوند از منازعه خودداری می کنند .تا کنون تعداد زیادی پناهنده به صفوف متفقین پیوسته اند .مردم ایل لیر،ما می دانیم که شما را مجبور کرده اند تا در برابر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سلاح بر دارید . ما احساسات عمیق و دموکراتیک اهالی ایل لیر را می شناسیم و ما ....

این آغاز نمایشنامه ای است که در هفت مجلس اولین بار در آوریل 1948 در فرانسه و اسفند 1335 در تهران به روی صحنه رفته است . شخصیت اصلی نمایشنامه هوگو بارین  مرد جوانیست از یک خانواده ی ثروتمند که برای رسیدن به آرمان هایش که مبارزه با نازی های آلمانی و شکاف طبقاتی حاکم بر کشورش است خانه را ترک کرده و عضو حزبی به نام پرولتاریا می شود ،در حزب ابتدا به روزنامه نگاری مشغول می شود و پس از مدتی به سران حزب اعلام می کند که آمادگی انجام دادن یک کار درست و حسابی و مهم  را دارد (و البته در یک حزب مبارز منظور از کار مهم و درست و حسابی آدم کشی است ).

یکی از سران باهوش حزب پرولتاریا ،شخصی به نام هودِه رِر جهت ادامه ی مبارزه با بیگانگان و جلوگیری از کشته شدن بی حاصل نیرو ها و مردم قصد ائتلاف با چند حزب دیگر و دولت حاکم را دارد اما مابقی سران حزب اعتقاد دارند که حزب پرولتاریا  مدت هاست که در برابر همین حکومت در حال مبارزه است  و کشته داده  و حاضر به  دست دادن با آنها و قرار گرفتن در یک سمت حتی برای مبارزه با بیگانگان نخواهد بود. اما هوده رر که برخلاف دیگر سران حزب اصطلاحا افقی فراتر از بینی خود را می دید و از آنجا که از روابط بین حزبی خوبی هم برخودار بود درحال به سرانجام رساندن این ائتلاف بود که دیگر سران حزب تصمیم می گیرند از نظر خودشان یک کار درست و حسابی انجام دهند و در نظرشان حزب  و کشور و مردم را نجات دهند و در همین راستا حکم قتل هوده رر را صادر می کنند و این عمل را بر عهده ی هوگو می گذارند ....

کتاب با ملاقات بین اولگا و هوگو آغاز می شود ،این دو که سابقه همکاری در حزب را داشته و نظام فکری نسبتا مشابهی با هم دارند از آخرین ملاقاتشان دو سال می گذرد و هوگو دو سال گذشته را طی حکم پنج ساله ای که به جرم قتل صادر شده در زندان گذرانده است و حالا به دلیل رفتار مناسبش با سه سال عفو آزاد شده و به محض آزادی نزد اولگا آمده است .

سران حزب چندین بار در زندان قصد کشتن اصطلاحاً مهره ی سوخته ی حزب (هوگو) را داشتند و موفق نشدند و حالا هوگو با پاهای خودش به خانه ای آمده که محل رفت و آمد اعضای مهم حزب است ،اما اولگا قصد دارد به او کمک کند و سران حزب را قانع کند که او نام کسی را لو نداده و هنوز قابل اعتماد است .

پس از این ملاقات بخش عمده ی کتاب درنقل از گذشته و چگونگی انجام این ماموریت واگذارشده به هوگو می پردازد وچگونگی اجرای آن توسط هوگو می گذرد. هرچنداز ابتدا قاتل و مقتول در این جنایت مشخص است .اما آیا جنایت واقعی فقط این قتل است ؟ 

...........................................................

ژان-پل شارل ایمار سارْتْرْ  زاده ی 1902 و در گذشته ی 1980  فیلسوف ،اگزیستانسیالیست،رمان نویس و منتقد فرانسوی است که اگرحتی خیلی هم اهل فلسفه و نظریه های فلسفی نباشیم حداقل نام رمان تهوع او که در لیست 1001 کتاب هم حضور دارد را شنیده ایم . اما به غیر از آن اثر  کتاب ها و نمایشنامه های  معروف دیگر او  مثل: گوشه نشینان آلتونا ،مگس ها ،هستی و نیستی، سن عقل و... همگی جزء آثار پرطرفدار هستند . سارتر در سال 1964 موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات شد اما از پذیرفتن این جایزه خودداری کرد و اعلام کرد دوست ندارد نامش در آن لیست قرار بگیرد (که البته در آن لیست باقی ماند ).

  جایی خواندم که ژان پل سارتر که یک فیلسوف بود بهترین راه آموزش مفاهیم فلسفی به مردم را راه ادبیات و تئاتر می دانست،او در نمایشنامه هایش بدون اینکه سنگینی کلمات فلسفی حس شود قوی ترین افکار و سنگین ترین ایده ها را به مخاطب منتقل می کند.


مشخصات کتاب من : ترجمه ی جلال آل احمد ،انتشارات ژکان ،چاپ دوم ،1000 نسخه ،تابستان 1392


در ادامه مطلب بخش هایی از متن کتاب را آورده ام .

......................

شما دو تا هم که برای این وارد حزب شدید که شکم هایتان را سیر کنید . هی تو سلیک مگر خودت نگفتی که این مطلب عصبانیت می کرد چون به هیچ چیز دیگر نمی توانستی فکر کنی  و می گفتی که یه پسر بیست ساله به جای اینکه همه اش به فکر معده اش باشد خیلی کار های بهتر و خوب تر دارد که بکند.  ص 73


هوده رر: اون گناهش اینه که آمده توی حزب بی این که گرسنگی و بدبختی به حزب کشونده باشدش .

ژرژ : کسی در این مورد به او سرکوفت نزده . فقط یک دنیا فاصله میان ماست . او تفننی آمده به حزب و اگه وارد حزب شده واسه این بوده که خواسته کار پسندیده ای کرده باشه . اما ما چاره ای جز این نداشتیم . 

هوده رر : خیال میکنی که او غیر از این کاری می توانسته بکند؟ گرسنگی دیگران هم مسئله ی ساده ای نیست که به آسانی بشود تحملش کرد.   ص 75

سیاست یک نوع علم است،آدم می تواند نشان بدهد که حق دارد و دیگران اشتباه می کنند . ص 149


هوده رر:فرض می کنم که تو هم مثل همه آدم ها باشی که یک کمی قربانی اند و یک کمی شریک جرم .

ژسیکا: من شریک جرم هیچکس نیستم بی این که نظر مرا بخواهند درباره ام تصمیم گرفته اند .

هوده رر :این هم ممکن است : به هر صورت مسئله ی آزادی زن ها چندان مورد علاقه ی من نیست . ص 105


من نصف آراء کمیته مقاومت را برای خودمان خواسته ام .اما دیگر این حماقت را به خرج نمی دهم که نصف وزرای کابینه را بخواهم .چیزی که ما باید داشته باشیم اقلیت است.اقلیتی که مسئولیت اعمال و تصمیمات غیر ملی را به عهده دیگر احزاب بیاندازد.و با مخالفت با همین اعمال در داخل دولت وجاهت عامه به دست بیاورد. ص 161


پس می خواهی با حزب چه کار بکنی؟می خواهی مبدلش کنی به یک اصطبل اسب های مسابقه ؟چه فایده دارد که چاقو را هر روز تیز کنی و حتی یک بار هم با آن چیزی نبری؟ حزب فقط و فقط وسیله است .و تنها یک هدف پیش روی ماست : رسیدن به قدرت. ص 162


...دروغ را من اختراع نکرده ام .دروغ در یک جامعه طبقاتی متولد شده و هرکدام از ما از وقتی به دنیا آمده ایم ،آن را به ارث برده ایم ... ص 164


شما روشنفکر ها و بورژواهای آنارشیست برای این که کاری انجام ندهید ،دست به دامان منزه طلبی شده اید. هیچ کاری نکردن،ساکن و ساکت ماندن، دست زیر چانه زدن و دستکش به دست کردن !اما من دستهایم آلوده است.تا آرنج.من دست هایم را توی کثافت و خون فرو کرده ام . و تازه بعدش چه؟خیال می کنی با کمال معصومیت و دور از هر گناهی می شود حکومت کرد ؟  ص 165


اما من آدم ها را همان طور که هستند دوست دارم. باتمام کثافت ها و با تمام حقه بازی ها و بدی هاشان.من صدای آنها را،دست های گرم شان و پوست بدنشان را دوست دارم .نگاه های مضطرب شان را و مبارزه نومیدانه ای را که هر کدام شان در مقابل مرگ و رنج می کنند دوست دارم.بنظر من این که در تمام دنیا یک آدم کمتر باشد یازیادتر حساب است. قیمتی است.اما تو؟ پسرجان تورا خوب می شناسم .تو مخربی .آدم ها مورد تنفرت هستند .چون تو از خودت متنفری .منزه بودن تو درست شبیه مرگ است و انقلابی که تو در مغز می پروری انقلاب ما نیست .تو نمی خواهی دنیا را تغییر بدهی . تو می خواهی دنیا را بترکانی. ص 168

نظرات 13 + ارسال نظر
مهدخت سه‌شنبه 12 دی 1396 ساعت 11:58

سلام

از سارتر "تهوع" و "هستی و نیستی" اش رو خوندم . "ادبیات چیست" اش رو هم در لیست دارم . و درباره ی او ؛ " سارتر که می نوشت " ِ بابک احمدی رو خوندم .
با نمایشنامه های سارتر ارتباط نمی گیرم ، یا دست کم ارتباطی که دلخواهم باشه نمی گیرم !
هرچند هیچ بعید نیست روزی "بخوام " که بخونم شون .

سلام
چه آثار معروفی رو ازش خوندی.
این اولین نمایشنامه و همینطور اولین اثر از سارتر بود که من میخوندم . از اون چیزی که انتظار داشتم روان خوان تر و ساده تر بود . چون انتظار یه متن سخت رو داشتم و رفتم سراغش ، ساده بودنش بهم چسبید.
خوندنش هم خیلی اتفاقی شد. رفته بودم چند تا اثر از جلال آل احمد بگیرم این کتابو بین اون کتابا دیدم و گرفتم .تا ببینیم در آینده سارتر منو به سمت کدوم کتابش می کشونه .

محبوب چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 21:24

آخرین کتابی که ازاو خواندم کلمات بود. تهوع را هم خوانده م. و پراکنده های زیادی که خاطرم نیست.
ساده بگم. دوستش دارم.

این ساده گفتن دوست داشتن ها امری به شدت قابل توصیه است.
این نمایشنامه تنها اثریست که ازش خوندم و به نظرم در حد موضوعش حوب بود . به احتمال زیاد انتخاب بعدیم از این نویسنده تهوع باشه .حالا تا ببینیم چه زمانی میشه رفت سراغش.
ممنون

ملکه جمعه 15 دی 1396 ساعت 00:33

سلام
ژان پل سارتر یادم نیس چیزی ازش کامل خونده باشم .... اما کتابهاشو لمس کردم فقط

سلام
به هر حال گاهی دیدن کتابها و لمس آنها هم لذت بخش است. اوج این احساس حضور در کتابفروشی هاست.

ملکه جمعه 15 دی 1396 ساعت 00:37

کتاب کلمات رو از کسی امانت گرفتم بخونم دیدم سرسری نمیشه خوند... پسش دادم که خودم برم بخرم....
اما انقده حس خوبی به سارتر دارم که دلم میخواد الان بلند شم چراغو روشن کنم نصفه شبی ، بلکه تو کتابخونه م چیزی ازش داشته باشم.

از چند نفری که کلمات رو خونده بودن شنیدم که زیاد ازش راضی نبودن .اما به هر حال من ترجیح میدم قبلش به سراغ کتاب تهوع از این نویسنده برم.
شما که هیچ کتابی ازش نخوندی این حس خوب از کجا اومده هم برا خودش جالبه.

ملکه جمعه 15 دی 1396 ساعت 13:01

پیریه و هزار عیب ... خونده باشم هم یادم نمیمونه....
جملاتش تو مرحوم تلگرام کبیر زیاد رد و بدل میشد.
و در کانال تلگرامش هم عضو بودم.
بعضی آدمها با جملاتی ساده، بقیه رو دنبال خودشون میکشونن.
سه چهارکتاب از سارتر رو از دوستم امانت گرفته بودم با چند کتاب از کامو و چندتا از کریشنامورتی.. مشخصاتشونو یادداشت کردم و پسش دادم که به مرور بخرم .
و فعلا موفق به خرید دوتاش شدم دنیای سوفی و «سکون و حرکت».

این فراموش کردن کتابهایی که خوندیم پیر و جوون نداره و برای همه اتفاق میفته . مخصوصا وقتی تعداد کتاب های خونده شده زیاد باشه . بهترین راه برای از یاد نرفتن یادداشت کردن درباره ی آنهاست.
درسته، با جملاتی ساده حرفهای مهمی رو میشه زد وانسان ها رو به دنبال خود کشاند . البته کار هر کس نیست ،مگر سارتری کامویی چیزی باشد.
کریشنا مورتی را نمیشناسم اما به کامو همان حسی رو دارم که شما به سارتر داشتیدو به این فکر میکنم اگر در ابتدای میانسالی بر اثر تصادف دنیا را ترک نمی کرد الان چقدر آثار درخشان دیگر از او داشتیم.
کتاب "سکون و حرکت" که نام بردید هم نمیشناسم اما" دنیای سوفی" از یوستین گوردر رو دوست دارم از کتابهایی بود که عید سال اول دانشگاه 10 روزه خوندمش و لذت بردم.

لادن شنبه 16 دی 1396 ساعت 13:57 http://lahoot.blogfa.com

تهوع رو خوندم و دوستش داشتم . شاید روزی نمایشنامه هم ازش بخوانم

اگر این شاید روزی به خوندن این نمایشنامه منجر شد این جا منتظر نظرتون دربارش هستم.

مجید مویدی یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 08:02 http://majidmoayyedi.blogsky.com

سلام
از سارتر فقط کلمات رو خوندم، خیلی سال پیش. بعضی تیکه هاشو خیلی دوست داشتم اما روی هم رفته نتونستم باهاش ارتباط بگیرم. یه بار هم طرفای سال87 کتاب "هستی و نیستی" رو دست گرفتم که همون اول رها شد.
کلا با جناب سارتر میانه ی خوبی نداشتیم تا حالا
+ از این یادداشت بر میاد که سارتر رو دوست داری و قبلا هم از علاقه ت به یوسا خبر دارم.
شاید گفتنش بد نباشه، توی یه مصاحبه لز یوسا خوندم که گفتم اوایل، به شدت شیفته و تحت تاثیر سارتر بوده، چه از نظر فلسفی_فکری، چه ادبی. اما تعریف می کنه که از یه جایی به بعد، جز در برخی چیزها که راجع به ادبیات و نوشتن بوده، از اون رویگردان شده. چرا که از یه جایی توی حرف های سارتر تناقض دیده.
متن دقیق گفتگو رو دارم. اگه دوست داشتی می نویسمش برات.

سلام بر مجید عزیز
خوشحالم بیشتر میبینیمت
اگر بخوام یه دسته بندی من درآوردی برای این چیزی که گفتی انجام بدم و یه فتوایی بدم میگم اگه این دسته بندی که یه طرفش" ادبیات دوستان با تمایلات فلسفی" و طرف دیگرش" فلسفه دوستان با تمایلات ادبیات (ویا فلسفه دوستان کم حوصله )" باشه .قاعدتا سارتر و آثارش بدرد دسته دومی ها بخوره .
بنظرم هدف اصلی این دست نویسدگان زدن حرفهای قلمبه سلمبه ی فلسفی به روشی داستان گونه اس و دیدن قصه گویی هایی نظیر یوسا و مارکز از اونا شاید خیلی مورد انتظار نباشه .
و از اونجا که من از تو و مداد و میله که ید طولایی در یوسا خوانی دارید شنیدم که یوسا یکی از چند قصه سرای برتره،شاید اونم بعد از غور کردن در آثار سارتر این کمتر پرو بال دادن به قصه توسط اون رو نپسندیده باشه.
جالبه الان دیدم که گفتی چون از یه جایی در حرفاش تناقض دیده . عجب! شاید اینم باز به خاطر تمرکزش بر همون دانایی اصلیش که فلسفه بوده که شاید نوشته ها و ادبیاتش فدا شده باشه.
نمیدونم .مگه میشه فکر این نویسنده ها رو خوند
کامو هم احیانا در این دسته قرار میگیره اما فکر میکنم با توجه به محبوبیتش موفق تر از سارتر بوده .
یا از نویسندگان جدیدتر هم یوستین گوردر هم دنیای سوفی رو با همین معیار نوشته هرچند کارش فقط یه جور معرفیه و به عمق باقی دوستان فیلسوف نیست اما اونم شاید بخاطر نوع مخاطب اون کتاب باشه .منظورم اینه که در دنیای سوفی متن داستانی درخشان خاصی ما نمیبینیم و صرفا به داستان تاریخ فلسفه می پردازه .اما برای اون دسته دومی ها که گفتم به شدت لذت بخشه .

مجید مویدی یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 08:06

آقا همین الان یه نکته رو روشن کنم:
نقلی که من کردم اصلا از باب این نبود که بگم با سارتر مخالفم یا کسانی که دوستش دارن فلان یا بیسار.... .نه. فقط نقلی کردم از نویسنده ای که دوستش داری.
کلا از سارتر چیزی نخوندم که بتونم موافق یا مخالفش باشم. هر چند با خاطره ی اون دو کتاب قبلی، هیچ وقت مشتاق نشدم برم سراغش.

آقا این نکته روشنه خیالت راحت
اتفاقا ممنون که گفتی . من همچین چیزی رو نشنیده بودم.
به نظرم از یه چیزی نمیشه غافل شد اونم اینه که در درک و حال ما از یه کتاب لحظه نقش مهمی داره. شرایط زمان و مکانیه که ما کتاب رو میخونیم .
من بعد از یک ایست مطالعاتی رفتم سراغ مزرعه حیوانات و بعدش این کتاب که اولش می ترسیدم از اسم بزرگ وحرفهای فلسفی سارتر، فکر کردم با یه غول حوصله سر بر و خشک طرفم اما همین که اینطور نبود و با یه نمایشنامه ساده طرف بودم برام خوب بود.
به حال من که یک اثر از هر دوی اینها رو خوندم رسما میشه گفت تا همینجاش هم خیلی حق ارائه نظر کلی رو نداشتم.از سارتر که همین یک نمایشنامه و یوسا هم که بجز یه داستان کوتاه سردسته ها چیزی نخوندم .
پس صبر میکنم تا بیشتر بخونم تا حداقل اندکی ازاین نادانی ام بکاهم. بالاخره ه تصمیمم برای انتخاب کتاب بعدی که از یوسا می خوام بخونم رو گرفتم و به لطف کارت هدیه ای که آبان به دستم رسیده بود و روش نوشته بود" فقط باهاش کتاب بخر ،بازم خودت مختاری"به کتابفروشی رفتم و با جنگ آخرزمان حجیم و چند کتاب کم حجم به خانه برگشتم.
به این فکر میکنم چه زمانی می تونم جسارت آغاز خواندن کتابی با این حجم رو پیدا کنم.

مدادسیاه یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 21:18

سارتر نه تنها نویسنده ای فیلسوف بلکه از پدیده های شاخص روشنفکری است.
دست های آلوده را مثل بیشتر کارهای سارتر در دهه 60 خوانده ام. اگر درست یادم باشد شخصیت اصلی بعد از آزادی متوجه می شود حزب در مدتی که او در زندان بوده تغییر موضع داده و همان مواضع عضو مقتول را گرفته.

سلام بر مداد سیاه گرامی و دانا
چه جالب . دهه شصت!
من احتمالا اونموقع دخترک کبریت فروش و بزبز قندی میخوندم.
دقیقا درسته، و چه خوب که با گذشت اینهمه زمان همچنان خط اصلی داستان رو بخاطر دارید.
همیشه همینگونه است، در اینگونه احزاب انسانها فقط حکم ابزار دارند.
به نظر شما بهترین اثری که از سارتر خوندید کدوم کتاب و نمایشنامه اس؟

مدادسیاه دوشنبه 18 دی 1396 ساعت 18:08

درود بر مهرداد عزیز
به نظرم بهترین رمان سارتر تهوع است. درمیان نمایش نامه هایش همین اثر و گوشه نشینان آلتونا به یادم مانده.

مخلصیم
اتفاقا در کتابفروشی سراغ این اثر و گوشه نشینان رو گرفته بودم و قصد داشتم یکیش رو انتخاب کنم که کتابفروش کار انتخاب رو برام راحت کرد و گفت موجود فقط همین رو داریم ، اما بسراغ اون هم خواهم رفت.
متشکرم

سحر سه‌شنبه 19 دی 1396 ساعت 14:17

این نمایشنامه و همینطور گوشه نشینان آلتونا بهترین آثار نمایشی سارتر هستند. آن فضای مخوف جنگ جهانی و بن مایه ی مسئولیت بشری که از افکار فلسفی سارتر می آیند، عمق ویژه ای به کارها داده اند. برخلاف این نمایشنامه ها با "تهوع" اصلا نتوانستم ارتباط برقرار کنم

کم کم دارم دارم به این فکر میکنم احتمالا رمان هایی با فضای جنگ جهانی و حواشی اون گاهی باید برام جذاب باشه. اوج فضای حواشی رو شاید بشه با هاینریش بل تجربه کرد، و البته جناب سلینی که من چیز زیادی ازش نخوندم هم گویا همینطوره.
نصفه و نیمه معرکه اش رو خوندم ،بزودی دوباره میخونمش.
اما این اثر سارتر ،درسته در زمان جنگ جهانی اتفاق میفته اما چیزی که در این کتاب پر رنگه همون مسائل و افکار فلسفی انسان و همچنین جامعه در مواجهه و انتقاد از حزبه که انسان متفکر رو تا سطح ابزاری فداشونده در راه هدفی که گاه پوچه پایین میاره و سارتر داره به خواننده اینو گوشزد میکنه،
اهدافی که گاهی با وزش بادی عوض میشن.

یادت هست که چه چیز تهوع بود که به نظرت باعث شد باهاش ارتباط برقرار نکنی؟ خط داستانی ضعیف بودو با به کار بردن زیاد نظریه های فلسفی حوصله سربر می شد یا چیز دیگه؟

میله بدون پرچم سه‌شنبه 19 دی 1396 ساعت 15:54

سلام
من هم این نمایشنامه را به گمانم اوایل دهه هفتاد خوانده‌ام... مشابه اوضاعی که هوگو دچار آن است در اطراف خودمان (البته با تفاوت‌های فرمی) بسیار رخ داده و می‌دهد. وقتی به ابزار تبدیل می‌شویم طبیعتاً نباید انتظار داشته باشیم از ما استفاده‌های اینچنینی نشود!
و اما سارتر: من اتفاقاً با نمایشنامه‌های سارتر بیشتر ارتباط برقرار کردم تا رمانی مثل تهوع. شیطان و خدا و گوشه‌نشینان آلتونا را هم دوست داشتم.

سلام
عجب زمانهایی شما و مداد اینو خوندید، احتمالا من دیگه دهه هفتاد از بربزقندی و جک و لوبیای سحرآمیز جداشده بودم و ژول ورن میخوندم. تازه اگر کتاب میخوندم .
هوگو دراین داستان و همچنین ما شاید به عملکرد و صداقت حزب بیش از آنچه که باید اعتماد داریم، و به ارزشی که فکر میکنیم برای هوگو و یا منه نوعی به عنوان یکی از اعضای جامعه ای که برای بهتر شدنش تلاش میکنم باید قائل باشه که طبیعتا با نگاه ابزارگونه اش قائل نیست.
فکر میکنم البته این هم هست که همه ما بسته به شرایط گاهی به ناچار ابزار میشویم و همچون هوگو تا آخرین لحظه هم متوجه نمی شویم.
.
آیا ممکن است که آدم در دنیایی زندگی کند که درآن میله های پرچم خالی بمانند؟
دیروز کتاب زنگبار یادلیل آخر رو خریدم،

واما سارتر: فعلا که با خواندن این اثر حالمان خوب بود تا ببینیم درآینده هنگام خواندن آن رمان دچار تهوع میشوم یا خیر.
متشکر

سحر چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 15:20

خیلی قدیم "تهوع" رو خوندم، اولین کاری بود که از سارتر می خوندم و خیلی پر از فلسفه بود برام؛ طوری که نمیشد از خط داستان لذت ببرم!

خوبه . فلسفه دوست دارم . البته هر چند شاید بعضی اوقات خیلی ازش سر در نیارم اما به هر حال تلاشم رو انجام میدم و همین تلاش اغلب اوقات برام لذتبخشه.
روزی امتحانش میکنم . امیدوارم خیلی مسائل فلسفیش رو سخت مطرح نکرده باشه.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد