ویکُنتِ دو نیم شده - ایتالو کالوینو

نوشتن از کالوینو و کتابهایش کار آسانی نیست ،چرا که این نویسنده با آثارش خواننده را به عالمی می برد که هرچند خواننده نمی داند کجاست اما خوش عالمی ست. دنیایی که ترکیبی از خیال و افسانه و واقعیت است . 

کتاب های ویکُنتِ دو نیم شده (1952) ، بارونِ درخت نشین(1957) و شوالیه ی ناموجود (1959) از شناخته شده ترین نوشته های این نویسنده خوش ذوق ایتالیایی هستند که سه گانه ی " نیاکان ما" را تشکیل می دهند . 

.

وقتی ویکُنت مُداردو دی تِرالبا جهت خوشایند عده ای از دوک های منطقه تصمیم گرفت که در جنگ مسیحیان با عثمانی ها شرکت کند در عنفوان جوانی قرار داشت ،سنی که عشق به زندگی به هر تجربه ی جدید، حتی غیر انسانی و مرگ بار حِدَت و جوش و خروش خاصی می بخشد.

ویکنت وارد ارتش می شود و وقتی در صف اول ارتش مسیحیان در آرایش جنگی در مقابل عثمانی ها قرار می گیرد به ابری چشم می دوزد که در افق به او نزدیک می شود و آنجا با خودش می گوید:

((این ابر تٌرک ها هستند ،ترک های واقعی، و این هایی که کنار من دارند توتون می جوند،سربازان مسیحی ،و این شیپوری که در این لحظه به صدا در آمده علامت شروع نبرد است،اولین نبرد زندگی ام، و این غرش و این تکان ،و این گلوله ای که در خاک فرو می رود و سرباز های ما و اسب های ما  با چشم های وحشت زده به آنها را نگاه می کنند گلوله توپ است،اولین گلوله توپ دشمن که به چشم می بینم .خدا کند آن روز نرسد که مجبور شوم که بگویم :((این هم آخرین گلوله توپ)).

کتاب از زبان کودکی که خواهرزاده ویکنت است روایت می شود .هرچند به لطف مترجم گرامی که احتمالا از نسخه انگلیسی کتاب را ترجمه کرده است یکی درمیان ویکنت مُداردو  را "دایی" و "عمو" خطاب می کند .به هرحال غیر از ان مورد به نظرم ترجمه دیگر مشکلی ندارد و با این راوی اول شخص داستان ادامه پیدا می کند .

در صفحات ابتدایی کتاب در اولین نبردی که ویکنت درزندگی اش در آن شرکت کرده است و در اولین یورشش به سمت ترک های عثمانی، گلوله توپی به سینه اش اثابت میکند و او را تبدیل به دو نیم می کند.در دنیای واقعی با این اتفاق ویکنت باید مرده باشد اما فراموش نکنیم این یک اثر از کالوینوست و این یعنی ویکنت با  زخم سختی که بر می دارد ،درمان میشود و به زندگی ادامه می دهد . اما به صورت یک ویکنت نصفه (و این اتفاق نقطه عطف داستان است) ،نیمه دیگر ویکنت در بین جنازه های عثمانی ها به وسیله راهبان پیدا می شود ونجات پیدا میکند و در ادامه ماجرا هرکدام به زندگی خود ادامه می دهند تا اینکه.... 

.........

ایتالو کالوینو زاده 1923 و در گذشته 1985 نویسنده ایتالیایی خلاق و نوآوریست که در نگارش رمان ها و داستان های کوتاهش سبک خاصی را ارائه داده است .سه گانه ی " نیاکان ما "و همچنین"شهر های نامرئی" و" اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" از آثار بیشتر شناخته شده این نویسنده هستند که مثل اکثر آثار این نویسنده به فارسی ترجمه شده اند.

مشخصات کتاب من :

ترجمه پرویز شهدی - چاپ ششم - تابستان 89 - نشر چشمه -2000 نسخه - 120 صفحه

.........

      هرچند این کتاب از آن دست کتابهایی نیست که لو دادن داستانش به آن لطمه بزند و بیش از خط داستان مسئله ای که کالوینو در خلال داستان به آن پرداخته و فکر خواننده را به آن مشغول می کند  اهمیت دارد  اما تا جایی که امکان داشت  سعی کردم تا داستان را لو ندهم،شاید مجبور شده باشم به بخش هایی اشاره کنم اما مسائلی که گفته شد از نام کتاب هم قابل حدس بود. 

در ادامه مطلب دو سه خطی در این باره و بخش هایی از متن کتاب را  آورده ام.

 

 .............................................

  وقتی کتاب را می خواندم یاد داستان دکتر جکیل و مستر هاید افتادم و مضمون آن کتاب که به نیروهای خیر و شر درون بشر پرداخته بود . با این تفاوت که کالوینو با خلاقیت بیشترو زیباتری نسبت به استیوِنسٌن به این موضوع پرداخته و علاوه بر آن شر مطلق و خیر مطلق را مورد انتقاد قرار داده و همانطور که هردوی اینها در حالت مطلق غیرممکن هستند او هم درکتاب ثابت می کند که مطلق بودن هردو نیز آزار دهنده است.

والبته یاد این بیت از شعر مولانا که پیش از این دونویسنده این را بیان کرده است:

پس  بـدِ مطـلق  نبـاشد در جهـان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

....

بخشهایی از متن کتاب :

     - " کاش می شد هر چیز کاملی را به این شکل دو نیم کرد . کاش هر کسی می توانست از این قالب تنگ و بیهوده اش بیرون بیاید . وقتی کامل بودم همه چیز برایم طبیعی ،درهم و برهم و احمقانه بود ،مثل هوا ،گمان می کردم همه چیز را میبینم ،ولی جز پوسته سطحی آن ،چیزی را نمی دیدم . اگر روزی نیمی از خودت شدی ،که امیدوارم این طور بشود ،چون بچه هستی،چیزهایی را درک خواهی کرد که فراتر از هوشمندی مغزهای کامل است. تو نیمی از خودت و دنیا را ازدست خواهی داد ،ولی نیمه ی دیگر هزاران بار ژرف تر و ارزشمند تر خواهد شد . تو هم آرزو خواهی کرد همه چیز مثل خودت دونیم و لت و پار باشد، چون زیبایی ،خرد و عدالت فقط در چیزی وجود دارد که قطعه قطعه شده است.

   

     +  " آه پاملا ،مزیت دو نیم شدن این است که در هر فرد و هر شی ء آدم در می یابد درد ناقص بودن در آن فرد یا شی ء چگونه چیزی است.وقتی کامل بودم این را درک نمی کردم . از میان دردها ورنج هایی که همه جا وجود داشت بی خیال می گذشتم بی آن که چیزی درک کنم یا درآن شریک شوم ،درد ها و رنج هایی که آدم کامل حتی تصورش را هم نمی تواند بکند .تنها من نیستم که دو نیم شده ام ،پاملا  تو و بقیه مردم هم در همین وضعیت قرار دارید .و حالا همبستگی ای در خودم احساس میکنم که مرا با همه معلولیت ها و نارسایی های دنیا پیوند می دهد .


    -  منتظر ماندن از خصوصیات بشر است .آدم درستکار با اعتماد منتظر می ماند و نادرست با ترس. 


نظرات 21 + ارسال نظر
بندباز شنبه 20 آبان 1396 ساعت 20:53 http://dbandbaz.blogfa.com/

من اون نادرستی هستم که با ترس انتظار می کشه...

ای بابا این چه حرفیه .
حداقل در عرصه هنر درستکاریتون به ما ثابت شده.
حداقل در حدی که میبینیم
گاهی همه در انتظارهامون ترس هم داریم و این بنظرم دلیل بر درستکار نبودنمون نیست .
انتظار با اعتماد کار هرکس نیست، امیدوارم به اعتماد برسیم.

مهدخت یکشنبه 21 آبان 1396 ساعت 09:25

سلام .
از کالوینو فقط بارون ...رو خوندم و کلی لذت بردم . و چند کتاب دیگه از ایشون در لیست ِ خوانش هست :)
چقدر بخش های منتخب تون رو دوست داشتم . و " فهمیدم " شون .

+ من ِ ادبیات خونده! نمی دونم چرا انقد اشتباه های تایپی رو سریع می بینم !! حدث رو لطفا اصلاح کنید دوست جان .

سلام
من اولین کتابی که از کالوینو خوندم اگر شبی از شبهای زمستان مسافری بود، کتاب خاصی بود. کتابی سرشار از داستان های نیمه کاره. کتابی البته در ستایش خواندن.
کتابی که شاید با خوندنش هرکسی لذت نبره اما من لذت بردم.
بارون رو بعدش خوندم. دوستش داشتم چون درخت رو دوست دارم. کتابی بود که احتمالا هرکسی با خوندنش لذت میبره.بزودی دوباره میخونمش و دربارش مینویسم.
و این کتاب هم شاید به دلنشینی بارون نه اما حرف مهمی داشت.
خوشحالم که از بخش های انتخاب شده از متن کتاب خوشتون اومده
و بیش از اون خوشحالم که یک شخص ادبیات خونده مطالب اینجارو میخونه و باعث رشد منه کم سواد میشه.
متشکرم

مجید مویدی یکشنبه 21 آبان 1396 ساعت 09:27

سلام علیکم
دست مریزاد. از سه گانه، اتفاقا همین یکی رو فقط نخوندم. فکر کنم اینم مثل کارهای دیگه ی کالوینو خوندنی باشه.
+ این قضیه ی ناقص بودن، دو تکه بودن، یا کامل بودن، یکی از پس زمینه هایی هست ک تو خیلی از کارهاش تکرار شده.
سر فرصت میام و کمی راجع بهش حرف می زنیم.

سلام
قربانت . آره تجربه توی همین سه تا کاری که ازش خوندم ثابت کرده کاراش خوندنین . من البته شوالیه ناموجود رو هم هنوز نخوندم.
چه خوب منتظرت میمونم.

مدادسیاه دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت 11:07

مهرداد جان نگران نباش! من که خودم متخصص لو دادن داستان ها هستم و این کتاب را هم خوانده ام قول می دهم که آن را لو نداده ای.

خوبه پس خداروشکر .
متشکرم

مدادسیاه دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت 11:10

یادم رفت بپرسم آیا نمی شود فکر کرد به نظر کالوینو آدم کاملا تابع شراط است و نه تنها دو آدم مختلف بلکه حتی آدمی واحد در دو شرایط متفاوت تبدیل به دو آدم متفاوت می شود؟

اینطور که کالوینو از نیروهای خیر و شربشردر این کتاب صجبت کرده و اون رو با دو نیم کردن انسان نشون میده شاید منظورش همینه .این که نیروهای خیر و شر در درون ما دائما در حال جنگن واین جنگ تعادل رو در ما در حالت عادی برقرار میکنه تا اینکه در شرایط مختلف بسته به عوامل محیطی و شرایط یکی بردیگری پیروز میشه.
این رو در دو بخشی که از خیر و شر از متن کتاب آوردم تاحدودی میشه متوجه شد. در زندگی آدمای اطرافمون و یا حتی شخص خودمون اینو شاهد هستیم. گاهی نیمه چپ انسانها رو میبینیم و گاهی نیمه راست .
و یا گاهی دکتر جکیل رو می بینیم و گاهی مستر هاید .

خورشید دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت 13:58 http:/http://tangochandnafare.blog.ir/

از سه گانه اش همین کتاب رو متاسفانه نخوندم
تو رده بندی محبوب های من کالوینو رتبه یک
پر از غافلگیری های شیرین
دوتا کتاب کم حجم از کالوینوی جان هم بهتون معرفی میکنم بخونید ولذت ببرید سوداگری در ساخت وساز
وابر آلودگی

پس در اولین فرصتی که دست داد سه گانه را کامل کنید . من هم در آینده به سمت دو اثر دیگر خواهم رفت و غافلگیری های شیرین را باز هم تجربه میکنم.
متشکر از معرفی کتابتون . تا به حال از این دو کتاب نشنیده بودم .

مهدخت سه‌شنبه 23 آبان 1396 ساعت 09:59

سلام دوباره

کتابی که نام بردین " شبی از شب های ..." از نام اش هم بر میاد که می تونه کتابی دیریاب باشه و البته دوست داشتنی .
کوزیموی عزیز هم که رفیق ِ خودمونه :)))
من کالوینو خوانی ام رو مرهون یادداشت ِ جناب مویدی ام .همچون ونه گات خوانی ام که به ترغیب ایشون بود.
امیدوارم بزودی برگردم به سِیر قبلی ِ مطالعاتم که کلی کتاب منتظرن تا بخونم شون . یک کتاب خوانی ِ تربیت شده !
+ نفرمایین جناب :) ماهم خوشحالیم کتابنامه یی هست برای خوندن و به گفتگو نشستن .

سلام
بله ،کوزیموی دوست داشتنی.
گویا مجید عزیز در آشنایی خوانندگان با نویسندگان موفق عمل کرده شما نفر دوم هستید که به این اشاره می کنید . بهش تبریک میگم.
منتها با تمام تلاشهای غیر مستقیمش هنوز نتونسته منو متقاعد به موراکامی خوانی و ونه گات خوانی کنه. تقصیر اونم نیست البته . من هستم که کلی کتاب از نویسنده های غول کلاسیک و مدرن نخونده در لیستم دارم که نمیتونم جایی برا اونا باز کنم .البته جا هم که باز میشود ترجیح میدهم کتابی ساده بخونم جهت تجدید قوا .

آن سیر مطالعاتی شما روکه من ندیدم اما با این تعبیری که شما ازش نام بردید(کتابخوانی تربیت شده) باید جالب باشه و حتما مفید . پس منم امیدوارم هر چه زودتر از سر گرفته شود.
منم خوشحالم و متشکر ازخوانندگانی چون شما که انگیزه ادامه راه هستید.

خورشید سه‌شنبه 23 آبان 1396 ساعت 22:21

پاسخ کامنت مهدخت رو میخوندم باید بگم من یکی که حسابی به مجید مویدی ارادت دارم و هر چه ازش بگم کم گفتم کتابخونی درست درمون رو به کمک مجید شروع کردم با حوصله و صبوری حرفامو فکرامو و نظرامو میشنوه و میخونه و بهم کتاب معرفی میکنه موراکامی وونه گات و کالوینو رو به کمک ایشون شناختم و خدا رو شکر میکنم برای داشتن همچین دوستی
در مورد ویکنت هم باید بگم تو لیست خوندنی هام هست
و یه خبر خوب همین روزا دارالمجانین وهمسایه ها به دستم میرسه و یکی از ارزوهای قبل مرگم براورده میشه
صرفا جهت اب کردن دلتون بود:)))

سلام
بله درجریان هستم در جواب کامنت خانم مهدخت وقتی بهشون گفتم ایشون دومین نفرهستند منظورم از یه نفر دیگه هم شما بودید .
من هم خدمت جناب مجید خان مویدیِ دانا ارادت دارم و حضورش رو اینجا مغتنم میشمارم.
و درباره خبر خوبتون هم خوشحال شدم. تا باشه از این دل آب کردن ها.

محبوبه چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت 13:47

از این نویسنده فقط اگرشبی از شبهای زمستان مسافری، رو خوندم. ممنونم به خاطر معرفی و زحمتی که کشیدید. خوندم و استفاده کردم. اما من به شخصه سینمای ایتالیا رو برادبیاتش ترجیح می دم. این یک نظر شخصی بر اساس سلیقه شخصی هست و اصلا چیزی از اهمیت ادبیات مخصوصا ادبیات این دیارکم نمی کنه. باز هم ممنون که می نویسید دوست خوب.

هرچند خودم با همین کتابِ اگر شبی ... کالوینو خوانی رو شروع کردم اما بنظرم برای شروع از بین 3 کتابی که ازش خوندم و میشناسم بهترین گزینه بارون درخت نشینه . البته اگه رعایت ترتیب انتشار سه گانه براتون مهم نباشه چون بارون کتاب دوم و ویکنت کتاب اوله.
حتما همینطوره و سلایق ما در انتخاب و خوندنون نقش مهمی داره . همونطورکه کشش من به سمت ادبیات ایتالیا بی ارتباط با علاقه ام به تیم فوتبال ایتالیا نیست.از وقتی بچه تر بودم عاشق تیم و تک تک بازیکناش بودم وهستم . دوستداشتنی به این اندازه که چند شب پیش با اشکای بوفون اشک میریختم .
من از شما ممنونم .

سحر جمعه 26 آبان 1396 ساعت 01:44

((این نویسنده با آثارش خواننده را به عالمی می برد که هرچند خواننده نمی داند کجاست اما خوش عالمی ست.)) چیزی بهتر از همین جمله‌ی بی نقص ندارم که بگم. جز اینکه عاشق اسم‌هایی که کالوینو برای کتاب‌ها انتخاب کرده هستم.

از اونجا که اون خانم سحر به گفته خودش هنوز سمت کالوینو نرفته پس شما اون سحر نیستید و این سحرید
. آره ،خوش عالمی ست.
اسم ها هم که معرکه اند. اصلا من بخاطر اسم کتاب "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری "رفتم خریدمش و خوندم . بارون درخت نشین هم همیشه فکر میکردم منظورش باران باشه.

خورشید جمعه 26 آبان 1396 ساعت 07:07 http:/http://tangochandnafare.blog.ir/

من اینجا غر نزنم انگار نمیشه
دلم خوش بود که مهرداد خان داره کالوینو میخونه و حدس زده بودم که احتمالا یکی از اون سه گانه معروف
و تو دلم خدا خدا میکردم که کاش یکی از اون دوتایی باشه که من خوندم اما عدل همونی بود که نخوندم چرا عزمتون رو جزم کردین به رخم بکشید تقریبا هیچی نخوندم :)))باز مجبورم همون جمله تکراری معروفمو بگم که تو کل کامنتهای این وبلاگ به طرف مختلف ولی با یه مضمون گفتم
اقا این چه وضعشه
این کامنت نشونه اینه که حالم داره خوب میشه وبه روال سابق نزدیکتر شدم اخیش چقدر خوبه

اختیار دارید از نظراتتون استفاده میکنم .
به نظر من اینکه چند تا دوست یک کتاب رو با هم خونده باشن و دربارش حرف بزنن و بحث کنن خیلی خوبه .
اما اینکه وبلاگ هایی که میخونیم درباره کتابهایی بنویسن که نخونده باشیم هم مزیت آشنا شده با اونا رو برامون داره .
مثلا من دو کتاب از سه گانه نیویورک پل استر رو خونده بودم و یکیش رو نخوندم . حالا برام جالب بود که بندباز اون کتاب از سه گانه رو خوند که من نخوندم . خوب با فضاش آشنا شدم و اینطوری میتونم تصمیم بگیرم که آیا برم سمتش یا نه .

من ثابت کنم ؟ من که خودم هنوز اندر خم یک کوچه ام .
اگر قرار باشد که به خودمون ثابت کنیم که هیچی نخوندیم کافی گشتی در وبلاگ میله و مدادسیاه بزنید تا با آن عمق مطالب ایشان در کتاب ها متوجه بشوید من هم چیزی نخوانده ام .
و یا وبلاگ خانم فرانک که هرچند عمق مطالب آنجا به حد آن دو نمی رسد اما سرعت عجیبی دارد و این رشک برانگیز است،گاهی احساس میکنم ایشان شب ها هم نمی خوابد و کتاب می خواند .
اگر به حجم منتشر شده کتاب های هر روزه و شاهکارهای گذشتگان نگاه کنیم می بینیم که تقریبا همه ما هیچی نخوندیم. اما چه اهمیتی داره . مهم اینه الان داریم کتاب می خونیم و از خوندنمون لذت میبریم.
امیدوارم کتابهایی هم که شما خوانده ای را بخوانم تا بیشتر درباره اش بحث کنیم.
به امید حال خوب

خورشید جمعه 26 آبان 1396 ساعت 23:53

با این جوابی که قد یه پست ناک اوت شدم رفیق به جان خودم همش یه شوخی بود وگرنه میدونم کلا هممون کم خوندیم فقط بدی نوشتن اینه که طرف مقابل حالت چهره و لبخند البته بگم نیش تا بناگوش باز شده ادمو نمیبینه خیلی از کامنتامو جدی نگیر مهرداد جان چون وقتی حالم خوبه زیاد شوخی میکنم این کامنتم خیلی جدی نگیر

این متن بلند گزارشی در باب کم خوانی من بود.
منم میدونم شوخی بود . دقیقا به همون دلیلی که شما ضعف نوشتن در گفتو گو عنوان کردید شما هم فکر کردید من متوجه نشدم که شوخیه .
باید شوخی هارو هم جدی گرفت در غیر این صورت نمی توان به آنها خندید.
پس اگر شوخی ها معیار حال خوب شماست . زندگی تان پرشوخی باد.

زهره دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 10:58 http://zohrehmahmoudi.blogfa.com/

اینم خوندم. و شوالیه ناموجود و البته بارون درخت نشین. من عاشق قلم کالوینو و نگاهش به زندگی هستم.
برمیگردم پست رو می خونم و البته کامنت ها که به نظر هیجان انگیز میان

چه خوب، پس شما سه گانه را کامل کردید .دست مریزاد.
پس منتظر نظرتان بعد از خواندن کامنت می مانیم.

سحر چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت 19:20

وا چه خوب یادت مونده من از کالوینو چیزی نخوندم ... آفرین پسر!

اصولا من موارد مربوط به کتابها یادم می مونه .البته تعداد افرادی که اینجا میشناسم هم خیلی نیستند که یادم بره.
شما هرچه سریعتر از کالوینو بخون. مطمئناٌ خوندنش از موراکامی واجب تره.

سحر شنبه 4 آذر 1396 ساعت 21:18

راست می گی به جون خدای ادبیات!

این "خدای ادبیات" در آخرین کتابی که ترجمه کردم، آمده است!

خدای ادبیات ؟
امیدوارم آن دو غول 500 صفحه ای در دست را تا کنون رام کرده باشی .
خدا بگم این انتشاراتی های عاشق رو چیکار نکنه.

زهره یکشنبه 5 آذر 1396 ساعت 21:04 http://zohrehmahmoudi.blogfa.com/

خوندم همه رو. هم کامنت ها رو و هم همه ی کتاب های کالوینو رو. شبی از شبها مسافری کمی پیچیده بود و خط داستانی رو مدام گم میکردم. ولی می تونم بگم کالوینو رو واقعا دوست دارم. شش یادداشت او هم خارق العاده است.
زدم گوگل دوتا رونخوندم.
و این مجید مویدی رو هم یادم افتاد چند وقته سر نزدم بهش (حالا اونم یه مدرک رو میکنه که ...)

کسی که همه آثار کالوینو رو خونده باشه حتما هم باید دوستش داشته باشه .
من با همان اگر شبی از شبهای زمستان مسافری شروع کردم به کالوینوخوانی که می توانست بدترین شروع از یک نویسنده باشد . اما بخیر گذشت من دو کتاب دیگر از او خواندم و باز هم خواهم خواند.
مجید مویدی هم که چند وقتیست مارا تنها گذاشته

میله بدون پرچم شنبه 11 آذر 1396 ساعت 18:18

سلام
شنیده بودم این مترجم از فرانسه ترجمه می‌کند اما انگار اشتباه شنیده بودم...
البته اگر فقط همان دایی و عموی معروف باشد همه چیز ردیف است.
ممنون بابت آن پیام

سلام
من فقط بر مبنای آن دایی و عمو حدس زدم که از نسخه انگلیسی ترجمه شده و نمی دانم این دو کلمه آیا در زبان فرانسه هم به همین شکل هستند یا خیر.
متشکرم که مطالبو میخونی رفیق
ارادتمندم

بندباز جمعه 27 مهر 1397 ساعت 20:44 http://dbandbaz.blogfa.com/

درود بر مهرداد
کتاب ویکنت رو خوندم. داستان یک جورهایی سهل و ممتنع روایت می شه... دست آخر فکر می کنی ای بابا! این ویکنتی که می گفتند و این همه تعریفش را که نه، در واقع اسمش را شنیده بودی، این بود؟... اما در حقیقت فکر می کنم از آن دسته کتابهایی است که کارش را با ذهن آدمی بی صدا می کند. ... یعنی باید بگذاری کمی زمان بگذرد و چیزهایی که خوانده ای جای خودش جاگیر شود بعد...
از خوانش کتاب لذت بردم. بروم سراغ دو تای بعدی از این سه گانه.

سلام
راستش این تعریف های اعراق آمیز درباره کتاب ها پیش از خواندن گاهی باعث نابودی اثر می شود.چرا که اثر را چنان در ذهنمان ارزشمند می کند و بالا می برد که با خواندنش به هیچ وجه توقع مورد نظر برآورده نمی شود.
البته این کتاب را به قول خودت فقط اسمش را شنیده بودی. اگر چیزی هم برایت نداشته باشد هم حداقلش آن دو نیم شده ای که شاید در خوابت دیده بودی در وبلاگ درباره اش نوشته بودی را به گانم اینجا دیدی.
این کتاب این نکته رو برا من داشت که نباید به هر چیز یا کسی خوب یا بد مطلق نگاه کرد.البته یه چیزی بگم؛
یه دوستی حرف جالبی درباره خوندن کتاب ها داشت و می گفت کتاب ها رو صرفا به خاطر لذت خواندنشون بخونید،البته با کمی دقت، میگفت اون چیزی از کتاب که لازمه در وجودتون ته نشین بشه، خواهد شد و لازم نیست شما زیاد جوش بزنید.
با توجه به بندباز بودنت مطمئنم از بارون درخت نشین بیشتر لذت خواهی برد.
بالای درخت ها خوش بگذره

بندباز یکشنبه 29 مهر 1397 ساعت 19:11 http://dbandbaz.blogfa.com/

الان چند صفحه ای از شوالیه ناموجود رو خوندم. البته این روزها، کمی ناخوشم. اما اون هم شروع خوبی داشت.
از ویکنت و تنه زدنش به خوابی که دیده بودم فراموش کردم بنویسم. این را یواشکی بگویم که اگر من هم قدرت نویسندگی داشتم، باور کن از خواب های عجیب و غریبم، می شد داستان های خوبی درآورد!
آره خب. این داستان کمی به خوابم نزدیک بود. اما شاید اگر بخواهم معادل نزدیکتری برایش پیدا کنم فیلم "قوی سیاه" رو انتخاب کنم. هر چند که اون خواب کلا ماهیت مجزایی از این دو داشت.
من از ویکنت لذت بردم. و بقول اون دوستت، کمی در خوندنش دقت کردم. تقریبا همیشه سعی می کنم در برابر کتاب و فیلم و هر تجربه ای، با کمی مکث، به این برسم که چی می خواد بهم بگه؟!
متشکرم از اینکه کالوینو رو بهم معرفی کردی.

سلام مجدد
این سه گانه ی کالوینو ترتیب خاصی نداره اما اگه ترتیب زمان انتشار رو در نظر بگیریم کتاب دوم بارون درخت نشین و کتاب سوم شوالیه ناموجوده،
اگر واقعا اینقدر خواب زیاد می بینی فکر کردن به اینکه آن ها را بنویسی هم فکر بدی نیست، در همین برنامه کتاب باز مهمان بازیگری داشتند به نام افشین هاشمی، کتابی نوشته بود و چاپ کرده بود به نام خوابنگاری های دوازده سال و یک بهار، می گفت کل این کتاب خوابهایی بوده که می دیده و نوشته.

قوی سیاه را دیده ام. الان نمیدونم با دیدنش چه حسی بهم دست میده اما چند سال پیش از دیدنش وحشت کردم.

خواهش میکنمخوبه که شما هم ازش راضی هستی، کالوینو دوست داشتنیه.

بندباز جمعه 4 آبان 1397 ساعت 12:11 http://dbandbaz.blogfa.com/

راستش تا حالا به نوشتن خواب ها به عنوان داستان فکر نکردم... حتی خیلی هاشونو یادداشت هم نکردم... اما شاید در آینده این کار رو بکنم!... نمی تونی تصور کنی چقدر عجیب و غریب و پیچیده هستند! و چه اندازه رعب آور!... یه چیزی توی مایه های سفرهای سندباد و اون همه غول و خطر...! شاید نوشتنشون علاوه بر اینکه منو از حجم فشار احساسی ش خلاص می کنه باعث سرگرمی یه عده هم بشه!

خوبه، حتما این کار رو بکن، این میتونه برای خواننده تجربه ی یه دنیای دیگه باشه و حتما برای خیلی ها جالب خواهد بود. همین که نمی تونیم تصورش کنیم هم قشنگ ترش خواهد کرد.
منتظر آن روز خواهیم ماند.

بندباز یکشنبه 6 آبان 1397 ساعت 15:09 http://dbandbaz.blogfa.com/

متشکرم مهرداد

ارادت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد